
سفربهخیر آقای عظیمی
واپسین یادداشت منتقد تازه درگذشته سینما برای همشهری: ما میرویم تا سال آینده که معلوم نیست چه خواهد شد

«ما میرویم تا سال آینده که معلوم نیست چه خواهد شد» این بخشی از آخرین یادداشتی استکه مرحوم شاپور عظیمی، منتقد، مترجم و روزنامهنگار که دیروز در 61سالگی درگذشت، برای ویژهنامه جشنواره فجر همشهری در روز یکشنبه ۲۱ بهمن نوشت. با اینکه در بیمارستان بود خودش را متعهد میدانست که یادداشتش را برایمان بفرستد. اسم ستون روزانه مرحوم عظیمی در ویژهنامه جشنواره امسال «بهترین سالهای زندگی ما» بود.
مرحوم عظیمی در ۱۰ شماره ویژهنامه از خاطراتش از روزهای جشنواره فجر نوشت و یاد سالهایی را که بهترین سالهای زندگیاش بودند گرامی داشت. او از آن عشق فیلمهایی بود که با سینما زندگی میکرد. درس سینما خوانده بود و سالها ترجمه کرد و نوشت و بیپروا عشقش به سینما و جنبههای گوناگونش را بروز داد.
در چند سال اخیر، تمرکز کرده بود روی ترجمه یادداشتهای رمانهای داستایفسکی که نشر نیلوفر ناشرشان است. یادداشت آخر او در ویژهنامه فجر همشهری نشان میدهد که چه عشقی به سینما داشت و سینما چه جای مهمی در زندگیاش را اشغال میکرد. تیتر یادداشت آخرش این بود: «رؤیای بیداری». یادداشتش را مرور میکنیم و امیدی را که در نوشتهاش جاری است ارج مینهیم و از او عشق ورزیدن به سینما و عشق ورزیدن به زندگی را نزد خودمان به یادگار نگه میداریم. روحش شاد و یادش گرامی.
رؤیای بیداری
سینما رفتن همواره عملی است از جنس رویادیدن؛ چه آن زمان که در فضای تاریک سالن سینما فیلم میدیدیم، چه الان که هر گوشی خودش یک سالن نمایش است؛چه در آن سالهایی که با انرژی فراوان از این سالن به آن سالن گز میکردیم، چه الان که حتی تماشای فیلمی که ۴ سال پشت خط اکران مانده، وجدی برنمیانگیزد، سینما همچنان وجه رؤیابینیاش را حفظ کرده است.
جشنواره فیلم فجر مثل سینمای سیاری است که هر سال از محله ما عبور میکند و ما هلهلهکنان بهدنبال این نمایش سیار میدویم، فیلم میبینیم، ذوق میکنیم و دائما در دلمان میشماریم که... یک روز دیگر از جشنواره گذشت و ما بیخبریم! و چند روز دیگر بیشتر به پایان این حکایت غریب سینمای ایران نمانده است.
امروز واپسین یادداشت از مجموعه یادداشتهای جشنوارهای نگاشته میشود و ما میرویم تا سال آینده که معلوم نیست چه خواهد شد. اما رؤیای سینما را پایانی نیست و این کشتی به قول فلینی به راهش ادامه میدهد یا به قول آنجلوپولوس، بازیگران سیرک سیار سینما به هنرنمایی ادامه خواهند داد. فیلمها میآیند و میروند اما ما نمیرویم، هستیم و سال به سال «نوروز» سینما را دنبال میکنیم.
فارغ از تمام گیس و گیسکشیهای مرسوم در چنین ایامی، بهنظرم باید فقط شش دانگ حواسمان را به فیلمها بدهیم، به هیچ نقدی توجه نکنیم، از حواشی بگریزیم، سینما را هدف بگیریم، همچنان رؤیا ببینیم و در کهکشان سینما باقی بمانیم. ما ساکنان این جهان چشمنواز هستیم و چقدر باسعادتیم که سینما هست، جشنواره هست، فیلم هست و «بودن» هست.