• چهار شنبه 14 آبان 1404
  • الأرْبِعَاء 14 جمادی الاول 1447
  • 2025 Nov 05
چهار شنبه 14 آبان 1404
کد مطلب : 266483
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/6RWq7
+
-

اروپايی‌های ساكن قزوين

روايتی از روستايی نزديك قزوين كه طبق برخی اسناد تاريخی، اهالی آن رومانيايی هستند

گزارش
اروپايی‌های ساكن قزوين

سحر جعفریان‌عصر | روزنامه‌نگار 

اهالی روستای زرگر هم ایرانی‌اند هم خارجی. با آنکه شناسنامه‌هایشان صادره از اداره ثبت‌احوال شهرستان آبیِک یا استان قزوین است اما ایل و تبارشان اروپایی و زبان مادری‌شان رومانوست...115 کیلومتر دورتر ازشمال‌غربی پایتخت، حوالی دشت‌های قشلاق آبیک، کمی بعد ازخط ریلی تهران-تبریز، پایین‌دست باغ‌های کهنسال سیب که حالا درختان زیادی به زمین‌شان نمانده، تابلوی زنگار گرفته «به روستای زرگرخوش آمدید» پیداست؛ روستایی کوچک و خلوت.عجیب‌ترازنام این روستا که اسم زر دارد و زر نیز خیال و وسوسه گنج پیش می‌آورد، نوشته بعد ازجمله خوشامدگویی تابلوی روستاست؛«زبان محلی: رومانو.»  موردعجیبی که بعد از کشف، اول به انجمن بین‌المللی زبان‌های فراموش‌شده در سازمان جهانی یونسکو راه یافت و بعدتر به شبکه‌های مجازی. اغلب اینفلوئنسرها و بلاگران حوزه سفر و گردشگری زیرنویس عکس‌ها و فیلم‌هایی که از زرگر به اشتراک گذاشته و می‌گذارند چنین تعریف و تبلیغ کرده و می‌کنند: «با این گویش متفاوت، روستای زرگر یک، هیچ از استان‌ها و شهرهای تقسیمات ارضی و جغرافیایی، جلوتر است.» یک روی زرگر اگر زبان رومانو باشد روی دیگرش جویندگان گنج تپه اشکانی، گورهای 2 متری قبرستان متروک و فامیلی پرتکرار زرگر است.

همه مهاجران قشلاق قزوین
ورودی روستا محل قبرستان جدید است که عصر هر پنجشنبه پای هر قبرش دست‌کم 3، 4 نفر نشسته‌اند به فاتحه‌خوانی. کنار قبرستان، تپه کوچک و خاکی اشکانی بالا رفته که بعضی شب‌ها جاهایی از آن با بیل و کلنگ جویندگان گنج، گود و گودال می‌شود. اثر یک شبه ره صد ساله رفتنِ جویندگان، کم نیست؛ یک گودال، دو حفره...هشت سوراخ بزرگ... .» صدای هِی هِی گفتن چوپان و زنگوله بز و گله گوسفندان که عقب راهشان، خاک به هوا بلند شده، می‌آید. حبیب، میان چهارچوب در بقالی‌اش ایستاده:«گالیپادانی» و چوپان که پاسخش را به زبان ترکی قزوینی می‌دهد: «تو هم خسته نباشی.» جلوتر، کوچه‌ها با خانه‌هایی پس و پیش، پدیدار می‌شوند. مقابل بسیاری از خانه‌ها که درهایشان اغلب نیمه‌باز است و پذیرای مهمان، تراکتورهای رنگ و رو رفته، گاوآهن‌های خسته، خرمن‌کوب‌های کوفته و علف‌بُر‌های از تیزی افتاده، رها شده‌اند. بالای یکی از کوچه‌ها چند زن که دست‌شان از داغی نان‌های سنتی نانوایی جابر، گرم شده به حرف ایستاده‌اند. فارسی گفت‌وگو می‌کنند و فقط قد چند واژه به گویش رومانو دركلامشان هست. اوضاع در کوچه‌های دیگر زرگر نیز کم و بیش به همین روال هست؛ گاهی گذر یکی دو نفر از اهالی یا پیچیدن صدای چرخ‌های خودرو یا موتورسیکلتی. البته به دیوار همه کوچه‌ها، کاغذهای آگهی فروش زمین و اجاره سوئیت چسبانده‌اند که پُرشمار است.

