بوق سالاری
محمدحسین عباسی
داستان لیدرها و فوتبال ایران، از چند دهه قبل آغاز شده و ظاهرا قرار نیست پایانی برای آن وجود داشته باشد. لیدرها در ابتدا، گروهی از تماشاگران بودند که سایر حاضران روی سکوها را به تشویق وادار میکردند و آنها را به وجد میآوردند اما به مرور زمان، آنها صاحب هویتی جدا از تماشاگران تیم شدند. امروز وجه تمایز لیدرها با هواداران، «قلدری»شان است. آنها معمولا صاحب هیکلهایی درشت و فریادهایی بلند هستند و به زبان تهدید با سکوها سخن میگویند. سالها قبل «بوقچیها» به واسطه همین کار، صاحب شهرت و القاب خاص خودشان شدند. با این وجود آنها بیشتر از آنکه برای منافع تیم اهمیت قائل باشند، در خدمت منافع افراد مختلف بودند و هرکس بیشتر سبیلشان را چرب میکرد، روی سکوها نیز بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. آنطور که از کلمه لیدر برمیآید، وظیفه این افراد راهنمایی و هدایت تماشاگران است اما در عمل، تاریخچهای از شعارهای زشت، غیراخلاقی، نژادپرستانه و تفرقه افکنانه توسط آنها در فوتبال ایران خلق شده است. علاوه بر این، توهین به مدیران باشگاهها، کتککاری با سرمربیان و فراری دادن ستارهها نیز از تاثیرات مخرب قدرت گرفتن جماعت بوقچی در فوتبال ایران بوده است. آنها به لحاظ اجتماعی در سطح نازلی قرار دارند و بیشتر از هدف نظمدهی به سکوها، در هدف درآمدزایی از فریاد مردم موفق هستند. فوتبال ایران، این پدیده را تولید کرده و حالا به هر دری که میزند، نمیتواند از شر آن خلاص شود.
بهجز لیگ برتر فوتبال ایران، در لیگهای عربی حوزه خلیج فارس نیز از لیدرها استفاده میشود. در این لیگها، لیدرها وظیفه دارند شعارها را با بلندگو مطرح کنند و تماشاگران را در شرایط تکرار این شعارها قرار دهند. جالب است که باشگاههای اماراتی در گذشته گاهی برای روحیهدادن به خریدهای ایرانیشان، از بوقچیهای ایرانی نیز استفاده کردهاند. اصرار به استفاده از لیدر و بلندگو در خاورمیانه عجیب بهنظر نمیرسد اما در فوتبال اروپا، لیدر به این مفهوم وجود ندارد. هوادار اروپایی درحالی که بلیت بازی را از قبل خریده، میتواند روی صندلیاش بنشیند، از نوشیدنی و غذا لذت ببرد، مثل مخاطب تئاتر ساکت بماند و بدون نیاز به سر و کله زدن با لیدر سکو، هرکدام از دو تیم را تشویق کند. در ایران اما لیدرها گاهی با توهینآمیزترین عبارتها، تماشاگران را وادار به تشویق میکنند. بدون تردید عملکرد آنها، نقش مهمی در کاهش استقبال از دیدارهای فوتبال ایران داشته است. چراکه شعارهای مدنظر این جماعت با توقعات فرهنگی خانوادهها همخوانی نداشته و در آینده نیز نخواهد داشت. لیدر ایرانی، خودش را «صاحب ورزشگاه» و صاحب سکو میداند و به سادگی به تماشاگران امر و نهی میکند. آنها نوچههای خاص خودشان را نیز تربیت کردهاند تا پیام مدنظرشان به هر قیمتی از روی سکوها شنیده شود. شاید باورنکردنی بهنظر برسد اما بسیاری از همین افراد از قبل حضور در باشگاه، صاحب درآمدهایی هنگفت، مجوزهایی خاص و حتی دکههای روزنامهفروشی شدهاند! چرا یک خانواده باید فرزندش را در ورزشگاه روی سکویی بنشاند که در تسخیر چنین افرادی قرار دارد؟
