
گفتوگو با محمدرضا اردلان، کارگردان فیلم «فریاد»
عاشق داستانهایگوتیک هستم

ناصر احدی
محمدرضا اردلان یکی دیگر از فیلماولیهای جشنواره امسال است. او که متولد سال1361 است، تا مقطع کارشناسی ارشد سینما خوانده و فیلمنامه «فریاد» هم کار عملی پایاننامه ارشدش بوده. اردلان، بهگفته خودش، به ادبیات علاقه دارد و درواقع عشق و علاقه به داستانگویی او را به سمت سینما کشانده. او در ادبیات دلبسته داستانهای گوتیک و وهمآلود است و در نخستین اثرش سعی کرده فیلمی در همین حالوهوا از تجارب خودش بسازد. تیزر «فریاد» که در فضای مجازی منتشر شده، علاقهمندان جدی سینما را جلب میکند و از یک فیلمساز حساس به نور و کادر و وزن تصویر خبر میدهد. مسلما فقط با تماشای کامل فیلم است که میشود درباره کیفیت کار اردلان قضاوت کرد. شاید به وقت اکران و بعد از تماشای «فریاد» باز هم با اردلان همکلام شدیم. فعلا این گفتوگو را با او انجام دادیم که در برابر شماست.
شاید بعضیها فکر کنند شما فرزند آقای بهمن اردلان، تهیهکننده فیلمتان، هستید، خصوصا که در چند سال اخیر فرزندان بعضی از سینماگران وارد فیلمسازی شدهاند. ولی گویا شما با آقای اردلان فقط نسبت دوری دارید.
من با آقای اردلان نسبت فامیلی نزدیکی ندارم، ولی اجدادی چرا. به هر حال اردلان یک طایفه است.
کمی از سابقه خودتان بگویید.
در دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر فیلمنامهنویسی خواندم. 2ترم تدوین خواندم که تغییر گرایش دادم و رفتم فیلمنامهنویسی. کمی کارهای دانشجویی و دوستانه کردم. ارشد سینما رفتم دانشگاه سوره و آنجا همین فیلمنامهای را که الان ساختم بهعنوان کار عملی ارائه دادم. یک فیلم نیمهبلند ساختم که اقتباسی بود از داستان «گیاهی در قرنطینه» از کتاب «یوزپلنگانی که با من دویدهاندِ» بیژن نجدی. اسم آن فیلم شد «قرنطینه». بعد از آن، فیلمنامه «فریاد» نوشته شد و ماند و دنبال تهیهکننده بودم. فیلمنامه بهدست چند تهیهکننده رسید که خوششان آمد، ولی نشد. تا اینکه آقای اردلان فیلمنامه را خواند و خوشش آمد و کاملا با سرمایه خصوصی و بدون کمک هیچ نهادی ساخته شد.
تولید فیلم چطور جلو رفت؟
پیشتولید سریعی داشتیم، حدودا 40روز که برای چنین فیلم سختی کمی کوتاه بود و باید بیشتر وقت میگذاشتیم. آبان پارسال کار را شروع کردیم. 70روز تولید بود. بخشی از فیلم در اطراف شهر روانسر بود که زادگاهم است و بخشی دیگر در شهری در همان نزدیکی به اسم کامیاران. لوکیشن مرغداری اطراف شهر کامیاران بود و لوکیشن تپه و دشت در شهر روانسر. پروسه پستولید کمی به تأخیر افتاد تا اینکه 2ماه پیش توانستیم نسخه نهایی فیلم را مهیا کنیم.
قبل از اینکه بگویید ایده اولیه فریاد از کجا آمد، اصلا بگذارید بپرسم چرا فیلم ساختید؟ چه نیاز و انگیزهای شما را به سمت ساخت فیلم برد؟
سؤال عجیبی است. جواب دادن به این سؤال خیلی برایم سخت است. اصلا ادبیات دغدغه من بود. حالا اتفاق بود یا علاقهای که به سینما داشتم، آمدم سمت سینما. علاقهای که به قصهگویی دارم قطعا خیلی نقش داشت و سینمای داستانگو را خیلی میپسندم. شاید اصلا ترکیب سینما و ادبیات بود که من را به سمت فیلمنامه هدایت کرد و از تدوین آمدم فیلمنامهنویسی خواندم. دوست داشتم بیشتر داستاننویسی کنم، ولی به سمت فیلمنامهنویسی رفتم. شور و اشتیاقی که کارگردانی در آدم ایجاد میکند چیزی است که یقه آدم را میگیرد و ول نمیکند. اگر این کار را دوست داشته باشی و لذت ببری از آن، بهرغم همه مشکلاتش، این میل دیگر دست از سرت برنمیدارد. طی این 70روز، من شبی 3 تا 3.5ساعت میخوابیدم، ولی جزء بهترین روزهای زندگیام بود یعنی هیچ وقت آنقدر احساس زندهبودن نکرده بودم.
