چهکسی راست گفت، چهکسی خطا؟
عیسی محمدی- روزنامهنگار
روزی، روزگاری در یکی از جنگها، یکی از سربازان حضرت امیر علیهالسلام گفت: یاعلی! نمیدانم چه کنم؟پرسید: چطور؟ گفت: در سپاه شما هم نماز و اذان و قرآن و... هست، در سپاه روبهرو نیز. در سپاه شما هم بزرگان اسلام حضور دارند و در روبهرو نیز. ماندهام که کدام حق است و کدام باطل. پاسخ امیرالمومنین بسیار کارگشا بود: مشکل تو این است که افراد را معیار حق قرار دادهای، نه حق را معیار افراد. اگر حق را معیار افراد قرار دهی، گمراه نخواهی بود.
همه موضوع این هفته یادداشت من همین است؛ محوریت داشتن افراد یا محوریت داشتن حقیقت؟! بهانه یادداشت نیز، اتفاقات و بحثها و مجادلات مطرح شده در روزگار برگزاری جشنواره فیلم فجر است. عدهای در ابتدا داعیه تحریم جشنواره را مطرح کردند و سپس به جشنواره آمدند یا در نهایت اینکه فیلمشان آمد و گروهی دیگر به این گروه حمله کردند و... . شاید حجم این مجادلات، چنین سؤالی را برایمان مطرح کند که کدام طرف دارد حق میگوید و کدام طرف ناحق! اینجا همان موقعیتی مطرح میشود که در پاراگراف اول به توصیف آمد.
راستش را بخواهید، این حقیقت و منطق است که حرف اول و آخر را میزند. یاد کلامی از سیدجمالالدین اسدآبادی میافتم. فکر کنید این کلام را یکونیم قرن پیش مطرح کرده بود! او گفته بود که معیار علم، اشخاص نیستند، پدر و مادر علم فقط و فقط استدلال است. تکلیف استدلال هم که مشخص است. همین جمله، باعث میشود تا از تخریب علم توسط شخصیتزدگان جلوگیری کنیم. بله، سیدجمال میگفت که پدر و مادر علم، نه شخص است، نه فرد و گروه و هیچچیز دیگر؛ پدر و مادر علم فقط و فقط استدلال است؛ حرفی به غایت درست؛ به غایت دقیق. معنا و منظور کلام چنین است که اگر کسی آمد، هرچقدر هم مقدس، و داعیهای علمی، حتی در حوزه دین هم مطرح کرد، نباید چشم و گوش بسته بپذیریم. باید مطالبه استدلال کنیم؛ که آقا! دلیل شما چیست؟ و آیا این دلیل درست است و به قاعده یا نه؟ چنین است که حتی در حوزه معلومات و علم دینی نیز، به ما این فرصت را میدهد تا دچار انجماد فکری و ایستایی اجتهادی نشویم. تصور کنید وقتی در حوزهای ظریف و مقدس مانند دین، اینچنین تأکید بر استدلال و علممداری و حقمداری هست، جاها و بحثهای دیگر که جای خود دارد.
مهمترین موضوع و شاقول و تراز در مجادلات اخیر و هر مجادله دیگری، منطق و استدلال و برهان و علم است. باید دید چهکسی دارد حرف درستی میزند و چهکسی حرف نادرست. حرف نادرست، حتی از ابنسینا هم پذیرفته نیست؛ و البته حرف درست، حتی از یک کارتنخواب هم قابلپذیرش است. بالاتر از این؟
اگر با چنین جدیتی به سمت و سوی بازخوانی آرا و نظرات دیگران برویم، دچار تردید نخواهیم شد؛ دچار کیش شخصیت نخواهیم شد؛ دچار شخصیتزدگی نخواهیم شد. آن وقت است که به این درک میرسیم که هیچکس، عاری از نقد و نظر نیست؛ حتی بزرگان و ریشسفیدان یک حوزه. پدر و مادر بحث کردن ما، باید استدلالها و «فکتها» و گزارههای درست باشد؛ نه رودربایستی و شیخوخیت مبتنی بر سابقه و حضور و... . چنین اصلی را، حتی میتوانیم در زندگی عادیمان هم عملیاتی کنیم؛ آن وقت است که تبدیل به آدمی محکم خواهیم شد؛ آدمی که از ناحیه خودش ارتزاق میکند، نه از پسند و مد زمانه.