• پنج شنبه 29 آبان 1404
  • الْخَمِيس 29 جمادی الاول 1447
  • 2025 Nov 20
پنج شنبه 29 آبان 1404
کد مطلب : 267485
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/86MEo
+
-

ایبل فرارا: «درخشش» را همراه مادرم ‌‌دیدم

خاطره کارگردان مشهور آمریکایی از تماشای فیلم‌های استنلی کوبریک

ایبل فرارا: «درخشش» را همراه مادرم ‌‌دیدم

ایبل فرارا، کارگردان سرشناس آمریکایی که برای فیلم‌های «ستوان بد»، «خاکسپاری» و «پادشاه نیویورک» شناخته می‌شود، در کتاب خاطراتش از تجربه غنی و الهام‌بخش تماشای فیلم‌های استنلی کوبریک نوشته است. این بخش از خاطرات او را که بیانگر علاقه و احترام کارگردانی متفاوت مثل فرارا به استنلی کوبریک است ‌ در ادامه می‌خوانید:

یک نسخه جدیدِ ۷۰میلی‌متری از «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» اکران کرده بودند و به دلایلی این تنها فیلم کوبریک بود که از دستم در رفته بود. بعدازظهر رفتم به سینمای زیگفِلد در خیابان ۵۵، نزدیک خیابان ششم؛ جایی که تا دلت بخواهد دستگاه نمایش و صدا عالی بود. طبیعی است که مغزم ترکید. مطمئنم بخشی از آن به‌خاطر نشئگی خودم بود، اما واقعیت این است که خود فیلم تو را نشئه می‌کرد. مثل همه آثار کوبریک، کاملاً غوطه‌ورکننده، بی‌نقص، خونسرد، الهام‌بخش و از همه مهم‌تر افتادگی‌آموز بود.
10سال بعد، رفته بودم دیدن دوستی در ورمانت. کلبه‎ای داشت در وسط ناکجاآباد و یک شب توفان زمستانی واقعی درگرفت. در آن کلبه گیر افتاده بودیم؛ او خواب بود و من بیدار که 
«۲۰۰۱: ادیسه فضایی» از تلویزیون پخش شد. یک تلویزیون سیاه ‌و سفیدِ ۱۲اینچی داشت با یک بلندگوی ریز چسبیده به دکمه صدا. روی تخت 2طبقه دراز کشیدم، فقط یک فوت با صفحه فاصله داشتم و دوباره فیلم را دیدم. همان تأثیر را داشت. آن نظم و فرمِ گرافیکی او از مرکز قاب بیرون می‌زد، فرقی هم نداشت تصویر را چقدر قیچی کرده باشند. همان صداگذاری مونو که از آن بلندگوی قل‌قلی پخش می‌شد کافی بود. ایده‌هایی که در آن صدا هست، فیلم را می‌سازد.

‌«غلاف تمام‌فلزی» را هم در زیگفِلد دیدم؛ این‌بار در مراسم افتتاحیه،‌ همراه گروه جوان بازیگران فیلم. وقتی اسکورسیزی وارد سالن شد، یعنی وقت نمایش رسیده بود. پیش خودم فکر می‌کردم: کوبریک این‌بار با تکنولوژی جدید دالبی و آن صداهای بمِ غنی‌شده -همان‌ها که عملاً خودش برای «۲۰۰۱: ادیسه فضایی»   اختراع کرده بود- چه می‌خواهد بکند که ما را دود کند بفرستد هوا؟ تمام یک ساعت اول، تنها چیزی که می‌شنیدی یک صدای انسانی بود که درست از وسطِ صحنه پشت سرت داد می‌زد. وقتی بالاخره موسیقی شروع می‌شود، آن بِیسِ ترانه نانسی سیناترا طوری است که انگار نخستین بار است موسیقی در یک فیلم به‌کار می‌رود.

«درخشش» را همراه مادرم در سینمای مرکز خرید پیک‌اسکیل دیدم. پدرم تازه فوت کرده بود و این راهی بود برای اینکه بعد از 3روز طاقت‌فرسای بیداری و مراسم خاکسپاری به سبک ایتالیایی، کمی آرام شویم. 
مادرم عاشق سینما بود. او در سالن‌های بزرگ «لووز» و «آرک‌اِی‌او» در برانکس- قلمرو خود کوبریک - بزرگ شده بود. نخستین فیلمی که مرا برد «بامبی» بود. بعدتر وقتی بزرگ‌تر شدم، بعدازظهرها من و خواهرم را با خودش به فیلم‌هایی می‌برد که مخصوص زنان خانه‌دار دهه50 ساخته شده بود. همانجا بود که «تقلید زندگی» آن فیلم گزنده داگلاس سیرک را دیدم؛ در سالنی پر از زنانی که با صدای بلند گریه می‌کردند. مادرم از آن آدم‌هایی بود که تا نیمه فیلم همه‌چیز را می‌فهمند. اما من همیشه از هر اتفاق احمقانه بعدی غافلگیر می‌شوم. برای همین، در فیلم کوبریک او از همان اول فهمیده بود که جک آخرش می‌خواهد خانواده‌اش را بکشد. 

این خبر را به اشتراک بگذارید