• دو شنبه 1 اردیبهشت 1404
  • الإثْنَيْن 22 شوال 1446
  • 2025 Apr 21
یکشنبه 31 فروردین 1404
کد مطلب : 253293
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/nZMv4
+
-

باباپنجعلی‌ می‌تواند‌ در پایتخت8 برگردد

علیرضا خمسه در گفت‌وگو با برنامه «درجه یک» تلویزیون همشهری

گزارش
باباپنجعلی‌ می‌تواند‌ در پایتخت8 برگردد

گروه 24

علیرضا خمسه در برنامه «درجه یک» در گفت‌وگویی با مژده لواسانی از سینما و تلویزیون و عدم‌حضورش در «پایتخت» گفت و در این برنامه از اختلاف‌های ناگفته‌اش با محسن تنابنده سخن به میان آورد. بخش‌هایی از گفت‌وگو با او را می‌خوانیم؛ گفت‌وگویی که از رشته تحصیلی علیرضا خمسه شروع شد.

دانشجو بودم و در دانشگاه ملی(شهید بهشتی) درس می‌خواندم. آنجا گروه تئاتری تشکیل شد و من به آن گروه پیوستم. بعد از این اجرا وارد گروهی شدم که در آن سوسن تسلیمی و احمد آقالو حضور داشتند. من تا سال 1357با گروه نمایش همراه بودم و بعد به فرانسه رفتم. بعد از بازگشت از فرانسه، ‌نمایشی به نام «مرگ یزدگرد» اجرا شد و من آن زمان نقش سرباز را بازی کردم. این کار قرار بود تله‌تئاتر شود.
با توجه به چهره‌ام به‌خاطر دارم که بهرام بیضایی به سرپرست گروه تئاتر گفت: «یک سرباز ساسانی می‌خواهم. این جوان ریقو است، اما مهدی هاشمی تأکید داشت که می‌توانم نقش یک سرباز را بازی کنم. در نهایت نقش سرباز را بازی کردم و بازی با بهترین کارگردان ایران نصیب من شد. خاطرم هست که امین تارخ هم حضور داشت. در نقش سربازی بودم که روی صحنه در حال آمد و شد بود و خبرهای هولناک می‌آورد. ‌در این میان خاطرم هست که با خنده وارد صحنه می‌شدم و بیضایی مدام می‌گفت چرا می‌خندی؟‌

«مرگ یزدگرد» نخستین کار سینمایی‌ام بود و به‌نظرم یک کار درخشان محسوب می‌شود. هنوز هم دوست دارم که علاقه‌مندان به سینما آن را ببینند. در فیلم «شاید وقتی دیگر» پانتومیم بازی کردم. به‌نظرم کمدی جدی‌ترین کار جهان است. معتقدم زمانی که درام‌های عادی را پیش می‌بریم در اصل کار خاصی نمی‌کنیم، اما وقتی کمدی‌ای می‌سازیم، این شما نیستید که کمدی را انتخاب کرده‌اید، بلکه در جاهایی کمدی شما را انتخاب می‌کند. به هر حال به‌نظرم کمدی مرا صید کرد و من در دامش افتادم! هدفم از ابتدا این بود که بخندانم. می‌خواستم تماشاگران را بخندانم و این هم کار سختی بود.

 فیلم سینمایی «اجاره‌نشین‌ها» زمانی که در نمایش «پاتلن وکیل» با حضور جمیله شیخی و محمدعلی کشاورز بازی می‌کردم، به من پیشنهاد شد. همان زمان بود که مرحوم داریوش مهرجویی از من دعوت کرد تا در «اجاره‌نشین‌ها» بازی کنم. ‌ من در آن فیلم بازی نکردم و ‌داستان جالب خود را دارد، بعدها در مجموعه «هوشیار و بیدار» که ساخته شد، بازی کردم.

برخی از کارگردانان بدون توجه به تعریف کمدی در حال ساخت فیلم‌های کمدی هستند که با تعریف کمدی ناسازگارند. کمدی درواقع دومین گونه یا ژانر پس از تراژدی است. به‌نظرم نمایش زندگی مردم به قصد نشان دادن رفتارهای ناصواب با پایان خوش است. پس اگر فقط بخواهیم مردم را به هر قیمتی بخندانیم، این نامش کمدی نمی‌شود. کارهای چاپلین کمدی است و کارهای خمسه نوعی دیگر و اگر کمدی منطبق با تعریفی که از سینمای کمدی می‌شود نباشد، بویی از کمدی نبرده است. کمدی باید دارای اندیشه نهفته و پنهان باشد. کمدی نگاه نقادانه به همراه دارد. دلیل اینکه نمی‌توانم با بسیاری از کمدی‌های امروز ارتباط بگیرم همین موضوع است؛ چراکه در آنها عشق، اندیشه و خرد وجود ندارد.

در این میان یک موضوع انتخاب نقش است. ‌بازیگر هرقدر هم حرفه‌ای باشد گاهی نمی‌تواند از همه پیشنهادها براساس تعاریف و معیاری که دارد سر باز بزند، زندگی خرج دارد و اگر کاری نکنیم زندگی پیش نمی‌رود. این ریل امروز هم توسط مسئولان ساخته شده است. در این سال‌ها در سریال‌هایی بازی کرده‌ام که خودم تمایلی برای تماشایشان ندارم. امروز نمی‌توانم به‌عنوان یک بازیگر حرفه‌ای بگویم بازی نمی‌کنم تا زمانی که بیضایی به ایران بازگردد‌ .

یک خسته نباشید به سازندگان سریال پایتخت می‌گویم؛
 هر سریالی که این روزها ساخته شود و گرهی از کار مردم و مشکلی از مشکلات بگشاید و برطرف کند و از اندوه مردم کم کند، صد آفرین دارد. همین که مردم سریالی را می‌بینند باید صد آفرین گفت، اما بارها به گروه گفتم که از نقش باباپنجعلی عبور کرده‌ام. آنها پیشنهاد دادند که مانند روح در سریال حضور داشته باشم و آن هم درست زمانی بود که می‌خواستم برای دیدن دخترم به خارج از کشور بروم. پیش از آن هم چند بازیگر همین سریال پایتخت را که از سریال خارج شده بودند، نمونه قرار دادم که چگونه راحت می‌توان موضوع را برگرداند و گفتم که پنجعلی مثلا به مشهد رفته و‌مدتی در یک آسایشگاه معلولان حضور داشته و حالا سر و کله‌اش دوباره پیدا می‌شود، اما گروه کارگردانی نپسندیدند.

من اگر اختلافی با محسن تنابنده داشته باشم، درون‌ خانوادگی است، مردم در کوچه و خیابان می‌پرسند که باباپنجعلی چه شد. در فصل ششم تمام اعضای بدن باباپنجعلی اهدا شد، اما من می‌گفتم او نه می‌توانست راه برود و نه سلامتی کامل داشت، پس چطور اعضایش اهدا شد؟ به گمانم حضور باباپنجعلی همچنان می‌توانست این سریال را به ایرانی بودن نزدیک‌تر کند،  که به گمانم فصل ششمش بدترین فصل پایتخت بود، بازی کردن در نقش روح باباپنجعلی هم خلاف میل باطنی و روحیه من بود. به گمانم در‌ شأن من نیست که در این موارد بیش از این با آنها صحبت کنم.‌

 

این خبر را به اشتراک بگذارید