استوری، قاتل فراری را به دام انداخت
دعوای 2پسر جوان بر سر یک دختر با جنایتی خونین همراه شد و عامل جنایت که قصد فرار از کشور را داشت، در جریان یک استوری عجیب شناسایی شد.
به گزارش همشهری، مدتی قبل به قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل تهران خبر رسید که پسری جوان با ضربات چاقو به قتل رسیده است. بررسیها حکایت از این داشت که مقتول در یک کارگاه آلومینیومسازی در غرب پایتخت کار میکرد. او روز حادثه با یکی از همکارانش درگیر شده و با ضربه چاقوی او به قتل رسیده بود. در تحقیق از شاهدان هویت قاتل به نام میثم شناسایی شد اما ردی از وی نبود تا اینکه چند روز قبل، انتشار یک استوری در فضای مجازی، دست او را رو کرد. ماجرا از این قرار بود که یکی از بستگان قاتل فراری، یک استوری از جمع خانوادگی خود منتشر کرد که در آن چهره قاتل از دور دیده میشد. از قضا دوستان مقتول نیز این استوری را دیده و به خانواده مقتول اطلاع دادند. همین موجب شد تا مخفیگاه قاتل فراری که به استان قم فرار کرده بود، شناسایی و در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شود. متهم در بازجوییها اعتراف کرد که ناخواسته مرتکب قتل شده است. تحقیقات تکمیلی از وی، توسط مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
گفتوگو
نمیدانستم قاتلم
متهم به قتل 33ساله است. او در بازجوییها گفت که نمیدانسته مقتول جان باخته و تبدیل به قاتل شده است. او در گفتوگو با همشهری از جزئیات و انگیزهاش از جنایت گفت.
انگیزهات از قتل همکارت چه بود؟
او رقیب عشقیام بود. ما با هم وارد یک دوئل عشقی شده بودیم؛ اما من تا روزی که دستگیرم کردند نمیدانستم قاتلم و فریبرز فوت شده است.
چون رقیب عشقیات بود، جانش را گرفتی؟
قرار نبود جانش را بگیرم. میخواستم او را گوشمالی بدهم اما ورق برگشت و او جان باخت.
چرا میخواستی او را گوشمالی بدهی؟
من از یک روز قبل نقشه کشیدم تا از او زهر چشم بگیرم. من سالها عاشق دختری بودم به نام بنفشه. او به کارگاه رفتوآمد داشت اما فریبرز که دوست و همکارم بود، نشست زیر پای بنفشه. آنقدر از من بدگویی کرد تا اینکه بنفشه رابطهاش را با من بههم زد. فریبرز به بنفشه گفته بود من معتادم و با دختران زیادی ارتباط دارم اما دروغ گفته بود. بدگوییهای او موجب شد تا بنفشه به رابطهاش با من پایان بدهد و بعد او با چرب زبانی خودش را در دل بنفشه جا کرد و با هم قول و قرار ازدواج گذاشته بودند. این اتفاقات باعث شد تا آتش کینه در دلم روشن شود و بهدنبال راهی برای انتقام بودم.
از روز حادثه بگو، آن روز چه شد که جان رقیبت را گرفتی؟
رفتم به اتاق فریبرز و گفتم چرا زندگی مرا نابود کردی. بحثمان شد و من با چاقو ضرباتی به او زدم. سپس فرار کردم و از تهران رفتم. قصدم این بود که از ایران بروم؛ چون میدانستم در نهایت پلیس دستگیرم میکند اما انتشار یک استوری کار دستم داد و لو رفتم.