• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 5 دی 1396
کد مطلب : 2385
+
-

ترجمه‌هایی از جنس نوستالژی آمیخته به تجدد

گزارشی از دیدار و گفت‌و‌گو با بیژن اشتری، مترجم

ترجمه‌هایی از جنس نوستالژی آمیخته به تجدد

ماهرخ ابراهیم‌پور:

کارش را با ترجمه متون سینمایی آغاز کرده اما کتاب‌های تاریخی و ادبیات چپ برایش جالب‌تر بوده است و به همین دلیل خیلی زود تمام ترجمه‌هایش به این سمت گرایش پیدا کرده و حالا سال‌هاست که به‌عنوان مترجم شناخته‌شده این حوزه، مشغول کار است. می‌گوید وقتی کتابی را ترجمه می‌کند، به موسیقی متناسب با آن حال‌وهوا گوش می‌سپارد و این امر به او در ترجمه کمک می‌کند.

 

درباره شهرِ زادگاهش و فضایی که در آن تحصیل کرده می‌گوید: «متولد شهر اراک هستم و تحصیلاتم را در دانشگاه تهران در رشته میکروب‌شناسی (تا کارشناسی ارشد) گذراندم اما علاقه‌مند به ترجمه بودم و هیچ‌گاه در رشته تحصیلی‌ام کار نکردم.

کار ترجمه را از سال1360 در مطبوعات هنری و سینمایی شروع کردم و در ادامه تقریبا 15ـ10سال است که مشغول ترجمه کتاب‌های تاریخ جهان با مرکزیت و محوریت تاریخ کمونیسم هستم.  

در مطبوعات، از دبیری سرویس تا سردبیری را تجربه کردم و با روزنامه‌های مختلف و مجلات سینمایی همکاری داشتم.

هنوز هم برای ماهنامه «دنیای تصویر» کار می‌کنم. خلاصه اینکه از روزنامه‌نگاری به ‌کار ترجمه کتاب روی آوردم و سال‌هاست که در این زمینه کار می‌کنم».

بیژن اشتری مترجمی‌است که معمولا خیلی در محافل حضور ندارد و بیشتر، کارش برایش مهم است تا شرکت در نشست‌ها و جلسات مختلف و همین امر شخصیت او را به ‌گونه‌ای غیرقابل پیش‌بینی کرده است؛ «من در خانواده‌ای متوسط بزرگ شدم.

پدرم کارمند شهرداری بود اما به ‌کار نوشتن علاقه داشت و مقالاتش در روزنامه‌ سپهر اراک چاپ می‌شد. علاقه‌اش به مسائل سیاست خارجی بود و در رابطه با وقایع روز جهان برای آن روزنامه، مطلب می‌نوشت.

برادر بزرگ‌ترم هم فارغ‌التحصیل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، مدرسه عالی سینما و مدرس رشته فیلم و سینما بود. برادران دیگرم نیز تحصیلات دانشگاهی داشتند و همیشه در خانه، صحبت و گفت‌وگوی ما درباره کتاب، روزنامه و... بود.

طبیعتا من هم چون در چنین خانواده و محیطی بزرگ شدم، به این حوزه‌ها علاقه پیدا کردم و هم‌اکنون نیز کارم به شکلی معطوف به همین قضیه است.»

اینکه این مترجم، کارش را با مطبوعات آغاز کرده، برای من - به‌عنوان یک روزنامه‌نگار - جذابیت داشت؛ خصوصا که چگونگی آغاز کارش در مطبوعات به‌عنوان روزنامه‌نگار هم جالب توجه بود؛ «اوایل دهه60 کار روزنامه‌نگاری را با نقد فیلم شروع کردم.

البته علاقه‌مندی‌ام باعث شده بود که در این حیطه کار کنم. زمانی که وارد کار روزنامه‌نگاری شدم جامعه در یک فضای سیاسی خاص به سر می‌برد و کمتر تمایلی به مقولاتی مانند موزیک، فیلم و مسائل فرهنگی نشان می‌داد.

تصور می‌کردم در این زمینه خلأ وجود دارد و این موضوع را با علاقه دنبال می‌کردم؛ این شد که به سمت فیلم‌های روز سینمای ایران و جهان رفتم؛ هم برای اینکه روحیه خودم را تلطیف کنم و هم فکر می‌کردم معرفی‌کردن سینمای روز ایران و جهان، کار مفیدی‌است؛ آن هم برای نسلی که انقلاب را پشت سر گذاشته و درگیر جنگ بود و در واقع فرصت پیدا نکرده بود که خودش را با این مقولات آشنا کند. از طرف دیگر هم فکر می‌کردم این فضا به مردم و جوانان، آرامش می‌دهد؛ چون بر خودم چنین تاثیری داشت.

