مسعود میر
سینه آسمان درید، قلب وطن جریحه دار شد، اشک مادر چکید و خون ایرانی بر زمین ریخت. همین چند کلمه که تاریخ وقوعش خرداد صفر چهار است بعدها در تاریخ این سرزمین فصل مهمی خواهدبود. این روزها اما همه چیز معطوف است به احوالات جنگی و روزگار خاکستری دود و آوار و خون و به قول دوستی در شرایط جنگی فرق مرد و نامرد خوب شناخته میشود.
این یادداشت را بگذارید به حساب مکتوبکردن حاشیه چند صدا و تصویر که در این شبهای سخت جنگی، خیلی شنیده و دیدهشد.
دخترک با بلوز مجلسی قرمز رنگ در یک مهمانی خانوادگی، ضیافت کیک و لبخند را به کرشمه خود تماشایی می کند. تصویر کوتاه است و خبر هم کوتاه: به شهادت رسید...
ایرانی نباید کشته شود ولی شاید یک حس عجیب مجبورم می کند که بنویسم: دختران و زنان ایرانی نباید کشته شوند. ما میمیریم تا مام میهن و زنان و کودکانش آرام باشند و وقتی تصویری از کم شدن یک دختر ایرانی از شمار لبخندها کم میشود انگار قلبم تیر میکشد.
با خودم میگویم اگر می شد روزی برای حنظله صدایی در ذهنم تصور کنم همین صداست. پسرک پابرهنه 10 ساله با لباس وصله دار برای من سیب تلخ روزگار است ولی فریادهای دخترک فلسطینی انگار برای این کاراکتر دوبله شده است که با ذوق و اشک می گوید:« اللهم سدد رمیهم...».
من از جنگ و موشک و گلوله و خون متنفرم اما جنگ است حنظله جان، پس اجازه بده روی تصویر همیشه به پشت ایستاده تو صدای این دخترک را برای به هدف رسیدن موشک ها ، در ذهنم دوبله کنم.
مجری شبکه تلویزیونی دولتی بریتانیا با بهت می پرسد یعنی حمله اسرائیل به ایران نکته مثبتی است و من دیگر گوشم سوت می کشد و نمی شنوم. باورم نمی شود که پسر شاه ایران بدون هیچ حرف اضافه مطلقا حمله نظامی را محکوم نکند. این هیچ ربطی به سیاست ندارد ، این یک موضوع کاملا روشن است. چقدر در این روزها حیران شدیم از آنهایی که از حمله به ایران خوشحال شدند، درماندیم از هموطنانی که به عنوان کارشناس و تحلیل گر دروغ و چرند به خوردمان دادند . البته که ایرانی ها اصیل ولو با اختلاف سلیقه های عمیق هم کم نبوده و نیستند که بی هیچ تردیدی خراش به تمامیت ارضی ایران را غرش کنان محکوم کردند.
صادقانه اعتراف میکنم که گلزار را دوست دارم. خیلی شخصی و به خاطر یک مهربانی عجیب در برلین برایم محبوب شد که الان وقت نوشتن خاطرهاش نیست. حالا هم وقتی دیدم خیلی بیتکلف و با بهت و بغض میگوید هموطنان گرفتار و در راه مانده در دوبی به شماره شخصیاش زنگ بزنند واقعا حال کردم. نه آنکه الان در دوبی است لنگ یک وعده غذاست و نه گلزار میخواهد با این کار برای خودش هوادار جمع کند که انصافا نیازی به این داستانها نیست. محمدرضا گلزار خبر جنگ را شنیده و توقف پروازها را فهمیده و خیلی لوطیمنش مثل یک ایرانی که توقعش میرود در ویدئویی میگوید روی من حساب کنید. همین. حالا شما بگویید گلزار بازیگر خوبی نیست و مجری بدی است و فلان ولی من به شما میگویم محمدرضا گلزار یک ایرانی بامرام است.
حنظله دوبله و گلزار بامرام
درباره چند صدا و تصویر وایرال شده از این روزها که فراموشنشدنی است
در همینه زمینه :