خودشان اینجا و اجدادشان یونان یا ایتالیا
زرگرنشینان تا حدود 50 سال پیش کنجکاو زبان متفاوت‌شان نبودند و چون از بچگی به گوششان قصه‌هایی خوانده ‌بودند از اجدادشان که به یکی از روایت‌های تاریخی، کولی‌های مهاجر بودند، تصور می‌کردند این زبان عادی‌ است. محمد یکی از زرگرنشینان می‌گوید: «چون کولی‌ها و غریبه‌ها جایگاه خوبی نداشتند، ما هم فکر می‌کردیم زبانی که از آنها به ارث برده‌ایم خوب نیست و باید در جمع‌های غیرخودی، پنهانش کنیم. چه می‌دانستیم قصه کولی‌های مهاجر هنوز سند معتبر تاریخی ندارد و قصه‌های دیگری هم از اجدادمان هست.» قصه‌های دیگر را ابوالفضل زرگر، محقق وعضو انجمن بین‌المللی زبان‌های فراموش‌شده می‌داند: «چند روایت از اجداد ما ثبت شده؛ یکی نوشته ما رومانیایی هستیم، یکی می‌گوید ایتالیایی هستیم و دیگری هم احتمال می‌دهد ریشه ما یونانی است. قصه‌هایی هم از نادرشاه که تعدادی طلاکار و زرگر از جایی در غرب امپراتوری عثمانی (بلغارستان امروزی) همراه خود به ایران آورده، نقل است.» جوانان زرگر معتقدند از سر روایت اخیر است که روستایشان را زرگر نامیده‌اند. 

ز مثل زرگر و زبان رومانو
خانه‌های زرگر، پیش‌تر (حدود 40 سال قبل) کاهگلی بوده، بدون دیواری بین حیاط هر واحد و پلاک، کاملا نزدیک و گِرد هم؛ طوری که همسایه‌ها بیشتر با یکدیگر هم‌خانه و هم‌خانواده بودند؛ از علیا تا سفلای آن که قبرستان متروک با گورهای 2 متری جای دارد. ارسلان یکی دیگر از اهالی زرگرمی‌گوید:« به ظاهرمان دقت کنید؛ میانگین قد و قواره‌مان بین 170 تا 190 سانتی‌متر است. پوست‌مان روشن و رنگ چشم‌هایمان هم عسلی و قهوه‌ای آز (اصطلاحی ترکی معادل کم‌رنگ و در اینجا یعنی روشن) است. صدایمان را گوش کنید...بلند است و کوهستانی...» ارسلان پای صحبت‌های کتابعلی زرگر از تاریخ‌دان‌های روستا که حالا به رحمت خدا رفته زیاد می‌نشست. برای همین گفتنی‌های شنیدنی از نیکان و زبان‌شان، کم ندارد: «ریشه زبان‌مان هندواروپایی ترکیب شده با هندوآریایی است. هر چند که گذشته‌مان هنوز راز است و کسی نمی‌داند چرا قومی اروپایی-آریایی به قشلاق قزوین کوچ کرده‌اند و آیا پای مهاجران روس هم درمیان است؟» آفتاب عصرگاهی که کم‌جان می‌شود، همان یکی دو رهگذر کوچه‌ها نیز پیدا نیستند. باد سرد می‌شود و از سمت گندم‌زار به زرگر می‌وزد. کرکره بقالی و نانوایی و باشگاه ورزشی پایین می‌آید و سکوت فرمانروایی می‌کند. صدای چوگور، ساز محلی زرگر، هی هی چوپان و زنگوله بز و گوسفندان دوباره می‌ماند برای فردا. 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :