
برای آدمهای خسته
آنژلیک پاندورا

گاهی ادبیات خانهای میشود برای اشباحی که نامشان «آرزو»،«وسواس» و «یاد» است و نویسنده، نه یک خالق جهان که احضارگری است پریشانحال.ژرار دونروال، با ذهنی زخمی و زبانی شاعرانه در 2 داستان «آنژلیک» و «پاندورا»،تصویری از عشق میسازد که بیش از آنکه زمینی باشد، سایهای است در آستانه رویا.این 2 داستان گرچه در ظاهر مستقلاند اما آینهوار، رنج مشترک را بازتاب میدهند« وسوسه رسیدن به چیزی که جنس واقعیت نیست و در خیال ریشه دارد.»
در «آنژلیک» عاشقانهای میخوانیم بیش از آنکه روایتی ازدلدادگی باشد، روایتی از جستوجوی تصویری است که در ذهن داریم و قرار نیست در جهان بیرون به آن دست یابیم؛ شخصیت زن، اثیری و دور از دسترس، همچون یک سایه مقدس. خواننده درمییابد که معشوق، نه فرد واقعی، بلکه استعارهای از میل بیانتها برای «تمامیّت» و «کمال» است؛ عشقی که بیشتر از آنکه به دیگری مربوط باشد، به خلأ درون ما بازمیگردد. در «پاندورا»، همین ساختار با نگاه اسطورهایتر بازسازی میشود. پاندورا نه فقط زنی مرموز که صندوقچهای از رازها و هراسهاست؛ مجسمهای زنده ازفریب زیبایی و از اغوا و ویرانی. شخصیت مرد، شیفته چهرهای است که میپندارد حقیقت را در آن خواهد یافت، اما هرچه به او نزدیکتر میشود، از حقیقت دورتر میشود. این 2 داستان، برای کسانی است که از «عشقهای سهل» خستهاند؛ برای آنان که میخواهند ادبیات را چونان آینهای بنگرندکه نه چهره معشوقکه صورتگمشده خود را در آن ببینند. نشر ماهی «آنژلیک/ پاندورا» نوشته «ژرار دو نروال» را با ترجمه شهلا خسروشاهی در 172 صفحه، به بهای 140هزارتومان منتشر کرده است.