خونخواهی از چهکسی؟
خونخواهی ایران و زدن زیر میز دودوزهبازان کنگره
پیام بنیامین نتانیاهو به کنگره آمریکا روشن بود: «اسرائیل متحد آمریکا در منطقه است. او سر راه جمهوری اسلامی قرار گرفته؛ مقابل تهدیدات تهران. اساس سیاستهای ایران و جبههای که شکل داده درواقع نبرد با ایالاتمتحده است.»
این جملات نشان میداد نتانیاهو آمده است آمریکا را راضی کند به درگیری مستقیم با جبهه مقاومت و ایران.
سؤال این است که چه چیزی مانع چنین درگیریای است؟
طبیعتا 2نکته؛
یکی افکار عمومی آمریکا و غرب و
دوم محاسبات سیاستمداران آمریکا.
آن اولی البته تأثیر جدی بر این دومی دارد.
واقعیت آن است که آمریکا و به تبع آن اسرائیل در مخمصه افتادهاند. جنگ با مقاومت تبدیل به یک جریان اعتراضی تشدیدشونده در دنیا شده است؛ جنگی که «هیچ» آورده و هدف مشخصی نداشته و خروجیاش تا اینجا فقط احساس جنایتکار بودن غرب در دنیاست.
همین نکته باعث شده بود که ترامپ رسما در تبلیغات خود و دیدار با نتانیاهو اعلام کند: «این جنگ باید تمام شود.» جالب است دقیقا همین موضع را نیز کامالا هریس در دیدار با نتانیاهو اعلام کرد.
این نشاندهنده فشار عجیب افکار عمومی بر اسرائیل و آمریکاست؛ فشاری که در سخنان نتانیاهو در کنگره خود را نشان داد. او گفت: «باید از خود «شرمنده» باشید، شما رسما به ابلههای مفید برای ایران تبدیل شدهاید.»
تصویر کف زدن کنگره در کنار مخالفت عده بسیار قلیلی از اعضا را حاکمان آمریکا ساختند تا نشان دهند مخالفانی را که نمیتوانند وجودشان را کتمان کنند، لااقل بگویند هستند، ولی تعدادشان محدود است. بیانیه سخنگوی آمریکا نیز برای ترسیم همین چهره از معترضان بود. او در بیانیه خود میگوید: «خود را در همسویی با سازمانهای تروریستی شیطانی مانند حماس تعریف کردن و سوزاندن پرچم آمریکا یا به زور پایینکشیدن پرچم آمریکا و جایگزین کردن آن با پرچمی دیگر، شرمآور است. یهودستیزی و خشونت به هیچ عنوان قابلقبول نیست.» همه اینها یک نکته روشن را ثابت میکند و آن اینکه فشار افکار عمومی که غرب تلاش میکند آن را کنترل کند به وضعیت غیرقابل کنترل نزدیک شده و این یعنی آمریکا باید برای پایان جنگ یا ادامه آن فکری بکند. اگر بنا باشد جنگ ادامه پیدا کند، افکار عمومی آمریکا باید قانع شوند؛ آنها به هیچوجه نمیتوانند گسترش چنین جنگی را همراهی کنند.
ترور سران مقاومت به مثابه دستاورد جنگ
راهحل چه بود؟ جنگ اگر بناست تمام شود باید با یک دستاورد مهم برای اسرائیل پایان یابد؛ دستاوردی که روی زمین برای غرب آوردهای ندارد، اما برای همراهی افکار عمومی غرب باید کارآمد باشد. ترور سران مؤثر مقاومت میتوانست از این جهت کارآمد باشد. این دستاورد گارد غرب را حفظ میکرد. ممکن است بگویید چرا غرب به چنین دستاوردی محتاج است؟ دلیلش آینده اوست. او باید بتواند راهی برای خود باز کند که پس از این بتواند فشار خود را بر ایران، جبهه مقاومت، حماس و غزه ادامه دهد. بدون چنین دستاوردی ولو جعلی، قدرت چنین فشاری را در آینده نخواهد داشت. نداشتن قدرت فشار و سلطه در آینده یعنی چه؟ یعنی «فلسفه وجود اسرائیل» در منطقه به طور کل به مخاطره میافتد و معنای این نکته آن است که برای غرب هزینه حضور اسرائیل در منطقه به فایدهاش نمیارزد و این برای غرب یعنی یک خطر بزرگ. برای اینکه بتوانید ابعادش را تصور کنید باید بگوییم اتفاقی که فرار محمدرضا پهلوی در ایران را رقم زد، محو اسرائیل و رهبری ایران در کل منطقه رقم خواهد زد و این همان است که نتانیاهو در کنگره فریاد میزد. اما اگر جبهه مقاومت وارد درگیری و جنگ با اسرائیل شود، او انتظار دارد با مانور تبلیغاتیاش این نکته را به دنیا مخابره کند که این جنگی است که مقاومت شروع کرده و او باید از خود دفاع کند تا شاید بتواند در نهایت راه نفسی جهت خروج از این مخمصه برای خود دست و پا کند. این بود که اسماعیل هنیه را زد. هنیه که بود؟ او از سیاستمداران معقول مقاومت بود. اگر به شیخ احمد یاسین بسیار نزدیک بود، اما طعمی از قرضاوی هم داشت. او معتمد جدی ایران بود. او میتوانست این جنگ را به سمت صلح سوق دهد، اما اسرائیل ناچار بود برای بقای خود کاری کند.
