
قصههای خوب برای بچههای خوب از اینجا آغاز شد

«روزی بود و روزگاری بود» که خرمشاه، روستایی در حومه یزد بود.جوانی به جای کشاورزی و بنایی و کارهایی از این دست، سر از کارگاه جوراببافی درآورد که مسیر زندگی خود و کودکان سرزمینش را عوض کرد. صاحب جوراببافی تصمیم گرفت کتابفروشی راه بیندازد و مهدی آذریزدی را آنجا بهکار گیرد؛ جایی که آذریزدی در توصیفش میگفت: «دیگر گمان میکردم به بهشت رسیدهام، تولد دوباره و کتاب خواندن در من شروع شد». او بعدها که مشغول غلطگیری در چاپخانه امیرکبیر در تهران شد به ذهنش رسید که میتواند داستانهای انوار سهیلی را برای کودکان سادهنویسی کند. ماجرای نوشتن داستانهای خوب برای بچههای خوب در یک اتاق 12متری زیرشیروانی با یک «لامپ نمره ده دیوارکوب» در تهران شروع شد. انتشارات امیرکبیر نخستین جلد از کتاب را برایش منتشر کرد و این شد مقدمهای برای «ادبیات کودک و نوجوان». روستای خرمشاه، حالا محلهای است در دل شهر تاریخی یزد که پیشینه آن به دوره قاجار میرسد. آثار تاریخی ارزشمندی چون مسجد، حسینیه، حمام، آبانبار و ساباطهای خشتی آن در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. زیارتگاه پیرشاه ورهرام و پیرمراد ازجمله مکانهای مقدس زرتشتیان این محله است. 18تیرسال، آذریزدی در حسینیه خرمشاه به خاک سپرده شد. مقبره او نه فقط مزار یک نویسنده که نماد خاطرات جمعی یک ملت با قصههای ساده و خوب است.