جاده بین نسلها دوطرفه است
حامد فوقانی
در دل جاده شهمیرزاد به کیاسر و در میان تاریکی مطلق شب و خودنمایی هزاران ستاره، یکباره یاد نسل جدید افتادم؛ دهه هشتادیها؛ نسلی که از میانشان، ورزشکارانی به المپیک پاریس رفتند و غیرتمندانه تلاش کردند و جنگیدند تا برای میهن افتخار بیافرینند؛ نسلی که در دنیای علم و تکنولوژی، کارهایی میکنند که گاهی شاخ درمیآوریم؛ نسلی که چند روز دیگر، پرشور، راه مرزهای غربی و سرزمین عشق را در پیش میگیرند، فقط برای بهرهبردن از سهمهای خدمت؛ اربعین نزدیک است. بله! خیلیها از میان این نسل، لباسی میپوشند که با عرف جامعه همگون نیست، بهگونهای صحبت میکنند، رفتار دارند و خلاصه مینویسند که برای اغلب نسلهای دهه 60به قبل، معنا ندارد، یا شاید بهتر باشد بگوییم که قدیمیترها کلام آنها را نمیفهمند، نه اینکه بیمعنا و خالی از محتوا باشد.
اسمشان را گذاشتهاند نسل« زد.» معلوم نیست که اسم نسل بعدی را چه بگذارند و باید در انتظار چه شمایل و رفتارهایی خاص و عجیب البته برای نسلهای پیشین باشیم. تحلیلهای گوناگونی درباره نسل جدید مطرح میشود و بعضیها نقدهایی به آنها وارد میکنند و مثلا میگویند این نسل چنان در دنیای مجازی غرق شده که در آینده نمیتوانند از عهده کارهایشان در دنیای واقعی بربیایند. برخی دیگر اما میگویند همانقدر که نسلی متفاوت هستند، همانقدر میتوانند اعجابانگیز دست به کارهایی بزنند که برای بشر بسیار مفید است؛ از روی ظاهر نباید قضاوت کرد و مثلا برچسب غریبه بودن با شریعت به آنها زد.
نسل جدید خیلی از چیزهایی را میبینند که یا نسلهای قدیمیتر نمیبینند یا به سختی خواهند دید، اما این جادهای که بین نسلها شکل گرفته، یکطرفه نیست. نسلهای قدیمیتر هم چیزهایی دیدهاند که اگر برای جدیدیها بازگو شوند، یا اصلا تصویری نمیتوانند از آنها بسازنند یا باید با دشواری به دستشان آورند. همین آسمان کلانشهرها. زمانی بود، هرگاه که شب بسترش را پهن میکرد و سرمان را بالا میگرفتیم ستارهها شمردنی نبودند. هرکسی سعی میکرد بزرگترین ستاره را برای خودش انتخاب کند. ستارهها در تابستان حسابی چشمک میزدند و شهابسنگها از شگفتیهای فضا میگفتند تا لحظاتی هم که شده ما را به فکر فرو ببرند، اما اکنون، در تابستان پرده گردوغبار و اُزن جلوی دید ما را گرفته تا ستارهها را بتوان با انگشتان دست شمرد. سرها همیشه به پایین است و نور موبایل بر صورتها میتابد. روشنایی شهرها، بر نور ستارهها هم غلبه میکند و اگر نوجوانی و جوانی شهرنشین بخواهد ستاره انتخاب کند، باید راه سفر به کویر یا روستاهای بکر را بگیرد. نسل زد، حسی از غلبه دادن بوی پوست نارنگی سوخته بر بوی نفت بخاری والور، جوشاندن باتریهای کتابی رو به اتمام در آب برای روشن کردن دوباره رادیو، جابهجا کردن آنتن تلویزیون، پرورش کرم ابریشم با تغذیه برگ درخت توت، ساخت آلبوم تمبر و خیلی چیزهای دیگری که دههشصتیها به قبل، خوب به یاد دارند نخواهد داشت. البته که نمیشود در گذشته زندگی کرد اما نسلهای پیشین هم دنیایی را تجربه کردهاند خاص زمان خود. جاده گوناگونی بین نسلها حتما یکطرفه نیست.