شغل بختبازکن تهرانیها
زهرا بلندی؛ روزنامه نگار
در روزگاری نهچندان دور صدای زه کمان و مشته لحافدوزهای دورهگرد، نوای آشنای کوچههای تهران بود. لحافدوزی حرفهای هزاران ساله بود که از دل سنت برآمده و با تار و پود زندگی مردم، از جهیزیه عروس و لحاف کرسی تا آیینهای بختگشایی گره خورده بود.داریوش شهبازی، تهرانپژوه و مؤلف آثار متعدد درباره تاریخ اجتماعی پایتخت، درباره جایگاه این شغل در تهران قدیم، میگوید: «قبل از آمدن تشکهای خوشخواب و لحاف و پتوهای صنعتی، لحاف و تشکهای دستدوز پشمی و پنبهای جزو اصلیترین وسایل خواب محسوب میشدند. در دوره پهلوی، بسیاری از لحافدوزهای دورهگرد از مازندران به تهران میآمدند و با دوچرخه، مشته و کمان، در محلهها میچرخیدند. لحافدوزها نه تنها در دوخت لحاف کرسی و ست جهیزیه عروس و تشک مهمان مهارت داشتند، بلکه پشم و پنبههای فشرده و سفت شده قدیمی را هم دوباره حلاجی میکردند تا مثل روز اول نرم و گرم شود؛ جالب است که این کار در گذشته به اندازه عوض کردن ست مبلمان امروز برای اهل خانه جذابیت داشت.»
شهبازی با تأکید بر پیوند این حرفه با آیینهای خانوادگی، توضیح میدهد: «لحافدوزی، صرفاً یک مهارت فنی نبود بلکه با باورها و رسوم اجتماعی نیز درآمیخته بود. در بسیاری از خانوادهها، لحاف و تشک جزو اصلیترین اقلام جهیزیه بودند. مادران با وسواس، پارچههای نو میخریدند، پنبهها را آماده میکردند و با شوق، لحاف کرسی عروس را میدوختند. این لحافها نهتنها برای خواب، بلکه برای دورهمیهای شبانه و برای حفظ رسم و آیین خانواده کاربرد داشتند.» او در ادامه به یکی از رسوم مرتبط با این شغل اشاره میکند و میگوید: «در برخی خانوادهها، رسم بر آن بود که اگر دختری در خانه مانده بود و بختش گشوده نمیشد، مادر خانواده، لحافدوز را به بهانه پنبهزدن فرا میخواند. بعد لحافدوز را برای رفع خستگی و صرف چای به اتاق دعوت میکرد و در همان حین دختر را پنهانی از روی زه کمان عبور میداد؛ عدهای امید وار بودند شاید با این کار گره بختش باز شود.»