• شنبه 22 آذر 1404
  • السَّبْت 22 جمادی الثانی 1447
  • 2025 Dec 13
شنبه 22 آذر 1404
کد مطلب : 268857
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/yr9qz
+
-

دنیایی که فریبا بافت

درباره دختر 70سانتی‌متری معلول و کارآفرینی که با آموزش بافتنی باعث اشتغال ده‌ها نفر شده است

گزارش
دنیایی که فریبا بافت

رابعه تیموری | روزنامه‌نگار 

«می خواهم برند خودم را داشته باشم و یک کارآفرین شوم...»؛ این آرزوی فریبا بود که او را واداشت حسرت‌ها و موانع کوچک و بزرگش را کنار بزند و با بافت عروسک‌های دامن چین‌دار چشم‌نخودی خاص و زیبایش اسم و رسمی به هم بزند. قدوقامت فریبا به 70سانتی‌متر نمی‌رسد و بیماری راشیتیسم باعث شده پاهای کوچکش توان ایستادن و راه‌رفتن نداشته باشد، اما 70نفر با آموزش‌های او کار و کاسبی راه انداخته‌اند و شمار کسانی که با سخنرانی‌های فریبا در همایش‌های مختلف برای راه‌انداختن کسب و حرفه‌ای انگیزه پیدا کرده‌اند، فراوان است؛ آنقدر فراوان که 10سال پیش نامش در فهرست کارآفرینان برتر کشور ثبت شد و حالا تصاویر شاد و پرجنب‌وجوش خانم کارآفرین که هرروز در فضای مجازی منتشر می‌شود، او را به نماد امید و تلاش تبدیل کرده است.

تصمیم بزرگ 
در و دیوار غرفه کوچک فریبا که در نزدیکی روستای آبا و اجدادی‌اش راه انداخته، پر است از عروسک‌های خوش‌برورویی که لباس‌های رنگارنگ بافتنی‌شان پوشش زیبای زنان شمال کشور را به‌خاطر می‌آورد. انگشت‌های فریبا دیگر ‌تروفرز شده‌اند و تند و سریع می‌بافند؛ لیف، دستگیره، جوراب و عروسک‌های خوش‌رنگ‌ورو. روز اول که تصمیم گرفت کاری راه بیندازد و کمک‌حال خانواده‌اش باشد، انگشتان قلمی‌اش قوت تاباندن کاموا روی میل‌های بافتنی را نداشتند؛ «به دنیا آمدنم با بیماری راشیتیسم باعث شده فقط سرم رشد کند و تنه‌ام رشدی نداشته باشد. دوران کودکی‌ام مثل یک نوزاد بی‌حرکت گذشت و طعم شیطنت‌ها و بازیگوشی‌های همسن‌و‌سالانم را نچشیدم، ولی تا 12سالگی که خواهر و برادرهایم کنارم بودند، احساس تنهایی نمی‌کردم. وقتی 4خواهر و 2برادرم پی زندگی‌شان رفتند، از اینکه تمام روز مجبور بودم در تنهایی نگاهم را به سقف بدوزم، غمگین و افسرده بودم تا اینکه خواهرم برایم یک‌کلاف کاموا و میل بافتنی هدیه آورد.» 

اولین دستمزد 
انگشت‌های کرخت فریبا نمی‌توانستند میل‌های بافتنی را نگه دارند و او با پیچ‌وتاب‌دادن میل‌ها طوری به آنها خم و انحنا می‌داد که از لابه‌لای ا‌نگشت‌هایش نلغزند. فریبا با کتاب‌های هنری برای آموزش بافتنی، ‌توانست دستگیره‌ای پرنقش‌ونگار ببافد. تعریف و تمجید در و همسایه از هنر فریبا خستگی ساعت‌ها کلنجاررفتن با نخ و قلاب بدقلق را از تن او درآورد. وقتی همسایه‌اش دستگیره را به قیمت 1500تومان خرید، فریبا تصمیم گرفت باز هم ببافد؛ «این پول آنقدر برای من ارزش داشت که آن شب از خوشحالی نتوانستم بخوابم. این پول حاصل دسترنج خودم بود و به من امید داد که برای برداشتن بار مخارج خودم از دوش پدر و مادر کشاورزم بیشتر تلاش کنم. بعد از آن هرروز از آموزش‌های تلویزیون و نقاشی کتاب‌ها بافت وسایل دیگر را یاد می‌گرفتم و چیزهای تازه‌ای می‌بافتم. کم‌کم که تعدادشان زیاد شد، آنها را به فروشگاه‌های دوست و آشنا می‌سپردم تا برایم بفروشند.»

تصویری که ماندگار شد
وقتی فضای مجازی به کمک دختر هنرمند روستای شولم آمد و او با کمک یک دوست، صفحه‌ای در اینستاگرام راه انداخت، تابلوهای پولک‌دوزی، گلدان‌های گل و لباس‌های سرمه‌دوزی‌شده‌اش حسابی خریدار پیدا کرد. این نقطه آغاز راه بود و فریبای نحیف و کوتاه‌اندام که پرامید و لبخند بر لب در میان انبوهی از کامواهای رنگی با مخاطبانش اختلاط می‌کرد، شهرتی به هم زد. هروقت هم در نمایشگاه‌های صنایع‌دستی شهرهای دور و نزدیک، غرفه‌ای به فروش دست‌سازه‌های او اختصاص پیدا می‌کرد، افراد جویای کار به دیدنش می‌رفتند و چم‌وخم هنرهای مختلف را از او یاد می‌گرفتند؛ «بعد از آنکه به‌عنوان کارآفرین برتر انتخاب شدم، در بسیاری از همایش‌های انگیزشی من را دعوت کردند تا برای افراد معلول و سالم درباره رازورمز امیدواری و تلاشم صحبت کنم. با دیدن کسانی که قدر نعمت‌های خود را نمی‌دانستند تصمیم گرفتم در کنار آموزش‌های هنری‌ای که در صفحه‌ام می‌گذارم، درباره زیبایی‌های زندگی هم با آنها صحبت کنم.»


 

این خبر را به اشتراک بگذارید