
اولینبار کی گفت «بگو همشهریهات هم بیان!»

لیلا باقری، روزنامهنگار
کنایه «بگو همشهریهات هم بیان!» بین تهرانیهای قدیم باب بود و معمولا به کسانی میگفتند که تازه به تهران آمده بودند و اوضاعشان روبهراه شده بود؛ «بگو همشهریهات هم بیان!». اما قصه شکلگیری این ضربالمثل چه بود و چه ارتباطی با راهاندازی نخستین سیستم بازیافت در تهران داشت؟
«بگو همشهریهات هم بیان!» خطاب به آدمی است که تازه به تهران آمده و در کسبی مشغول شده و اوضاعی بههم زده است یا فکر میکند بههم میزند. اتفاقا وقتی روستای تهران پایتخت شد، هرکسی که از شهر و روستایی آمد به همشهریهایش هم نوشت که بیایند! و این شد که برخی شغلها در اختیار بعضی اقوام درآمد؛ یزدیها بزاز یا معمار شدند، خوانساریها ناشر، سمنانیها حمامی و... . هنوز هم ردپای قومیت در برخی مشاغل پیداست. اما ماجرای این ضربالمثل چیست. به گواه جعفر شهری در کتاب طهران قدیم، رسول سوزن سنجاقی یک روز از روستایی در همدان بیپول و پیاده آمد تهران و دید پول زیر دست و پا ریخته... هر روز پول جمع کرد و به همولایتیها هم کاغذ نوشت: «تهران پول زیر دست و پا ریخته، کسی نیست جمع بکند» و همین شد که تهران پر شد از همدانی. تا اینکه روزی یکی از همولایتیها یقهاش کرد که گفتی بیا تهران پول ریخته است، پس کو؟ او هم همولایتی را تا غروب توی کوچه و خیابان و بازار میگرداند و هرچه کفش و گیوه کهنه، کاغذ و کارتن، شیشه و خلاصه به قول ما «پسماند خشک» میبیند جمع میکند حتی پشکل که جزو ترها محسوب میشود و میگوید: «اینا همه پوله که هیشکی نیست جمع کنه! چشاتو واکن...» بعد هم گفت همه را در یک زمین خالی جمع کند و شیشه را به شیشهگر و آهن را به آهنگر و... بدهد. خلاصه این شد که کنایه «بنویس همولایتیهایت هم بیایند» از رسول سوزن سنجاقی مانده و ورد زبان شد. و البته اولین کسی بود که جمعآوری پسماند را در تهران شروع کرد و به سبک خودش سیستم بازیافت را راه انداخت.