نان، عشق و موتور
به بهانه اکران فیلم جدید ابوالحسن داوودی
مسعود میر
روزنامهنگار
«اِ اِ... سلام آقای خاتمی.» این دیالوگ را بگذارید در انتهای یک پلان از انتظاری طولانی در صحرایی دورافتاده و نجات در عین ناامیدی آنهم توسط خودروی آقای رئیسجمهور و هیأت همراه که اتفاقی از آن نقطه عبور میکردند تا یکی از آن پایانبندیهای معرکه فیلمهای طنز سینمای ایران در «نان، عشق و موتور 1000» برایتان تداعی شود. حالا چرا بیمقدمه سراغ این فیلم را که در سال1380 اکران شد گرفتیم؟ دلیلش این است که احوالات اینروزهای کارگردان فیلم یادشده، بیاندازه شبیه است به همان پلان پایانی. حرف از به پایان رسیدن روزهای تلخ شکست و تخطئه برای آقای کارگردان است.
ابوالحسن داوودی سال گذشته حال و روز خوشی نداشت. یکی از فیلمهایش که 10سال در انباری خاک خورده بود سرانجام از شر برچسب توقیف رها شد، اما آنقدر در بیاعتنایی و بیتوجهی غرق شد که داوودی در گفتوگویی با همشهری گفت: «با من بازی کردند. مسئولان سینمایی میخواستند از شر فیلمهای توقیفی خلاص شوند و به همین دلیل فارابی و شورای صنفی نمایش و دیگر بخشها هماهنگ شدند تا صورت مسئله فیلمهای توقیفی را پاک کنند. اما من از این موضوع بیخبر بودم و فکر میکردم این امکان سرانجام بهوجود آمده تا فیلم من هم با حداقل احترام به نمایش عمومی دربیاید.» داوودی از اکران فیلم «زادبوم» میگفت؛ فیلمی که سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه ملی را نصیب سازندهاش کرد اما حدود یک دهه توقیف شد و وقتی هم سال قبل قرار شد بالاخره در سینماها رخ نما شود آنقدر بد آورد که یادآوریاش هم کلافهکننده است. زادبوم فیلم شریفی بود که به همت مسئولان ارشاد آنقدر بیات شد که نهتنها مخاطبی را جذب نکرد بلکه خود مدیران سینمایی را هم واداشت تا به طعنه بگویند تاریخ مصرف این فیلم گذشته و نباید اکران میشد.
زادبوم فیلمی بود در ستایش میهنپرستی و عشق به وطن که داوودی در روزهای تلخ اواخر دهه80 آن را ساخت اما تجربه ثابت کرد که برای تاختن قطار موفقیت در ریل سینمای ایران باید قید توقف در ایستگاههای تأمل و تفکر را زد. داوودی که با سرمایه شخصی فیلمش را از دست تهیهکننده و سرمایهگذار دولتی نجات داده بود عملا با شکست سنگین فیلم در گیشه به دردسر افتاد.
تردستی هزارپا
داوودی سال گذشته شکست سنگین فیلم توقیفی و البته ساخت جدیدترین فیلمش را توأمان تجربه کرد. خودش میگفت افسرده است و تأکید داشت که این افسردگی در سینما و مخاطبانش هم مشهود است. اصلا با همین استدلال سراغ ساخت هزارپا رفت؛ فیلمی که میتوانست سال گذشته سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را به راحتی صید کند، اما بهخاطر تصمیم کارگردانش به جشنواره نرسید تا «هزارپا» نه در زمستان96 که در تابستان 97 سر از سینماها درآورد. این هزارپا در واقع مسبب تداعی پلان آخر فیلم نان، عشق و موتور 1000برای داوودی است چون با فروش حیرتآورش در این روزها گویی باعث نجات داوودی از مصائب «زادبوم» شدهاست. پای هزارپا در هفته دوم اکران در کفشِ فروشِ بیش از 6میلیاردی است و جالب اینکه حالا این فیلم با همین مدت زمان اندک از آغاز نمایش عمومیاش در فهرست 24تایی فیلمهایی که از آغاز سال اکران شدهاند فعلا در رتبه هفتم قرار گرفتهاست. فیلمهای بالادستی هزارپا (به جز تگزاس) در جدول فروش، فیلمهای اکران اول نوروز هستند که مدت بسیار طولانی اکران (از هفته آخر اسفند تا عید فطر) را تجربه کردند.
پا در کفش بفروشها
بیتردید جای هزارپا در جدول فروش فیلمها ارتقا پیدا خواهد کرد. فیلم ابوالحسن داوودی متکی است بر طنازیهای بیپایان جواد عزتی و رضا عطاران و البته چاشنی نوستالژی که فرمول همیشه تأیید شده فیلمهای طنز سالهای اخیر است. داوودی اما با زیرکی توانسته بدون غلتیدن در دام دکور و فضاسازیهای صرف برای یادآوری اواخر دهه60 و آغاز دهه70، سراغ سبک زندگیهای مرسوم آن روزگار برود و با کیفقاپی، تظاهرهای مذهبی، شیطنتهای گروههای مسلح مخالف حکومت، عشقهای سر پیری و البته ویگن و شاملو و پیکان گوجهای از فیلمهای طنز خامدستانه رایج این روزهای سینما یک قدم جلوتر بایستد. داوودی حالا با فیلمش گویی از سرگردانی در آن صحرای دورافتاده نجات پیدا کرده است و دوباره شبیه شده به فیلمسازی که با «من زمین را دوست دارم» ما را در آن سالهای خاکستری با جادوی سینما دلخوش به فردا کرد، با «نان، عشق و موتور 1000» شلیک خنده را به ما یادآوری کرد و با «رخ دیوانه» ثابت کرد که فیلمسازی در جان بعضیها ریشه دارد. بعضیها مثل او... .