ایده فیلم از کجا آمد؟
من بهعنوان فیلم اول میخواستم یک فیلم low budget (کمبودجه) بنویسم که در عین حال باشکوه باشد، هرچند در فضایی کوچک و با کاراکترهای نه چندان زیاد که بشود آبرومند تولید شود و تروتمیز باشد و همه استانداردهای حرفهای در آن رعایت شود، چه در فیلمنامه، چه در میزانسن و چه در پستولید. گروه ما ترکیبی از آدمهای باتجربه مثل آقای بهرام دهقان، آقای بهمن اردلان و آقای احمد اردلان و چهرههای جوان است و میخواستیم کار خوبی در شأن این گروه بسازیم. قصه ما در دهه 1370در کرج میگذرد، ولی لوکیشن را به کرمانشاه و کردستان بردم و آنجا را اطراف کرج جا زدم. بهدلیل آشناییای که با طبیعت و محیط زادگاه خودم داشتم این کار را کردم. در لوکیشن ما کوهستان و دشت در کنار هم بود که بخش کوهستان را حذف کردیم و قسمت تپه و دشت را در فیلم آوردیم که فضاهای اطراف کرج را تداعی کند. قصه هم در یک مرغداری پرت تعریف میشود. تقریبا کل مرغداریهای کرمانشاه و کردستان را گشتم تا 12ـ10 تا نهایی شد. کلی هم تپه دیدم. 3ـ2 سالی پی لوکیشن بودم. آنهایی را که انتخاب شد در پیشتولید با طراح صحنه و فیلمبردار دیدیم و در نهایت یک مرغداری 60ساله نهایی شد. یک تپه هم پیدا کردیم در زادگاه خودم که قبرستانی داشت و با کار طراح صحنه شخصیت پیدا کرد و با داستان کاملا هماهنگ شد. در اطراف شهر روانسر پر از مرغداری است و من رفتوآمدهایی به این فضا داشتم و فکر کردم چه لوکیشن خوبی است. کلی عناصر بصری و گرافیکی خوب میدهد و میشود فضای کارگری در آن خلق کرد. شروع به تحقیق کردم که اصلا مرغداری چطور کار میکند. تحقیقات میدانیام طولانی بود. بعد یکییکی شخصیتها را خلق کردم. خیلی روی فضاسازی کار کردم و سعی کردم فضای وهمآلودی داشته باشد. من شخصا داستانهایی را که به سمت ادبیات گوتیک میرود دوست دارم. داستانهای ناتورالیستی را هم دوست دارم. به هر حال چیزهایی که آدم میخواند در کارش اثر میگذارد. کارهایی که وهمی با خودشان میآورند، جذبم میکنند. در فیلمنامه هم تلفیقهای ژانری مثل وسترن، وحشت و جنایی وجود دارد. دیدههای شما ناخودآگاه در ذهن مینشیند و با تجربه شما و واقعیتی که دیدهاید ترکیب میشود. همه اینها روی هم تأثیر دارد.
چیزی که از تیزر فیلم دستگیرم شد این است که فیلم خشونتی را کهزاده محیط است روایت میکند. درست است؟
بله، خشونت یکی از عناصر کار است. برای فضاسازی هم کمک کرده. البته انواع و اقسام خشونت داریم. بهنظرم خشونت پایانی فیلم شکل رهاییبخشی دارد. امیدوارم این جوری باشد. خشونت سازنده فضای ناتورالیستی و واقعیت چرک و کثیفی است که گاهی به شکل طبیعی و وراثتی و سرنوشت مقدر وجود دارد.
از همکاری با بهزاد دورانی بگویید که در چند سال اخیر نقشهای عجیب و غریب کم بازی نکرده، البته از کلیت گروه بازیگران.
آقای دورانی عزیز چهره خیلی خوبی دارند. بازیای که کردند، کاملا با نقششان هماهنگ است. واقعا مایه گذاشتند. یکجا حتی وقتی داشتیم روی تپه کار میکردیم انگشت پایشان شکست، ولی کل آن شب و فرداشب را با همان وضعیت تحمل کردند. شانس داشتم که با مهرداد ضیایی و حمید ابراهیمی و علیرضا مهران در این فیلم کار کنم که همگی پیشینه تئاتری دارند.
آقای دورانی هم با آقای کیارستمی در «باد ما را با خود خواهد برد» کار کرده بودند. بازیگر نقش پسر ارباب هم به شکل مادرزادی مشکلات جسمی جدی داشت و کار کردن با او خیلی سخت بود و باید حرکاتی برایش تعریف میکردم که بتواند انجام دهد. نهایتا هم سر صحنه صامت بود که اذیت نشود و بعدا در استودیو صدایش را گرفتیم. یک بازیگر کودک هم داشتیم به اسم یاسین طلوعی که خیلی باهوش و مشتاق است و کلاسهای بازیگری رفته و سریال هم بازی کرده. من هم سعی در خلق انسجام در کلیت بازیها داشتم.
بهتر نبود نام دیگری برای فیلم انتخاب میکردید که با فیلم «فریاد» مسعود کیمیایی اشتباه نشود؟
در فیلم خیلی فریاد هست و عنوان فیلم در فضای فیلم حاکم است و ارتباط مستقیمی هم با ایده مرکزی فیلم دارد. پایه و اساس فیلمنامه هم به این عنوان میخورد. شخصیت اصلی فیلم هم اسمش «هاوار» به معنی «فریاد» است.
حضور در جشنواره چه آوردهای برای فیلمتان و موقعیت حرفهای خودتان در سینما دارد بهنظرتان؟
حضور در جشنواره میتواند به دیدهشدن فیلم کمک کند و فیلم به مخاطب خودش برسد. امیدوارم این فیلم بتواند مخاطب عام جذب کند و برای آن مخاطب سینما هم که فقط کمدی میبیند، فضایی آماده شود که این جور فیلمها را هم ببیند.
در فیلم خیلی فریاد هست و عنوان فیلم در فضای فیلم حاکم است و ارتباط مستقیمی هم با ایده مرکزی فیلم دارد. پایه و اساس فیلمنامه هم به این عنوان میخورد. شخصیت اصلی فیلم هم اسمش «هاوار» به معنی «فریاد» است.