اما از اواسط دهه70 حیطه کاری‌ام در ترجمه را تغییر دادم و به ترجمه در زمینه تاریخ پرداختم؛ تاریخ کمونیسم!»

او از معدود مترجمانی‌است که در این سال‌ها فعالیت نوشتاری خود را معطوف به این زمینه کرده‌اند؛ «به این دلیل که معتقدم کمونیسم در ایران از دیرباز تأثیر زیادی داشته و همیشه جامعه ما از انقلاب اکتبر متاثر بوده است، هنوز هم روشنفکران ما از این واقعه متاثر هستند.

من باور دارم بسیاری از معضلات و مشکلاتی که امروز در حوزه سیاست و حتی فرهنگ با آن درگیر هستیم، در تأثیرپذیری روشنفکران ما از کمونیسم شوروی (اندیشه‌های چپ‌گرایانه رادیکال) ریشه دارد؛ بنابراین چاپ مجموعه‌کتاب‌های رهبران سرخ می‌تواند برای روشنفکران و جوانان اهل پژوهش مفید باشد تا دریابند که مسائل و معضلات کشورشان ریشه در چه چیزهایی دارد. خوشبختانه استقبالی هم که از این کتاب‌ها شده، امیدوارکننده است.»

دانستن اینکه او در روز، بیشتر چه ساعت‌هایی را به ترجمه اختصاص می‌دهد هم می‌تواند جالب باشد؛ «معمولا صبح‌ها بعد از خوردن صبحانه، کارم را شروع می‌کنم. ساعات طلایی کارم، صبح‌ها تا ساعت یک بعدازظهر است و می‌توانم بگویم که 6-5ساعت نخست برایم ساعات پرباری‌است؛ در عین حال بعدازظهرها نیز کار می‌کنم و گاهی تا 5 و 6 بعدازظهر نیز مشغول هستم.»

می‌پرسم که عادت‌هایش هنگام ترجمه چیست و آیا مانند بسیاری، موسیقی گوش می‌دهد یا قهوه و چای می‌نوشد، می‌گوید: «معمولا با توجه به کاری که در دست ترجمه دارم، موسیقی مناسب سوژه را نیز پیدا می‌کنم و گوش می‌دهم. به‌عنوان نمونه در حال ترجمه زندگینامه بوریس پاسترناک بودم که نام آن «ادبیات علیه استبداد» است.

برای این کار، موسیقی فیلم دکتر ژیواگو را برگزیدم و همزمان با ترجمه کتاب، آن را می‌شنیدم که فضای خاصی ایجاد می‌کرد. برای سایر کارها نیز همین‌طور. وقتی استالین را ترجمه می‌کردم، موسیقی گروه کر ارتش سرخ را گوش می‌دادم. موسیقی‌گوش‌دادن در زمان ترجمه، حال‌وهوای خاصی به من می‌دهد و روحیه‌ام را برای کار، بهتر می‌کند. عادت خاص دیگرم این است که در رختخواب کار می‌کنم و با میز تحریر میانه‌ای ندارم.

معمولا یک چراغ مطالعه دارم، یک قلم، کاغذ، پاک‌کن و متن ترجمه.»

او حتی از رایانه برای تایپ متن ترجمه استفاده نمی‌کند؛ «از معدود کسانی هستم (به قول برخی از دوستان در نشر ثالث) که متن ترجمه را تایپ نمی‌کنم و معمولا هم آن را با مداد می‌نویسم؛ فعلا هم قصد ندارم این روش را کنار بگذارم چون با این شیوه، راحت‌تر هستم.»

مطالعات گسترده، مطالب، نکات جالبی را در ذهن خواننده به یادگار می‌گذارد؛ «در کتاب استالین، مطالب جذابی درباره همسر و دخترش آمده که پیش از آن در کمتر کتابی منتشر شده بود.

وقتی موضوعی را انتخاب می‌کنم، شاید حدود10 روز تحقیق کنم تا بفهمم باید چه کتابی را درباره آن سوژه ترجمه کنم. به‌عبارتی اگر قرار است که مثلا درباره استالین کتابی به فارسی برگردانم، حتما در آمازون و سایت‌های دیگر جست‌و‌جو و نقدهای مختلف را مطالعه می‌کنم تا بفهمم بهترین کتابی که در رابطه با استالین نوشته شده، کدام کتاب است؛ بعد کتاب را سفارش می‌دهم و بعد از به‌دست‌آوردن متن، شروع به ترجمه آن می‌کنم.

