
قصههای رنگی، تهران خاکستری
همسایه داری مردم تهران در روزهای جنگی

رابعه تیموری- روزنامهنگار
تفاوتی نمیکند در امن و امان باشند و همهچیز برقرار باشد یا هر لحظه با صفیرکشیدن موشکی تلخی آوارشدن سایه جنگ را بر سر عزیزانشان احساس کنند... در هر شرایطی با هم مهربانند و تلاش میکنند غم دل یکدیگر را بتکانند، کم و زیادش تفاوتی نمیکند؛ به قدر تاب و توانشان. شاید هم فراتر از آن... به اندازه میزبانی از همسایهای که هست و نیستش به یکباره تبدیل به تلی خاک شده یا به قدر هدیهدادن یک عروسک مووزی به دخترکی که اسباب بازیهایش را زیر سقف اتاق در حال آوارش جاگذاشته است... درهرحال و شرایطی مردم تهران مهربانند و وصف همدلیهایشان شنیدنی.
همسایههایی که همخانه شدند
بامداد شنبه که پهپادهای رژیم صهیونیستی به آسمان کوچک ترین و جنوبیترین منطقه پایتخت حمله کردند، ساکنان بیخواب ساختمان قدیمی خیابان شهید برزو هم با هول و هراس به این معرکهگردانی دشمن در قلب محله مسکونی پرجمعیت خود چشم دوخته بودند و نمیدانستند پهپاد پرنور دنبالهداری که از پشت دبستان دخترانه ایثار صفیرکشان به طرف آنها میتازد، وسط پذیرایی آپارتمان استیجاری 45متری طبقه دوم فرود میآید. وقتی اهالی این ساختمان کارگرنشین جنوبشهر به توصیه نیروهای امدادی آن را تخلیه کردند تا سقف لرزان خانه فرسوده آنها بر سرشان فرود نیاید و یک شهید و 9مصدوم این جنایت صهیونها، به قربانیانی بیشتر نینجامد، خانواده زهرا جایی برای اسکان نداشتند، اما سیدمحمدباقر در خانه ساده و قدیمیاش را به روی آنها باز کرد تا زخم بیسرپناهی زهرا و 2 کودک خردسالش کنار خانواده او التیام پیدا کند. سیدمحمدباقر از خردهکاسبان و اهالی قدیمی محله جلیلی و این خانه کلنگی تنها دارایی موروثیاش است. تکاتاق طبقه بالای آن را هم برای گذران زندگی به زوجی جوان اجاره داده، اما خیال همسر زهرا را آسوده کرده که تا هر وقت میهمانش باشند بیمزد و منت شریک سفره و خانه او و اهل و عیالش خواهند بود. نیروهای امدادی به خانواده زهرا و همسایههای بیخانمانش گفتهاند که استانداری برای اسکان موقت آنها محلی را مهیا کرده، ولی آنها میخواهند در نزدیکی خانه استیجاری نیمهویرانشان بمانند تا شاید بتوانند از اسباب و اثاثیه مختصر زندگیشان مراقبت کنند.