
حیا کرد!
درويش در حالی سرانجام از پرسپوليس رفت که اسم و خاطرات ناخوشايندی از خودش به جا گذاشت

اميرمحمد يعقوبپور- روزنامهنگار
شاید اگر یک سال پیش رضا درویش از مدیرعاملی پرسپولیس کنار میرفت، نگاه کاملا معتدلتری نسبت به او وجود میداشت و مثلا خود ما مثل همیشه، ستون مزایا و معایب برایش مینوشتیم و سعی میکردیم نکات مثبت و منفی کارش در این مجموعه را کنار هم ببینیم، اما درویش بهقدری رفتن را طول داد که حالا فقط یک نام ناخوشایند و مشتی خاطرات منفی از نامبرده به جا مانده؛ طوری که دیگر نمیتوان هیچ تلاشی برای تشریح چند حرکت خوب او در این باشگاه انجام داد. بزرگترین مقصر این داستان هم بیگمان خودش بود. حتی درست و بموقع رفتن هم آدابی دارد که اگر رعایت نشود، کار را به چنین نقطهای میرساند.
اولین قربانی شکست
رضا درویش نخستین قربانی نخستین باخت فصل پرسپولیس بود. اگرچه قرمزها هیچ تیمی را نمیبردند، دلشان خوش بود که شکست هم نمیخورند و بر همین اساس مدام وعده آینده را میدادند. داستان خرمآباد اما فرق داشت. خیبر از ابتدای بازی با یک پرس سنگین شروع به آزار تیم مهمان کرد و برای دقایق طولانی برتری چشمگیری دربرابر پرسپولیس داشت. آنها حتی بعد از گل هم موقعیتهای بیشتری داشتند و معلوم بود که با برنامه و جسارت به زمین آمدهاند؛ البته نه اینکه پرسپولیس فرصت نداشته باشد. به هر حال این تیم هم در چند نوبت موقعیتهایی را توسط باکیچ و علیپور از دست داد، اما در نهایت میزبان توانست 2بر یک برنده شود. از همان سوت پایان بازی، همه میدانستند که قربانیان شکست یکییکی از راه خواهند رسید. هنوز ساعتی از پایان مسابقه نگذشته بود که نخستین و شاید مهمترین تلفات باخت رونمایی شد. به این ترتیب مدیرعامل سرخپوشان از سمت خود استعفا داد (یا چنان که در ایران رایج است، استعفایش دادند!) تا بسیاری از هواداران پرسپولیس به آرزوی خود برسند. آنها از مدتها قبل علیه درویش شعار حیاکن، رهاکن سر میدادند که به جایی نمیرسید. درنهایت اما باخت در خرمآباد توانست تیر خلاص را به مدیرعامل بسیار مقاومشان شلیک کند!
نمیشد جمعش کرد
عملکرد درویش همیشه طوری بود که میشد در ازای یک آیتم بد، به یک اتفاق خوب اشاره کرد و بنابراین حتی در میانه اعتراضات هواداران هم گروهی از کارشناسان بودند که به دفاع از او میپرداختند. این اواخر اما حجم گافها بهقدری زیاد شد که دیگر نمیشد جمعش کرد. تغییر مربی در فواصل کوتاه، از دست دادن اوسمار ویرا، ناتوانی در جذب دراگان اسکوچیچ و تقدیمکردن نخستین جام قهرمانی به تبریز با این مربی، انتخاب هندوانه دربستهای مثل وحید هاشمیان، فاجعه ردکردن بیدلیل سردار دورسون، عقد قرارداد با وحید امیری و بعد پرداخت غرامت به او، جذب سرژ اوریه بدون تست پزشکی و سپس روشنشدن بیماری هپاتیت این بازیکن، خالیماندن میانه میدان از یک هافبک خلاق و بازیساز و در عوض ترافیک وحشتناک در پست وینگر و... اینها فقط بخشی از محورهای اعتراضی هواداران به درویش بود که وقتی با نمایشها و نتایج ضعیف تیم همراه شد، آنها را به نقطه جوش رساند. درنهایت هم درویش رفت، خیلی دیر و دور، با خاطره و تصویری ناخوشایند که شاید بزرگترین مقصر ایجاد آن، خودش بود.