• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
چهار شنبه 17 مرداد 1397
کد مطلب : 26234
+
-

بی چهره

جلد بستن با تصویر آدم‌های معروف هم دیگر خوب نمی‌فروشد

سیاوش ابدی

عمر ستاره‌ها به سر آمد. اینطور به‌نظر می‌رسد که دیگر گلزار و رادان و مهتاب کرامتی هم نمی‌توانند نجاتمان بدهند. 
روزگاری بود که این چهره‌ها روی جلدها خوب می‌درخشیدند. آن وقت‌ها هنوز کلمه‌ها در صفحه‌های گوشی‌ها فرو نرفته بود. خانم و آقای الف، سین و اصلا هر اول اسم دیگری، هر لحظه و هرجا در دست آدم‌ها- به رایگان- نمی‌چرخیدند. الان کافی است بخواهی از صبحِ خانم فلانی سردر بیاوری. کافی است به صفحه شخصی‌اش سر بزنی تا از نزدیک‌تر با او آشنا شوی. در چنین دنیایی، خیلی مسخره است که توقع داشته باشی کسی مجله 20هزار تومانی برایش آماده کند که تازه همان‌ها را قرار است با سانسور نشانش دهد. قبل‌ترها چهره‌ها فرصتی بودند برای بهتر دیده شدن روی کیوسک. آنها حتی وسوسه شدند که خودشان وارد دنیای کاغذ شوند؛ هم سردبیر شدند و هم عکس بفروش مجله‌ای که خودشان سردبیرش بودند،خوش می‌گذشت؛ بیشتر از همه به مدیر نشریه‌ای که 10هزار، 10هزار به تیراژ مجله اضافه می‌کرد و میل مخاطب بازهم بیشتر می‌شد!

روزگار خوشی بود ولی گوشی‌های لعنتی همه‌‌چیز را خراب کردند. حالا هر پدربزرگی سعی‌اش را می‌کند یک وقت از نوه 17ساله‌اش عقب نیفتد. او و خیلی از او پیرترها- زن و مرد- در تمام شبکه‌های مجازی، صفحه شخصی دارند. یادگرفتن کار با گوشی، آن قدرها هم سخت نیست که آدم زحمت رفتن تا دکه و برداشتن خبرهای خنثی، تکراری و بیات را  به خود بدهد. اینطور به‌نظر می‌رسد که همه‌‌چیز در نشریه‌های ایرانی، برای مخاطب تکراری شده، حتی خانم و آقای فلانی که روزگاری تضمین فروش بودند. همین چند سال پیش در رقابت میان 2 نشریه سبک زندگی، بازیگر بود که از این جلد به آن جلد خریداری می‌شد. زندگی فلان، چندمیلیون تومان می‌داد به آقای بازیگر که روی جلد دلبری کند و زندگی آن یکی، می‌رفت یک ستاره جذاب‌تر برای جلدش می‌خرید. پول می‌دادند که «شهریار داستان»- اسم ساختگی- قبول کند اسم و عکس‌اش را به‌عنوان سردبیر مجله بزنند. حق داشتند، همین مردم زمانی برای گرفتن صدای ضبط شده «احمد شهداد»، با دفتر نشریه تماس می‌گرفتند و شیون و گریه که صدا را به دخترم برسانید. بگذارید دخترم صدای احمد شهداد را داشته باشد.

روزگار خوشی بود اما اینطور به‌نظر می‌رسد که دیگر تمام شد، باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم. الان احمد شهداد را با زیرشلواری پرچم جامائیکا روی جلد هم بگذاری، همه از آن رهاترش را در شبکه‌های مجازی دیده‌اند. تازه چند کامنت هم گذاشته‌اند و جواب هم- شاید- گرفته‌اند. چهره‌ها هم دیگر روی کیوسک نمی‌فروشند. بی‌خاصیت شده‌اند، عین تیترهای روزنامه‌ها که تمامشان را مخاطب- حداقل- 24ساعت پیش خوانده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید