• چهار شنبه 14 آذر 1403
  • الأرْبِعَاء 2 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 04
یکشنبه 11 آذر 1403
کد مطلب : 241962
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Elnr0
+
-

ایستگاه بعد: اتاق اشیای پیدا شده

درباره پیداشده‌های عجیب و غریب از چمدان‌های مشکوک و کیسه‌های طلا تا کاپ جام‌جهانی در مترو

زندگی
ایستگاه بعد: اتاق اشیای پیدا شده

سحر جعفریان عصر- ‌روزنامه نگار

زندگی، هم در رو و هم زیر خیابان های شهر جریان دارد. گاه حتی زندگی زیر آن زودتر از روی آن به جنب و جوش می‌افتد. از صبح خیلی زود درست از وقتی که هوا هنوز گرگ‌ومیش است و مسافران یکی پس از دیگری، خواب‌آلود، شتابان و پریشان از مسیر راه‌پله‌ها و پله‌های برقی زیر زمین و ‌ ایستگاه‌های گوناگون مترو سرازیر می‌شوند. البته پیش از این مسافران، کارکنان راه‌آهن شهری از راهبران قطار، مأموران پلیس هر ایستگاه تا متصدیان اتاق‌های مانیتورینگ، فروش بلیت و دستفروشان واگن‌ها به‌کار درمی‌آیند. میان همه این جنبندگان زیرزمینی شهر، از کاربران ستاد اشیای پیدا شده متروی تهران نیز نباید غافل شد؛ آنها که کمتر یاد می‌شوند اما بیشتر به مسافران عجول و حواس‌پرت خدمت می‌کنند؛ همان‌ها که گمشده‌های ریز و درشت و عجیب و غریب از کالسکه بچه، رخت دامادی، چمدان‌های مشکوک، سکه‌های طلای 24عیار، پرونده‌های پزشکی ناامیدکننده، داروهای گران، مُشتی دلار و تومان، عصاهای سفید با خط قرمز و بیشتر و بیشتر، کارت‌های ملی و کلید و سوئیچ‌هایی را به صاحب‌شان، بی‌چشمداشت بازمی‌گردانند.

هر پیداشده، یک قصه
کر‌کره ستاد اشیای پیداشده مترو را که در قدیمی‌ترین ایستگاه تقاطعی نخستین خط مترو‌(ایستگاه امام‌خمینی‌(ره)) واقع شده، کارکنانش از 8صبح بالا می‌دهند؛ ستادی در محل ورودی و خروجی خیابان خیام در ضلع جنوبی میدان امام‌خمینی(ره) و البته در همسایگی با بنایی باقیمانده از قورخانه قاجاری (کارخانه تولید اسلحه و مهمات نظامی). هنوز چای ناشتایی‌شان را سرنکشیده‌اند که تلفن به صدا درمی‌آید. محمدصادق آقاخانی یکی از پرسابقه‌ترین کاربران ستاد به تلفن نزدیک‌تر است:«سلام، بفرمایید». صدای زنی مضطرب در گوشش می‌پیچد:«گردنبند طلام رو دیروز گم کردم...فکر کنم توی مترو این اتفاق افتاده...تو رو خدا...آقا بگید که پیداش کردید؟! اون گردنبند امانت بود...اگه پیدا نشه، شوهرم قیامت به‌پا می‌کنه.» محمدصادق بادقت مشخصات گردنبند را در رایانه ستاد، جست‌وجو می‌کند.ویژگی‌های یک آیتم از میان 4آیتم یافت‌شده، بیشترین همگونی را با مشخصات گردنبند زن مضطرب دارد...زنجیری ضخیم و بلند با مدال‌آویزی به شکل خورشید:«می‌تونید تا قبل از ساعت 17با مدارک هویتی خودتون و فاکتور یا عکسی واضح از گردنبند به آدرس ستاد مراجعه کنید.» پیداست امید‌ جای اضطراب در زن نشسته که سخاوتمندانه وعده مژدگانی گران می‌دهد. محمدصادق اما بی‌توجه به مژدگانی که خلاف مقررات ستاد است، به کارش ادامه می‌دهد. کاربران ستاد هر روز با حوصله به بیش از 200تا 300تماس تلفنی این چنین، پاسخ می‌دهند.

