• چهار شنبه 22 اسفند 1403
  • الأرْبِعَاء 12 رمضان 1446
  • 2025 Mar 12
سه شنبه 14 اسفند 1403
کد مطلب : 250473
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Vm12z
+
-

سیلی مادربزرگ بر صورت آژان

موضوع:مرتضی احمدی
موقعیت:  خیابان گمرک امیریه


قصه مرد قصه‌گو و خوش‌آواز تهران مرتضی احمدی از کوچه‌پس‌کوچه‌های امیریه شروع می‌شود. نصرالله حدادی، از دوستان قدیمی مرحوم احمدی می‌گوید: خاطرات را شیرین نقل می‌کرد و می‌گفت «سال‌های کشف حجاب و حضور آژان‌های رضاشاه در کوچه و خیابان بود. دست در دست مادربزرگم راهی خیابان شده بودیم. مادربزرگ نمازهایش را در مسجد مشیرالسلطنه امیریه می‌خواند. آژان جوانی دنبالمان افتاد. هرچه ما تندتر می‌رفتیم او قدم‌هایش را بلندتر برمی‌داشت. نفس‌های مادربزرگم به شماره افتاده بود. همچنان که دستم را محکم گرفته بود ناگهان ایستاد. وقتی نگاه متعجب من را دید لبخندی زد. آژان نزدیک شد. دست بلند کرد تا چادر از سر مادربزرگم بردارد. مادربزرگ بی‌معطلی سیلی محکمی روانه صورت آژان گستاخ کرد و بعد هر دو به سمت خانه دویدیم.» مرتضی احمدی در دبیرستان شرف منیریه درس خواند و پای ثابت مسابقات محلی و مدرسه‌های امیریه و راه‌آهن بود.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید