شمال از شمال غربی
شاهکار لحن سرگرمی ناب
در فیلم «شمال از شمال غربی» اوج توانایی هیچکاک را میتوان مشاهده کرد؛ جایی که خبری از دستمایهای غنی مثلا فیلمهای «بدنام» یا «سرگیجه» نیست و قرار است ماجرایی مفرح و درعین حال پرتعلیق را دنبال کنیم؛ یک سرگرمی ناب با انبوهی از جزئیات و روابط تودرتو و قصهای که دائم به تماشاگرش رودست میزند و سرگرمش میکند. سرگرمی ناب و خالص که سینما را در قله قرار میدهد. فیلم «شمال از شمال غربی» شاهکار لحن است؛ لحن پیچیده و چند لایهای که محصول بهرهبردن از قریحهای ناب است که با تجربه سالیان، پرثمرترین نتایج را به همراه میآورد. این توانایی و درخشش از دهه60میلادی به مرور رو به زوال گذاشت و به فیلمهایی ناامیدکننده مثل «توپاز» یا در بهترین حالت معمولی، مانند فیلم «توطئه خانوادگی» انجامید. در فیلم شمال از شمال غربی، استاد همچنان سرپا و سرحال است. این فیلم بعد از فیلم سرگیجه و قبل از فیلم «روانی» ساخته شده که جزو درخشانترین آثار هیچکاک هستند. هیچکاک در روایت داستانی مفصل و پرجزئیات، ابایی از این ندارد که زمان فیلمش به بالای دو ساعت هم افزایش یابد. پیداست که هیچکاک آنقدر از تواناییاش در قصهگویی و همراهکردن تماشاگر با فیلم مطمئن بوده که حاضر شده به نسخهای 136دقیقهای برسد و نگران ملالآورشدن اثر و خستهشدن تماشاگر نباشد.
ماجراهای فیلم از این قرار است که «راجر تورنهیل» مدیر تبلیغاتی موفق اما خودخواه را جای مأموری مخفی به نام «جورج کاپلان» اشتباه میگیرند و از محل کارش میربایند. افرادی که تورنهیل را میدزدند، برای «فیلیپ وندام» کار میکنند که خودش مثل رئیس، باندی تبهکار را میگرداند. این اشتباه منجر به کشاندهشدن تورنهیل به دنیایی از مخاطرات و دسیسهها میشود و او را وامیدارد برای حفظ جان خود، درحالیکه به پلیس هم نمیتواند متوسل شود، کشور را زیرپا بگذارد. ماجرا با ورود زنی به نام ایو کندال که جزو همکاران یک سازمان جاسوسی است پیچیدهتر میشود. پس از یک سلسله وقایع شگفتانگیز ماجرا بر فراز کوه راشمور به پایان میرسد و مشخص میشود که ایو مأمور دولت است. آلفرد هیچکاک درباره این فیلم گفته است: مردی در یک نقطه کاشته شده که احتمالا هدف گلوله قرار بگیرد. معمولا این صحنه را چطور از کار درمیآورند؟ شبی تاریک در تقاطع دو خیابان باریک شهر... قربانی در دایرهای از نور زیر یک تیر چراغ برق منتظر ایستاده است. باران سنگفرشها را شسته است. تصویر درشتی از گربهای سیاه که چسبیده به دیوار یک خانه دور میشود. نمایی از یک پنجره و چهرهای که دزدکی پشت دری را کنار میزند تا به بیرون نگاه کند. اتومبیل سیاهرنگی که آرامآرام پیش میآید و... نقطه مقابل چنین صحنهای چه میتوانست باشد؟ هیچ، فقط آفتاب تند و روشن و بیابانی باز و گسترده که در آن حتی از یک درخت یا خانه که عوامل خطر بتوانند پشت آن مخفی شوند اثری نباشد.