از طرف دیگر، هر کتابی را هم برای ترجمه قبول نمی‌کنم؛ زیرا معتقدم مترجم خوب، مترجمی‌است که در مرحله نخست، سلیقه انتخاب کتاب برای ترجمه داشته باشد. به هر حال دانش زبان انگلیسی و فارسی یا سایر زبان‌ها که برای ترجمه لازم است، در مرحله دوم قرار می‌گیرد. به نظر من اولین لازمه کار یک مترجم این است که بداند اکنون جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، به چه کتاب‌هایی نیاز دارد و چه موضوعی برای کاربران آن زبان، ضروری‌است.

همان‌طور که اشاره شد، کتاب دوجلدی استالین کتاب خوبی‌است و هم‌اکنون به منبع کلاسیک استالین تبدیل شده است؛ به این معنا که هر کسی بخواهد درباره استالین تحقیق و مطالعه کند، قبل از همه کتاب‌ها، سراغ این دوجلدی خواهد رفت.

می‌توانم بگویم که این کتاب، جزو بهترین کتاب‌هایی‌است که در این مجموعه برای نشر ثالث ترجمه کرده‌ام؛ اگرچه هر کتابی از مجموعه رهبران سرخ، حال‌وهوای خودش را دارد و من نیز مانند پدری که احساس خاصی نسبت به فرزندانش دارد، نسبت به کتاب‌هایی که تا‌کنون ترجمه کرده‌ام، چنین حسی دارم.

اما با قطعیت می‌گویم؛ هر کتابی را که ترجمه کرده‌ام، در وهله نخست، دوست داشته‌ام. گاهی کتابی را مثلا تا صفحه 200 یا 300 ترجمه کرده‌ام اما بعد فهمیده‌ام که دوستش ندارم و ترجمه آن را ناتمام رها کرده‌ام.»

اما در طول روز که نمی‌شود فقط ترجمه کرد و موسیقی گوش داد؛ «در مجله دنیای تصویر، هر ‌ماه در بخشی به نام تازه‌های سینمایی، تقریبا 10تا 20فیلم را معرفی می‌کنم.

برای معرفی فیلم‌ها، باید آنها را ببینم و طبعا یکی از سرگرمی‌های من تماشای فیلم‌های روز دنیاست. همچنین معاشرت‌ها و رفاقت‌های دوستانه هم هست؛ روزها یا شب‌های خاصی دور هم جمع می‌شویم، در رستورانی شام می‌خوریم و با هم گپ‌وگفت داریم.

چیز خاص دیگری وجود ندارد و تفریح اصلی من، کار است.»

او به عنوان یک مترجم، به‌یقین کار برخی همکارانش را بیشتر می‌پسندد؛ «کتاب، زیاد می‌خوانم و بر همین اساس یک کتابخانه خیلی بزرگ دارم؛ اگرچه برای نگهداری همه کتاب‌هایی که می‌خوانم، جا ندارم.

معمولا در هر زمینه‌ای کتاب می‌خوانم؛ مثلا رمان‌های ایرانی و خارجی. کتاب‌های مربوط به تاریخ ایران هم برایم جالب است و تقریبا هر کتاب تازه‌ای را که در این زمینه منتشر شود، می‌خوانم. به دوره دکترمحمد مصدق علاقه دارم؛ زیرا بخشی از تاریخ کشورم است که همیشه توجهم را جلب کرده.

این‌روزها هم کتاب «مجموعه‌مقالات خلیل ملکی» را مطالعه می‌کنم که شخصیت مورد علاقه‌ام است و در میان ایرانی‌ها، یک سوسیالیست واقعی بوده.

در میان مترجمان قدیم، کارهای نجف دریابندری و محمد قاضی را می‌پسندم که مترجمان ماندگاری هستند؛ زیرا به دلیل سلیقه والایی که داشته‌اند انتخاب‌هایشان، انتخاب‌های ارزشمندی بوده و هر کتابی را ترجمه نمی‌کرده‌اند. به همین دلیل وقتی نام نجف دریابندری بر کتابی می‌نشیند، می‌توانید به برند آن مترجم اعتماد کنید و کتابی را که او انتخاب کرده است، با اطمینان بخوانید. و بعد از مطالعه این ترجمه‌ها، می‌بینید نجف دریابندری چه افراد و کتاب‌های خوبی را به ما معرفی کرده که هنوز بعد از 30-20سال ارزشمند و ماندگار است.»

این خبر را به اشتراک بگذارید