رکورددار پیداشده‌ها و گم‌شده‌های فصلی
«لعنتی، درست وقتی گم شد که باید می‌رفتم بانک برای نقد کردن چک» این را مرد جوانی می‌گوید که از گشتن به‌دنبال کارت‌ملی خود خسته و کلافه شده و از دردسرهای صدور دوباره آن نیز گریزان است. تا محمدصادق با چای تازه‌دم گلویی‌تر کند، محمد مشهدی، همکارش پیگیر گمشده مرد جوان که جزو پرتکرارترین پیداشده‌های متروست، می‌شود:«همیشه همینطور است... تابستان که می‌شود بیشتر از هر چیزی مأموران ما در خطوط هفتگانه، عینک‌های آفتابی از آن معمولی‌های 100هزارتومانی تا آن برندهای چند میلیون‌تومانی‌ و پاییز و زمستون هم اغلب چتر و کاپشن، پیدا می‌کنند! مشابه گمشده شما هم که پای ثابت هر روز و هر فصل است... دست‌کم روزی 100تا کارت‌ملی پیدا می‌کنیم.»
مرد جوان، دل و دماغ هم‌کلامی ندارد:«امیدی به پیدا شدن کارت‌ملیم هست؟!» کارت‌های‌ملی یافت‌شده را به‌ترتیب شماره سند (هر شیء پیدا شده در ستاد به کدی مجزا ثبت می‌شود) وارسی می‌کند.

کالسکه صورتی، کتاب کنکور و لباس آقای داماد
نیم‌روزهای ستاد معمولا تلفن کمتر به زنگ درمی‌آید و کاربران، بیشتر به کدنویسی اشیای پیدا شده که مأموران از خطوط هفتگانه می‌آورند، می‌پردازند. محمدصادق، مشخصات کالسکه‌‌‌ صورتی رنگ‌ بچه که مأمور خط 5یافته، وارد رایانه می‌کند و بعد آن را به اتاق حدود 20متری پیداشده‌ها که سینه‌کش هر دیوارش کمدهای قفل‌دار فلزی چیده ‌شده، انتقال می‌دهد؛ همانجا که انواع عصاهای دستی و زیربغلی و عصاهای سفید ویژه نابینایان تلنبار است. چترهای رنگارنگ نیز در طبقه یکی از کمدها، کنار استند انواع ساعت‌های مچی عقربه‌ای و هوشمند، قرار گرفته‌اند. یک جام در شکل کاپ جام جهانی فوتبال هم هست. کتاب‌های درسی از پیش‌دبستان تا کنکور هم دیده می‌شوند. روی برچسب یکی‌شان نوشته:«متین سمیعی...کلاس3/2» یا آن کتاب کنکور علوم انسانی که در صفحه مقدمه‌اش به طنز یا یادگار چنین خط شده:«به بابام بگید، خواستگارا رو راه نده؛ می‌خوام ادامه تحصیل بدم!» و اقسام سوئیچ‌ها که از قرار هر کدام‌شان قصه‌ای دارند؛ سوئیچ بزک شده مرسدس‌بنز یا سوئیچ زنگ‌زده پیکان. چندتایی چمدان چرمی از همان‌ها که دهه 60بسیار مُد بود به تعدادی چمدان نونوار، تکیه زده‌اند. طبق قانون ستاد، بعد از 3تا 6‌ماه پیگیری اگر صاحب چمدانی پیدا نشود، پوشاک داخل آن به خیریه‌ها و مراکز بهزیستی اهدا خواهد شد. کت و شلوار آقای داماد که نامش هنوز روی فاکتور خرید که تَهِ یکی از جیب‌ها مچاله شده، خواناست و با کراوات و کفش‌های ورنی به چوب‌رختی آویزان است. در جایی نیز بساط دستفروشانی از انواع زیورآلات دیده می‌شود.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید