• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
شنبه 20 مرداد 1397
کد مطلب : 26514
+
-

از شوش که می‌گویم... شوش دانیال

از شوش که می‌گویم... شوش دانیال

قاسم آهنین‌جان: شاعر|



از شوش که بگویم، از شوش دانیال می‌گویم؛ از شوش دانیال به خوزستان می‌گویم. از خوزستان که بهبهانش به دارالعلم می‌خوانند به‌خاطر حضور علماءِ‌کبّار در آن در تمام تاریخ. از خوزستان که شوشتر مفتخر به حضور وجود و مقبره شیخ عبدالله تستری است و حضور عالم و عارف، انیس قرآن شیخ بزرگ‌آقا جعفر شوشتری که وقوفش به علوم، جهانگیر و کرامتش همگان را نصیب و شامل؛خوزستان که در ادبیات از کهن‌ترین زمان بوده تا‌کنون؛ آنگونه که حافظ به آن پرداخته و عطار در خسرونامه به صراحت نام از خوزستان می‌برد چند بار. و اما شوش را دوست دارم و ارادتی تمام به آن دارم به پاس حرمت پیامبری بزرگ که مُقام داشته در آنجا و مقبره متبرک برجاست در شوش. حضرت دانیال که از اولاد حضرت داود است؛ پیامبری که رؤیای بخت‌النصر را تعبیر کرد و به همین نشان پیغمبری خود را آشکار ساخت؛ پیامبری که با او به دشمنی برخاستند و به مغاره‌ای افکندند همراه با دو شیر درنده، اما شیران به خدمت و نگهبانی از دانیال برخاستند. دانیال که تمامی خود را وقف رضای خدا کرده بود، در زهد و طاعت و طهارت یگانه بود و در میان شهزادگان و ساحران نام خدای بزرگ را آغاز کلام خود دانست. و این شد که کینه او به دل گرفتند و به قصد قتلش برآمدند اما به لطف خداوند رهایی از توطئه یافت. به هر حال بسیار می‌شود گفت و گفته‌اند از این پیامبر معظم به دفترها و کتاب ها. اما شوشیان این نصیب دارند که بهره‌مند این حرمت باشند؛حرمت مقبره‌النور حضرت دانیال نبی. وقتی که از پله‌ها از صحن سرازیر می‌شوم به لمس و دیدن مقبره از شکوهی دیگر، شکوهی خدایی در میانم می‌گیرد. فرح روح و هاله‌ای از نبوت دانیال در فضا مشهود است و مشهد دل باز می‌شود و در آیینی از مشاهده قرار می‌گیرم.

هر روز رو به حرم و گنبد دانیال نبی عرض سلام و ادب به جای می‌آرم و خرسندم که نزدیک به شوش هستم و جاذبه‌ای همیشگی مرا به خویش می‌خواند از سر مهر و لطف و صفا، از جانب حضرت دانیال نبی. شوش را دوست دارم و می‌دانم که مرحوم اخوان ثالث چه شعر جاودان سروده برایش: «شوش را دیدم/ این ابرشهر/ این فراز فاخر گلمیخ/ این فسیل فخر فرسوده/ این دژ ویرانه تاریخ/ شوش را دیدم» و می‌دانم پرویز اسلام‌پور عزیز در کتاب پرویز اسلامپور به زیبایی یاد می‌کند از شعرش در تغزلی که در آن از شوش نام می‌برد: «بوی هزار قنات/ بوی نسترن از جلگه‌های شوش/ بوی خون در پرده/ بوی عروسی لیلی می‌آید». من نیز مفتخر به دوست‌داشتن شوش هستم و خاطرات دارم از برای خویش از این عزیزترین شهر.

* نخستین مجموعه شعر او «ذکر خواب‌های بلوط» است. «کودکی‌ها در شب سقاخانه»، «خون و اشراق بر ارغوان جوشن‌ها» و «شاعر مرگ خویش می‌داند» از دیگر آثار منتشر شده او و مجموعه شعر «قاسم آهنین‌جان» آن توسط نشر افراز است.

این خبر را به اشتراک بگذارید