کاسبی با کاسکو
قصه بیصدای پرورشدهندگان پرندههای سخنگو که درآمدشان مانند سختی کارشان بسیار است
رابعه تیموری- روزنامه نگار
طلاخان خیلی جنبه و تحمل به خرج داده که لحظاتی طولانی اداواطوار و نمک ریختن قرتی، کوکو و خورشید را دیده و نازکشی مادرانه خانم ابراهیمی برای این جوجه طوطیهای خودشیرین را تاب آورده، ولی دیگر صبرش سر آمده و صدایش از قفسش بلند میشود: «لای لای لالای لای...». خانم ابراهیمی هم خوب زبان طلاخان را میفهمد و با ناز و نوازش او نطق طوطی شیرین زبانش بیشتر باز میشود: «لالایی لای...» طلا هنوز جوجه است و تا وقت جفتگیریاش مانده، ولی زبانبسته باهوش از آنجا که دیده چند ماه تخم نگذاشتن جفت کاسکوی پرسن و سال سالن از عزت و حرمت آنها کم نکرده، یقین دارد مهر و محبت پرورشدهندگان مهربانش با عیالوارشدنش کم و زیاد نمیشود، اما طلاخان نمیداند حساب جفت کاسکوی قدیمی از همه طوطیهای خوشبروروی سالن سواست. آنها نخستین طوطیهایی هستند که برای احسان مالکپور جوجه به دنیا آوردهاند و او را به فکر پرورش طوطیهای آرا انداختهاند. آن زمان مالکپور جوانی بیتجربه بود که در مسیر پیشرویش حامی و مشاوری دلسوز نداشت، ولی وقتی او و همکارش خانم ابراهیمی تجربیات شان را روی هم ریختند و به یکی از بزرگترین پرورشدهندگان طوطی در کشور تبدیل شدند، تصمیم گرفتند دست جوانان علاقهمند را هم بگیرند تا عشقشان به طوطیسانان دستمایه کسبوکاری نو و خلاقانه شود. آنها با برگزاری دورههای آموزشی در دانشگاههای معتبر و همکاری با سازمان فنیوحرفهای و جهاد سازندگی زمینه کارآفرینی برای بیش از 700جوان جویای کار را فراهم کردند.
جوجه عزیزدردانه
جوجههای داخل دستگاه جوجهکشی گوشه سالن همین امروز و فردا سر از تخم درمیآورند و خانم ابراهیمی باید امشب تا صبح چندبار به آنها سربزند تا موقع تولد آسیب نبینند. هنوز مدتی مانده تا جوجههایی که تازه از تخم بیرون آمدهاند، بال و پر درآورند و رنگ و لعابی به هم بزنند، ولی با همان جثه نحیف بیرمق و تن و بدن بیمویشان به چشم خانم ابراهیمی زیبا جلوه میکنند و تا سرلاکهای گرانقیمت را با سرنگ توی دهانشان میریزد، مادرانه قربانصدقه آنها میرود. این جوجهها هنوز جنسیتشان مشخص نشده تا برایشان اسم انتخاب کنند، ولی کوکو، میتو، قرتی، قرمز و خورشید از آب و گل درآمدهاند و وقت بازیگوشیشان است. قرتی عاشق توپ بازی است و وقتی توپ از لای چنگهای ظریفش میلغزد، خانم ابراهیمی اگر آب توی دستش است، باید زمین بگذارد و زود و سریع توپ نقلیاش را به او برگرداند. قرمز هم وقتی دور تا دور سالن را میگردد و به همهجا سرک میکشد، اگر کسی مانع خرابکاریاش شود یا از فضلهپاشی او گلایه و شکایتی بکند، دلگیر میشود و مدتی توی لک میرود!
بال و پر قرمز خوب قوت گرفته و میتواند پرواز کند، ولی او ترجیح میدهد قدمزنان گوشهوکنار سالن را سیاحت کند. خورشید را هم اگر به حال خودش رها کنند لحظاتی طولانی بدون آنکه حوصلهاش سر برود به پشت میخوابد و بازی میتو و کوکو را تماشا میکند. کوکو و میتو از جوجه کاکادوهای سالن هستند و همین که چیزی به مذاقشان خوش نمیآید با باددادن کاکل پرپشت روی سرشان اعتراض خود را نشان میدهند. کوکو هم سن و سال میتوست، ولی زودتر از او غیظ میکند و بهسادگی هم عصبانیتش نمیخوابد. وقتی قرتی و جوجههای دیگر اطراف خانم ابراهیمی زیاد میپلکند و نوبت معرکهگردانی را به کوکو نمیدهند، کاکل سفید طوطی جغله حسابی پریشان میشود تا خانم ابراهیمی مهربان را مجبور کند همه جوجهها را کنار بگذارد و مشغول رسیدگی به آقا کوکوی حسود شود.
وقت تشکیل خانواده است
وقتی جوجهها بالغ میشوند، سرو کارشان با مالکپور است و باید در سالن بزرگترها کمی هم آداب زندگی اجتماعی و خانوادگی را بیاموزند. البته وقتی بخواهند برای آنها سر و همسری انتخاب کنند، مالکپور فقط در تندرستی و سلامت جفت نظر میدهد و در مراحل آشنایی و عیاق کردن زوج جوان باید ابراهیمی برایشان مادری کند. محل زندگی ابراهیمی نزدیک سالن طوطیهاست و در طول شبانهروز چندین بار به آنها سر میزند. سالن طوطیهای بالغ پر از طوطیهای جورواجور ریزجثه و قویهیکل است که وقتی تنها هستند، اختلاطهای خصوصیشان در گوشی و آرام است، ولی به محض باز شدن در و دیدن مالکپور سالن را روی سرشان میگذارند. مالکپور دیوارها را با آکاسیو پوشانده و هر قدر طوطیها قیل و قال کنند، موجب آزار همسایهها نمیشوند. بعضی از جفتها تازه تخم گذاشتهاند و تعدادی هم از تخمگذاریشان چندان نگذشته است، ولی جفت کاسکوی قدیمی و عزیزکرده مالکپور آرام و بیخیال توی قفسشان جاخوش کردهاند و انگار به این زودی خیال تخمگذاری و زاد و ولد هم ندارند.
از سرگرمی تا کسب
مالکپور خیلی زود وارد جرگه بزرگان شده و با بزرگ کردن چند باجریگار، طوطی برزیلی و جوجه کاسکو جنم و تواناییاش در پرورش طوطیسانان را نشان داده است. وقتی جفت کاسکوی محبوب مالکپور نخستین جوجه خود را به دنیا آوردند، او یقین کرد که از پس پرورش گونههای دیگر طوطیسانان هم برمیآید. چند سال بعد که مالکپور برای ادمه تحصیلاتش راهی تهران شد، تصمیم گرفت با همکاری سمیه ابراهیمی که از آشنایان خانوادگیاش بود، کارش را توسعه دهد. پیش از آن پرورش طوطیهای مختلف برای ابراهیمی بیش از آنکه یک شغل باشد، یک سرگرمی جذاب و دوستداشتنی بود، وقتی هم یکی از جوجههایش را میفروخت مانند مادری که فرزندش را روانه خانه بخت کرده تا مدتها از دلتنگیاش اشک میریخت. حالا هم با آنکه دیگر پرورش طوطیها شغل و کسب جدی ابراهیمی و مالکپور شده، لحظه فروش جوجهها از سختترین لحظات کارشان است.