شاهین امین
تابستان برای بخشی از نسل ما جدا از فوتبال، دوچرخهسواری، احیانا کلاس تابستانی، گپ زدن با دوستان توی کوچه، یک کار نیمبند برای رفع بیکاری و... فصل کتابخوانی هم بود. مدعی نیستم که خوره کتاب بودیم و روزی یک کتاب را تمام میکردیم اما ظهرها و عصرهای داغ و شبهای تابستان بعد از ساعتی که دیگر باید در خانه میبودیم، در دورانی که خبری از موبایل و شبکههای مجازی نبود، 2شبکه تلویزیونی که فقط عصرهای جمعه یک فیلم سینمایی داشتند و 10 به یک آنها قابل دیدن بودند و... بهترین راه برای دوری از ملال، برای پرواز آرزوها، برای رؤیاپردازی نوجوانانه و برای تجربههای ناشناخته که هرگز برای ما آدمهای معمولی در عالم واقع محقق نمیشدند، کتابخوانی بود.
در تابستان میشد «برباد رفته» را دو روزه تمام کرد و مجذوب رت باتلر شد، «دیوید کاپرفیلد» را از صبح تا شب به پایان رساند، رنج و تنهایی عاشق جماعت را در «خرمگس» درک کرد، فهمید در «در جبهه غرب خبری نیست» جز مرگ و نیستی، وهم و هراس «آقای رئیسجمهور» را لمس کرد، «آرزوهای بزرگ» را دوره کرد و در درخونگاه با «دل کور» گشت زد.
اوقات فراغت بخشی از نوجوانان دهه60 بدون کتاب یک حفره خالی بزرگ پیدا میکرد. قصد فخر و فضلفروشی چندان در میان نبود؛ آنهایی که اندکی اهل رؤیا، آرزو و آرمانخواهی بودند یا در اطرافشان از این حرفها میشنیدند راه دیگری نداشتند. کتاب خواندن از معدود انتخابهای ممکن بود؛ انتخابی شیرین، وسوسهکننده و نه چندان پرهزینه.
امروز هم نوجوانی و جوانی کماکان ایام آرزو، رؤیا و آرمانخواهی است؛ نوجوانان و جوانانی که شوربختانه انواع اتهامها، از سهلانگاری و بیسوادی گرفته تا بیمسئولیتی و بیآرمانی به آنها نسبت داده میشود؛ نوجوانان و جوانانی که مدام باید پاسخ ما بزرگترها را بدهند در حالی خودشان کرورکرور سؤال دارند و اغلب از ما برای گرفتن پاسخشان ناامید میشوند؛ نوجوانان و جوانانی که باید اندکی از تفاوتهایشان با نسلهای قبل را در کتابهایی که دوست دارند بیابیم.
ما مدعیان دانش و دانایی باید باور کنیم بخشی از آن نوجوانان و جوانان که مدام در حال مذمتشان هستیم کتاب و قصه را فراموش نکردهاند. بخشی از آنها خوشبختانه کماکان آرزو و رؤیا را هم فراموش نکردهاند یا روزگار شرایط آرزو و رؤیا را از آنها سلب نکرده است. آنها همچنان که «غرور و تعصب»، «ربکا»، «صد سال تنهایی»، حافظ و سهراب و سپهری را میخوانند اما در «زیر نورماه شیشهای» فراموشی، رنج خودویرانگری و تلاش برای نجات را مییابند، با میراندا در« وقتی که به من میرسی» سفر تخیلی بین گذشته و آینده را تجربه میکنند یا در «بیا گم شویم» گمشدن برای یافتن را میآموزند و از تخیل، نبرد خیر و شر، اسطوره و افسانه، مفاهیم فرهنگی متفاوت در مجموعه هریپاتر لذت میبرند.
اما نوجوانان امروز به مدد امکانات فضای مجازی و خشونت و بیرحمی دنیای واقعی بیشتر میبینند و میشنوند تا تصور کنند و تخیل. شاید هم آنها همراه با دنیای مجازی تخیل میکنند و در هر صورت دیگر برای تصور و تخیل، کتاب تنها ابزارشان نیست... بگذریم! کتاب همچنان عزیز است؛ چه در تبلت چه در کتابخانه، چه کوتاه و خلاصه شده و چه مبسوط و مفصل.
بیراه نبود که در ایام تابستان همزمان با سالروز تولد محمود دولتآبادی، به حرمت کتاب، تکنگاریهایی درباره کتاب و کتابخوانی داشته باشیم؛ شاید که اندکی وسوسه کتابخوانی گسترش یابد.
فصل کتابخوانی ما
در همینه زمینه :