کانون هواداران در کشورهای مختلف، یک نهاد مستقل از باشگاه است که به وسیله اصیلترین و قدیمیترین هواداران تیم اداره میشود. این کانون میتواند به شیوه خاص خودش به نتایج تیم یا عملکرد بازیکنان اعتراض کند و بدون تردید این شیوه ارتباطی به «عربدهکشی» نخواهد داشت. کانونهای هواداری، گروهی را از میان خودشان برای برقراری نظم روی سکوها انتخاب میکنند. گروهی که قبل از همه، خودشان برای تماشای دیدارهای تیم بلیت خریدهاند و قرار نیست با زور، 90 دقیقه روی سکوها دید تماشاگران را محدود کنند. این افراد هیچ حقوق و مزایای خاصی دریافت نمیکنند و تنها «وظیفه» هواداریشان را انجام میدهند. همه شعارهای خاص ساخته شده برای بازیکنان مختلف نیز ابتدا در گعدههای هواداری ساخته و مرور میشود و سپس به استادیومها میرسد. بهویژه در فوتبال انگلیس، همه شعارها از فیلتر خود هواداران عبور میکند و دلیل این حجم از هوش و خلاقیت در شعارها نیز همین است. در ایران، کانون هواداران یک تشکیلات ناکارآمد و وابسته به باشگاه است. تشکیلاتی که اگر همین امروز در همه تیمها به تعطیلی کشیده شود، هیچ ضرری به هیچ تیمی نخواهد رسید. لیدرها در لیگ برتر لباس متحدالشکل میپوشند، حقوق ثابت دریافت میکنند و در طول سال با تیم به سفرهای خارجی فراوانی اعزام میشوند. هیچکس نیز جرات به چالش کشیدن این جماعت را ندارد. چرا که از عواقب این اتفاق روی سکوها میهراسد.
اگر همه دنیا را جستوجو کنید، لیدری پیدا نخواهید کرد که در حضور مدیرعامل باشگاه و کاپیتانهای اول و دوم تیم، با بلندگو مشغول نصیحتکردن هوادارها و دعوت آنها به طرف اتحاد باشد. مدیرعامل پرسپولیس بهجای خاموش کردن این بلندگو، تنها تماشاچی این صحنه است تا لیدرها از فردا، با قدرت بیشتری بهدنبال اهداف خاص خودشان در باشگاه باشند. شاید این اواخر، لیدرها در پایتخت زیر ذرهبین قرار گرفته باشند اما در شهرستانها وضعیت بهمراتب ناامیدکنندهتر است. در چند شهرستان، بوقچیها حتی در جلسههای فنی تیم نیز حاضر میشوند و برای مدیران و مربیان تیم تعیین تکلیف میکنند. این درحالی است که مشوقان اروپایی حتی به تیم نزدیک هم نیستند و در هیچ معادلهای از باشگاه، کوچکترین سهمی ندارند. همه آنهایی که کلید اراده را به گوشها سپردهاند، ناچار به تحمل ورزشگاه با لیدرهای قلدرمآب هستند اما تا زمانی که روش انتخاب بوقچی روی سکوها تغییر نکند، فضای استادیومها نیز عوض نخواهد شد. جالب اینجاست که مسئول فرهنگی فدراسیون فوتبال، از اختصاص سه سکو برای هواداران خردسال در ورزشگاه خبر میدهد. اگر ورود خانوادهها نیز بلامانع شود، لابد زنان هم در سکوهای جداگانه اسکان خواهند یافت. درحالی که اگر مثل همهجای دنیا جو استادیوم سالم و بهدور از تنشهای ساخته شده بهدست لیدرها باشد، همه سکوها میتوانند میزبان همه هوادارها شوند.