راوی فتح
سیدمرتضی آوینی
نویسنده، منتقد و مستندساز
(۲۱شهریور ۱۳۲۶ - ۲۰فروردین ۱۳۷۲)
سیدمرتضی آوینی، به قول خودش، بچه شاه عبدالعظیم بود. کسی که انقلاب و امام متحولش میکند، لیسانس معماری و پزهای روشنفکریاش را کنار میگذارد و میرود جهاد سازندگی تا توی روستاها بیل بزند، اما چون جهاد، فیلمساز میخواهد، میشود فیلمساز. از نقاط محروم، فیلم میگیرد و از جنگ مستند «روایت فتح» را میسازد. بعد درباره فیلم و سینما مطالعه میکند، مینویسد، کتاب ترجمه میکند و مجله «سوره» را منتشر میکند. کسی که میخواهد بداند و در این مسیر گاهی به روشنفکرها نزدیک میشود و گاهی از جایش در میان بچهمسلمانها تکان نمیخورد. رفقا مسخرهاش میکردند که «توی حوزه هنری پروسترویکا به راه انداخته» و روشنفکرها هم قبولش نداشتند، اما او فقط بهدنبال حقیقت بود. خود آوینی درباره جوانیاش میگوید: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از «یک راه طیشده» با شما حرف میزنم.
من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام، موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را با مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام.
ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تکساحتی» هربرت مارکوزه را ـ بیآنکه آن زمان خوانده باشمش ـ طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد، اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشاند که ناچار شدم رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستوجوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس بهراستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت و نزد خویش نیز خواهد یافت… و حالا از یک راه طیشده با شما حرف میزنم.»