• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 20 فروردین 1402
کد مطلب : 188798
+
-

حاج‌مرشد‌چلویی، منشی چون عارفان داشت

کاسب بامرام

گزارش
کاسب بامرام

نصیبه سجادی-روزنامه‌نگار

آدم‌های خوب، بامرام، آنها که همیشه روزگار منشا اثرند، زیادند. با کمی کنکاش می‌توان پیدایشان کرد. همه‌جا هستند؛ دوروبر خودمان، در کوچه‌های باریک، خانه‌ها، در حجره‌های بازار؛ آنها که درد مردم دارند و مردمدارند. یکی از این انسان‌های خوب روزگار حاج‌میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به حاج مرشد چلویی است؛  کاسب حبیب‌الله که چیزی حدود ٨3 -٨2 سال پیش در بازار تهران جنب مسجد جامع، یک غذاخوری داشت به نام غذاخوری حاج مرشد چلویی که داستان زندگی صاحبش کم ‌از عالمان عارف‌مسلک ندارد.

تاریخ دقیق تولد میرزا احمد نهاوندی را بین سال‌های ۱۲۶۵ تا ۱۲۷۰ هجری شمسی تخمین زده‌اند. داستان پیرمرد قصه ما که لاغراندام بود و خنده‌رو و همیشه عرق‌چین مشکی بر سر داشت، با معیارهای این‌روزهای ما آنقدر فاصله دارد که یکجورهایی به‌رؤیا تنه می‌زند، ولی این داستان واقعی است. داستان از مغازه‌ای شروع می‌شود که بر دیوار آن تابلویی بوده با این عنوان: «نسیه داده می‌شود، حتی به جنابعالی، به قدر قوه.» و این کار را هم می‌کرد. بازاریانی که روزگار او را درک کرده‌ و بعد از او سال‌ها زنده بوده‌اند اینها را روایت کرده‌اند و نوه‌اش علی عابد نهاوندی که همراه پدربزرگ به بازار می‌رفت.
او که کتاب «بهترین کاسب قرن» را با تکیه بر دیده‌هایش درباره پدربزرگ نوشته، می‌گوید: «معلوم است که خیلی‌ها باور نمی‌کردند غذای نسیه و رایگان و همراه آن گرفتن پول دستی را. روزی ۳ برادر جوان تصمیم می‌گیرند که مرشد را امتحان کنند. به مغازه می‌روند و ناهار مفصلی می‌خورند و به مرشد می‌گویند: حاج‌آقا، ما غریبیم و فعلا پول نداریم. ۳۰۰ تومان که پول زیادی بود برمی‌دارند و می‌روند، اما فردای آن روز، پول را می‌فرستند به همراه نامه‌ای با این مضمون: دیروز شما را امتحان کردیم. الحق که سرفراز بیرون آمدید و مرد خدایید.»

بخور باباجان!
جلوی مغازه حاج‌مرشد همیشه ٢ صف بود؛ یکی طولانی و دیگری کوتاه برای نیازمندان. مشتریان هر دو صف با یک کیفیت غذا می‌خوردند و احترام می‌دیدند. علی‌ عابد به نقل از حاج حسین عابد، یکی از پسران مرشد، می‌گوید: «وقت ظهر که از مدرسه به مغازه می‌آمدم، صف مشتری‌ها گاهی تا ١٨ متر هم می‌رسید. راه‌پله‌ها پر از جمعیت بود و طبقه دوم چلوکبابی که بزرگ‌تر از طبقه اول بود هم پرتاپر مشتری نشسته بود.»
می‌گوید: «مردم احساس می‌کردند اینجا خانه خودشان است. یکی کره می‌خواست برمی‌داشت، آن یکی دوغ می‌آورد. مرشد هم عادتش این بود که ظرف روغن کرمانشاهی را دستش می‌گرفت و سر هر غذایی می‌رفت فرقی نمی‌کرد مشتری پول داده یا نداده، یک قاشق روغن در غذای مشتری می‌ریخت و تکیه‌کلامش را زمزمه می‌کرد: بخور باباجان!»
او یکی از دلایل مشتری زیاد را رفتار خوب پدر با مردم و غذای خوبی می‌داند که همیشه دست مردم می‌داد: «پدر معتقد بود غذای سالم مردم را پاک، منزه و مهربان می‌کند. آن زمان چیزی به نام استرلیزه‌کردن وجود نداشت. مرحوم پدرم تمام ظرف‌ها و قاشق‌ها را می‌گرفت می‌جوشاند بعد برای مردم غذا می‌ریخت. همیشه بهترین برنج، گوشت و... را تهیه می‌کرد و خودش همراه کارگرهایش کار می‌کرد.»

برای بچه‌ها
حاج‌عابد را ‌ به‌دلیل زبان پند و اندرزگونه شاعرانه‌اش مرشد خطاب می‌کرد. او سال‌هاست رخ در نقاب خاک ابن‌بابویه نهاده و روی سنگ قبرش «بهترین کاسب قرن» حک شده و بحق او بهترین کاسب قرن بود چون هوای همه را داشت و فقیر و زن و مرد و پیر و جوان برایش فرق نمی‌کرد. حاج حسین عابد می‌گوید: «آن سال‌ها تقریبا همه کسبه بازار ناهارشان را اینجا سفارش می‌دادند. ظهر کسبه یک ظرف دست کارگرشان که معمولا پسر بچه‌های کم‌سن و سال بودند، می‌دادند و آنها را می‌فرستادند مغازه. وقت رفتن مرشد یک لقمه کباب یا ته دیگ زعفرانی در دهان بچه‌ها می‌گذاشت و می‌گفت می‌دانم کارفرما چیزی از این غذا به آنها نمی‌دهد؛ گناه دارد بوی کباب به آنها بخورد و چیزی نخورده از اینجا بروند.»
چلوکبابی حاج‌مرشد هنوز هم پابرجاست، در ضلع شرقی مسجد جامع بازار، با تابلویی که نشان می‌دهد اینجا چلوکبابی حاج مرشد است اما دیگر خبری از حاج مرشد چلویی نیست. چلوکبابی سال‌هاست به‌دست افراد دیگری اداره می‌شود که آن را از فرزندان حاج‌مرشد خریده‌اند.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
راننده بامرام