• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 14 مرداد 1397
کد مطلب : 25781
+
-

بی‌پناهی

برای هنرمندی که چشم خورد و تکه‌تکه از دست رفت

شناسنامه
بی‌پناهی

مسعود میر/روزنامه‌نگار

«این سرگذشت کود‌کی است که به سرانگشت پا، هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسید»

این شعر را بسط دهید به زندگی مردی که کودک بود، شاعری که بازیگر بود و هنرمندی که زندگی برایش مثل سیگار پر از شوق و شر بود.
 به استناد برگ‌های سجل، کودک حسین پناهی متولد 1335بود، اما آزمایش‌های دی‌.ان.ای بعد از مرگ گواه می‌دادند که کودک میانسال فوت‌شده به سال 1383، در واقع‌زاده سال 1339بوده‌است. حرف از حسین پناهی است که حکایت سال گنگ تولدش با روز مجهول مرگش هم‌پیاله‌اند. چرا؟ چون جواز دفن پناهی به تاریخ 17مرداد صادر شد ولی کارشناس پزشکی قانونی 14مرداد را روز به شب رسیدن زندگی مردعاصی اعلام‌کرد.

کودکی او پر بود از قصه و شعر، خودش می‌گفت زمین و آسمان زادگاهش مسبب پا نهادن او به این وادی شد. او از زمستان‌هایی می‌گفت که در آن بزها از فرط گرسنگی تنه تلخ درخت بادام را می‌خوردند و پس می‌افتادند و پسرک برایشان آب قند می‌آورد، از افسانه عقاب‌ها و حمله ملخ‌ها و روزگاری که او را به خواندن درس طلبگی واداشت. از موشی که فضله‌اش او را از تشخیص نجس و پاکی در کاسه روغن پیرزن تنها به تنگ ‌آورد و خلاصه به دنیای شعر پا نهاد و رفت به راه بازیگری.

شاعر بود یا بازیگر یا دیوانه؟ او دیوانه شعر بود و همان دیوانگی را هم بازی می‌کرد. خودش می‌گفت: «علاقه شماره یک من شعر بود. بعد به سینما گرایش پیدا کردم که همسایه دیوار به دیوار شعر است.» با این همه اما تردید نکنید نقش‌هایی که آقای شاعر در سینما و تلویزیون بازی کرد هیچ بازیگر جایگزینی نداشت. او آمد تا تاریخ تصویر ما یک حسین پناهی به‌خودش و کاراکترهایش بدهکار نباشد.

 زندگی اما با او نساخت و روزگار و مردمان نامردش، مهربانی را به دیوانگی تعبیر کردند. پناهی تهران‌نشینی را با گورستان‌نشینی آغاز کرد. آسمان و زمین شاعرانگی زادگاهش را رها کرد تا هنرش را عرضه کند اما در پایتخت خاکستری، جایی بهتر از گورستان امامزاده‌ای در شمال شهر نصیبش نشد. بعدترها که هنرش خیلی‌ها را مبهوت کرد، بهتر روزگار گذراند اما همیشه تنهایی گزید و با شعرهایش روی دنیا را کم کرد.

وقتی برای همیشه رفت، از حساب خرد هزاران نفر کم شد. مرداد‌ماه بود و روزش را بالاخره نفهمیدیم اما بی‌پناهی آغازیدن گرفت برای ما که عاشق شعرش، صدایش و کاراکترهای نابش بودیم.
خودش گفته بود:
«ما بدهکاریم
به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند
معذرت می‌خواهم، چندم مرداد است؟!»

این خبر را به اشتراک بگذارید