• شنبه 4 اسفند 1403
  • السَّبْت 23 شعبان 1446
  • 2025 Feb 22
شنبه 4 اسفند 1403
کد مطلب : 249484
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/76jE1
+
-

جاده‌ای از جبالیا

«وقتی برای نخستین بار به ایست‌بازرسی نزدیک شدم، یک سرباز اسرائیلی بر سرم فریاد زد، کلاهم را گرفت و به زمین انداخت. سعی کردم آرام بمانم. می‌دانستم که هر واکنشی می‌تواند زندگی‌ام را به خطر بیندازد.» این را محمود فلسطینی ۲۴ساله می‌گوید. او در یادآوری خاطراتش از ۵۰روز بمباران بی‌وقفه جبالیا می‌گوید که به همراه پدرش، اسامه، نهایتاً تصمیم گرفته‌اندخانه‌شان را ترک کنند. محمد می‌گوید: «پدرم می‌دانست که ما هرگز قادر به بازگشت نخواهیم بود به همین‌خاطر حاضر نبود خانه‌اش را ترک کند.»
اما با وجود اصرارش برای ماندن، اسامه برای حفظ جان خانواده‌اش آنان را ترغیب کرد تا به غرب غزه بروند.
محمود، پسر بزرگ‌ترش، تصمیم گرفت که بماند. او می‌گوید: «من با برادر کوچکم توافق کردیم که او با مادرم برود و من با پدرم بمانم تا از او حمایت کنم.»‌
چون آپارتمان آنها در طبقه چهارم ناامن بود، آن دو به آپارتمان خالی مادربزرگ محمود در طبقه همکف نقل مکان کردند، به امید امنیت بیشتر. اما ایمنی همچنان دور از دسترس بود. بمب‌ها بی‌وقفه می‌افتادند، توپخانه‌ها شلیک می‌کردند و خارج شدن از خانه به‌معنای به خطر افتادن زندگی بود. محمود می‌گوید: «ما مقدار کمی غذا و آب داشتیم که آن را جیره‌بندی کردیم.»
چند هفته بعد تانک‌های اسرائیلی به محله آنها رسیدند و آنها مجبور به ترک خانه خود شدند. روز و شب بدون آنکه بدانند دقیقا به کجا می‌روند فقط راه می‌رفتند. سرانجام، آنها چاره‌ای جز ترک جبالیا نداشتند. محمود می‌گوید: «ما همه‌‌چیز را پشت سر گذاشتیم  خانه‌مان، وسایل‌مان و دردناک‌ترین چیز، چرخ‌های خیاطی پدرم که منبع معاش ما بود.»
در ایست بازرسی، هرج و مرج و تحقیر در انتظارشان بود. سربازان صهیونیست به مردان دستور می‌دادند که برای بازرسی کامل لباس‌های خود را دربیاورند. محمود می‌گوید: «من در صفی با ۳۰۰مرد برهنه، ایستاده بودم و کارت هویتم را بالا نگه داشته بودم. 6ساعت ما را در سرما نگه‌داشتند. تانک‌ها اطرافمان می‌چرخیدند.» نظامیان صهیونیست به برخی اجازه عبور دادند و برخی را نیز بازداشت می‌کردند. محمود و پدرش جزو معدود کسانی بودند که توانستند از آن مهلکه جان سالم به در ببرند.

این خبر را به اشتراک بگذارید