• یکشنبه 6 مهر 1404
  • الأحَد 5 ربیع الثانی 1447
  • 2025 Sep 28
یکشنبه 6 مهر 1404
کد مطلب : 263932
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/YvWqn
+
-

شهادت 20روز بعد از پدر شدن

خواهر شهید می‌گوید از صبر پدر و مادرم خجالت کشیدم

گزارش
شهادت 20روز بعد از پدر شدن

سمیرا باباجانپور| روزنامه‌نگار

چقدر برای آمدن هیرمان انتظار کشیده بودی، اما فقط 20روز حس و حال شیرین پدر بودن را چشیدی. برایش آواز خواندی، نوازشش کردی، او را در آغوش کشیدی و بوی ناب نوزادی‌اش را ‌ استنشاق کردی. به‌نظرت هیرمان تو را چگونه به یاد خواهد آورد؟ یقیناً رشادت و شجاعت تو در آن جنگ تحمیلی۱۲ روزه، به‌یادماندنی‌ترین تصویر برای هیرمان خواهد بود. برای اینکه با افتخار بگوید:«بابا رضا، بابای شهیدم.» خواهر شهید رضا دریکوند که ۲۴خرداد ۱۴۰۴، در حمله رژیم صهیونیستی به تیپ ۵۷ نیروی زمینی سپاه پاسداران خرم‌آباد، به همراه دیگر همرزمانش به شهادت رسید راوی این گزارش ماست.

سفارش خاص رضا
زهرا دریکوند، خواهر شهید رضا دریکوند، هم‌صحبت ماست تا از دردانه خانواده‌شان بگوید؛ از پسری که الگوی خانواده بود و صبر و آرامشش قوت قلب دوست و آشنا. ‌زهرا دل و دماغ هیچ‌کاری را ندارد. حتی دیگر خبری از کیک‌های رنگی و خوش‌طعمش نیست؛ از همان کیک‌هایی که رضا خیلی دوست داشت. یادش به‌خیر! برای اینکه زهرا بتواند با کیک‌پزی کسب‌وکار کوچکی راه بیندازد، بزرگ‌ترین حامی او شد.‌زهرا می‌گوید:«۴ خواهر و 2 برادر هستیم. رضا برادر بزرگ‌تر بود و فاصله سنی زیادی با هم نداشتیم. برای همین ارتباط عاطفی عمیقی بین من و او وجود داشت. در لحظه‌به‌لحظه زندگی‌ام تأثیرگذار، همراه و همدل بود. نخستین سفارش کیک‌هایم را خودش داد.»

از صبر پدر و مادرم خجالت کشیدم
شهید رضا دریکوند متولد اول آذر ۱۳۷۷ بود؛ جوان و باصلابت. حرفه نظامی‌گری را خودش انتخاب کرد و تا آخرین نفس پای انتخابش ماند. خواهرش می‌گوید:«با اینکه دو برادرم شغل نظامی داشتند ولی هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم روزی یکی‌شان شهید شود. به‌دلیل شرایط خاص آن روزها نتوانستیم پیکرش را ببینیم. فقط برادر کوچک‌ترم که او هم نظامی است، پیکرش را دید و برای غسلش حضور داشت. این فراق داغ دلمان را بیشتر کرده بود تا اینکه روز تشییع‌ پیکرش به همراه مادر، همسر و دیگر خواهرهایم در آمبولانس کنار تابوتش نشستیم و او را در آغوش کشیدیم. باور کنید به محض ورود به آمبولانس همه بی‌قراری‌مان به ناگاه به آرامش و سکوت تبدیل شد. یکی از خواهرهایم زیارت عاشورا می‌خواند و ما آرام تابوتش را نگاه می‌کردیم. رضا که همیشه باعث آرامش خانواده بود، آن لحظه نیز آراممان کرد. راستش وقتی صبر پدر و مادرم را دیدم، خجالت کشیدم. پدرم در همه مراسم‌ رضا خودش مداحی کرد و گفت اگر ۱۲ تا پسر دیگر هم داشتم، فدای وطن می‌کردم.»

برادرم دلسوخته شهید شد
رضا عاشق بچه بود. پسر اولشان که به دنیا آمد، او در مأموریت بود؛ مأموریتی طولانی که باعث شد همسرش بیشتر روزهای بارداری را تنها باشد. بچه زودتر از زمان انتظار متولد شد. وقتی رضا آمد، در دستگاه بیمارستان بود. متأسفانه عمرش به دنیا نبود و ۲ ساعت بعد از دیدار پدر و پسر فوت کرد. زهرا می‌گوید:«‌مرگ کودک، روی رضا خیلی تأثیر گذاشت تا اینکه پسر دومش، هیرمان، به دنیا آمد. این بار رضا مثل پروانه دور همسرش می‌گشت. هیرمان که به دنیا آمد، سر از پا نمی‌شناخت. اما عشق به هیرمان پایبندش نکرد و لحظه‌ای از انجام مأموریت‌هایش بازنماند. روزهای خوش پدر و پسری برای رضا و هیرمان چندان دوام نیاورد و در 20روزگی هیرمان، رضا به شهادت رسید. به قول ما لرها، برادرم دلسوخته شهید شد.»

نذررضا ‌ ادا شد
شهید رضا دریکوند سال‌ها در تعزیه اعظم خرم‌آباد نقش علی‌اکبر(ع) را برعهده داشت. او نذر کرده بود که اگر خدا پسری به او بدهد، علی‌اصغر(ع) تعزیه باشد. خواهرش می‌گوید:«برای محرم لحظه‌شماری می‌کرد تا لباس علی‌اصغر بر تن هیرمان کند و او را به تعزیه ببرد. محرم شد. بیشتر از سال‌های قبل جمعیت برای دیدن تعزیه آمدند. هیرمان لباس علی اصغر(ع) پوشید، اما دیگر رضا نبود.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید