
سیرابکردن گنجشکها

علیالله سلیمی: در دلِ گرمای کلافهکننده، باد سرگردانی در گورستان خلوت میپیچید و بوتههای سستبنیان را از زمینهای خالی اطراف میکند و به بازی میگرفت. بوتههای چرخان سرِ راه خود به سنگ مزارها گیر میکردند و تودههای حجیم و لرزان درست میکردند. گرما بیداد میکرد. زن با انگشت عرق از پیشانی گرفت و در هوا چکاند. از راه دوری آمده و تشنه بود. بطری آب معدنی را لمس کرد که هنوز خنک بود. بطری را نگه داشت برای ساعتی که دیگر تا پایان روز باقیمانده بود. کنار مزار مادر نشست و سنگ مزار را برای بار چندم شست. آب از شیارهای کوچک سنگ عبور کرد و از کنارهها راه گرفت به سمت جویبار کوچکی که در دل خاک درست کرده بود. یکباره صدای پرندهای در اطراف شنیده شد. کنجشگی در هوا نمایان شد که کنار جویبار کوچک فرود آمد. بدون فوت وقت چندبار سر به سمت آب برد و بالا آورد.
زن بیحرف و حرکتی، حرکات گنجشک را تماشا کرد. حالا صدای جیکجیک گنجشکهای دیگر هم از اطراف شنیده میشد. زن آرام سر چرخاند و فوجی پرنده بالای سرش دید. شست و شوی قبر تمامشده بود.
آب بطری را از کیفش در آورد و در جویباری که در اطراف قبر درست شده بود ریخت و مسیر آب در سراشیبی را مسدود کرد تا آب یکجا جمع شود.
ظرف خالی را برداشت و از مزار مادر فاصله گرفت. یکباره فوج پرندگان کنار جویبار کوچک کنار مزار فرود آمدند و سر به سمت آب بردند.