توبیخ رئیس
به جرم آنکه تنها یک ربع بیشتر از روزهای قبل از خواب صبحگاهی لذت برده بودم، باید ترافیک وحشتناک پل صدر را تحمل میکردم و این یعنی نیمساعت دیرتر سر کار حاضر شدن و توبیخ و کم شدن حقوق و سرافکندگی پیش همکاران. اما چه کنم که خودکرده را تدبیر نیست و همچنین کسی که خربزه نوش جان میکند باید پای لرزش هم بنشیند که معقول و منطقی و قائل هضم بود.
اما خاطره غمانگیز آن روز من از زمانی آغاز شد که در آن ترافیک نفسگیر که خودروها پشت به پشت هم مورچهوار در حرکت بودند و رانندگان صبورانه کلاج و نیمکلاج میگرفتند، خودرویی با شیشههای دودی بهخود اجازه داد وارد لاین اضطرار شود و رندانه اخلاق را زیر بگیرد و به سرعت ترافیک را پشت سر بگذارد و زودتر از بقیه به مقصد برسد که چه؟ که شاید توبیخ نشود و حقوقش کسر نشود و پیش همکارانش
سربلند بماند.
وقتی سنگ اول در چاه افتاد خودرو بعدی هم مسیر ماشین دودی را برگزید و مسیر خط اضطرار پر شد از خودروهایی که اخلاق را به بهای توبیخ نشدن و
کم نشدن حقوق و سربلندی پیش همکاران سر بریدند. تاسف آورتر آن بود که همه خودروهای دودی تا به دوربین میرسیدند از رانندگان مانده در ترافیک راه میگرفتند و وقیحانه خط اضطرار را ترک میکردند و چند قدم جلوتر به دور از چشم دوربینها دوباره وارد خط اضطرار میشدند، که چه؟ که شاید اینکه خدای ناکرده توبیخ و جریمه و تحقیر نشوند.
آن روز دیر سر کار رسیدم اما سربلند! البته رئیس اداره حسابی مرا توبیخ کرد، آن هم رئیسی که ماشین دودیاش، توی پارکینگ اداره پارک شده بود.