در طریقت چای
مکتوبات ذهنی از یک شیفت کاری در چایخانه حضرت رضاع
مسعود میر- روزنامه نگار
غبار و غروب صدا را بنشان در حلول تماشای صحن و رسیدن به پناه کبوتران جلد که شدهایم ما. قصه شروع شده شاها؛ نورالارض فیظلمات، آمدهام پناهم بده.چای عجب بهانه عاشقانه خوبی است. خب اشک ما سر میرود، دلمان دم میکشد، شما رنگ میدهی به آخیشگفتنهای روزگارمان....
به قرار صدای جذاب ساعت منچستری که صدراعظم قاجار وقف حرم کرد، باید یازدهمین دینگ را بشنویم تا قرار عاشقیمان به صرف اشک و چای آغاز شود؛ قراری عجیب که اسمش را باید گذاشت اشارت و طلبیدن از سوی امام معرفت و ترسیم و تجسماش را باید در مختصات نوکری و ذوقزدگی و حیرانی ثبت کرد.
یک شب شهریوری، یک شیفت کاری، وظیفه: دمکردن چای. اینها را کموبیش میدانی و لباس سبزرنگ را تحویل میگیری و انگار مناسبترین و اندازهترین بالاپوش همه عمرت را به تو بخشیدهاند. قد بلند و آستینهای گشاد را بعدها در چند عکس یادگاری کشف میکنی بس که ذوق داشتهای برای پوشیدن لباس نوکری؛ برای کیفوری در استراحتگاه زائرانش، برای چای دمگذاشتن در چایخانه حضرت.
مختصات خیمههایی که عنوان چایخانه دارند، عجیب است. خیمه به گواه تجهیزات، مملو است از سماورهای بزرگ،کتریهای متعدد، شعلههای زبانهکش و استکان نعلبکیهای بلور که چای شهددارشده را به زائران در آنها تقدیم میکنند و البته بساط جدی شستوشو و ضدعفونی و آبکشی،اما مختصات خیمهها به گواه اتمسفر شاید شبیه سلوک باشد برای هر خادمیاری که قرعه به نامش خورده و از گوشهگوشه نقشه این سرزمین خودش را به اینجا رسانده است. چشمهای اشکآلود از شوق و آرامشهایی که نمونهاش را لااقل امثال من تجربه نکرده، سکه رایج این بازار چای است.
ما همه نذر امام رضاییم، چای هم عینیترین و قدیمیترین رسم میزبانی و پذیرایی است، پس چایخانه حضرت، حد اعلای احترام است و کرامت به مهمان و مهربانی میزبان. سینیهای چای به رنگ عقیق میروند و استکانهای خالی حین جمعآوری انگار صدای حاجتروایی میدهند از نوشیدن این پذیرایی بیتکلف و مطلوب که در بارگاه حضرت به زائران، مهمانان حاجتمند و دلداده تعارف میشود.
سماورها جوش هستند، کتریهای بزرگ مملو از چای تازه و کتریهای کوچک لبالب از چای یکرنگ شیرین شده، چند صد استکان تمیز برای آغشتهشدن به چای روی میزها بیقرارند و بچههای شیفت؛ نوکرهای بساط چای امشب حرم، بغضآلود از پایان شیفت. چای شما رنگ داد به روزگارمان....