حضور ناوهای آمریکایی در منطقه را باید در این جهت دانست. برای غرب مناسبتر است که جبهه مقاومت ضربهای نزند یا ضربهاش را بتواند با تبلیغات، کوچک و محدود نشان دهد که بعد بتواند دست برتر را در پایان جنگ به نفع هژمونی خود داشته باشد یا کاری کند که جنگ فراگیر را بر گردن مقاومت بیندازد.
حساب باز کردن غرب روی افکار عمومی مقاومت
باید توجه داشت که البته غرب روی افکار عمومی مردم منطقه مقاومت هم حساب کرده است. درنظر آنها احساس شکست مردم باعث میشود به سیاستمداران خود فشار بیاورند که راه تسلیم را طی کنند. این احساس انسداد و ناامیدی در ایران خصوصا با انتخابات موفقی که برگزار شد، بیشتر نیاز است. توئیت عباس عراقچی از مشاوران مقام معظم رهبری و نزدیکان رئیسجمهور که میگوید اسرائیل از توقف دولت ایران سود میبرد و همینطور جملات مهدی فضائلی، عضو دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای که معتقد است دولت نباید از مسیر خود منحرف شود را در همین چارچوب باید دید.
اشتباهی به نام رها کردن خونخواهی
خوب با این توضیح ایران و جبهه مقاومت چه مسیری را باید در مقابل این، دودوزهبازی آمریکا دنبال کنند؟ اولا رها کردن خونخواهی غلط است و معنایش تداوم دشمنی و فشار و سایه جنگ است. این رها کردن همانقدر غلط است که کوچک بودن ابعاد این خونخواهی خطاست. کوچک بودن ابعاد این خونخواهی با عدمخونخواهی فرقی نمیکند. این نکته را با توجه به لحن صریح پیام مقام معظم رهبری و ریاستجمهوری ایران و دیگر مسئولان کشور به وضوح میتوان دید؛ این همان فهمی است که سیدحسن نصرالله نیز از پیام مقام معظم رهبری و تصمیمگیران ایران دارد.
پاس گل صهیونیستها به جبهه مقاومت
درواقع باید گفت اساسا واقعیت آن است که این رفتار صهیونیستها را باید یک پاس گل ناخواسته به جبهه مقاومت دانست. آنها زمینهسازی مجازات خود را فراهم کردند، به تعبیر مقام معظم رهبری، مجازاتی که مهمترین ویژگیاش زدن و فلج کردن محاسبات راهبردی دشمن است.
و مجازات آنها کاملا صحنه افکار عمومی دنیا و محاسبات حاکمان را به نفع قوت مقاومت و ضعف غرب تقویت میکند؛ این یک روی سکه.
اما نکته دوم اینکه از جهت دیگر این ضربه مهیبتر و مؤثرتر، باید بهگونهای تنظیم شود که غرب بر سر دوراهی قرار بگیرد یا مجبور باشد سکوت کند یا ضربه کوچک بیتأثیری بزند؛ مثل اتفاقی که در «وعده صادق» و ضربه بیاثر بعدش رخ داد یا اینکه مجبور باشد وارد یک جنگ تمامعیار شود که در این صورت به سرعت به سمت فروپاشی از درون چه در اسرائیل و چه در آمریکا پیش میرود و در این صورت سرعت تحولات به نفع شکست غرب بیشتر خواهد شد. به هر حال این ضربه قدرتمند و مهیب و البته بهشدت معقول باعث خواهد شد، فشار جنگ و تحریم از سر منطقه و جهان با سرعت بیشتری برداشته شود و این همه، نتیجه نبرد معنوی و قدرت مقاومت و مظلومیت غزه است.