گفتوگو با زینب رنجبر، مروج کتابخوانی که کودکان ناشنوا و کمشنوا را به دنیای قصهها میبرد
قصهگویی با اشارهها
علیالله سلیمی- روزنامهنگار
کتاب خواندن برای ناشنوایان، جزو آرزوهای زندگیاش نبود، اما وقتی اتفاق افتاد بخش بزرگی از مطالبات روزمرهاش شد که با شوق و اشتیاق آن را دنبال میکرد؛از یادگرفتن زبان ناشنوایان که 2سال طول کشید تا پیدا کردن کتابهایی که مناسب این کودکان باشد. او حالا مادر قصهگوی کودکان ناشنوا و کمشنواست که روزهای زیادی را با آنها سر میکند.
با زینب رنجبر درباره موضوع مروج و تسهیلگر کتاب کودک بودن و قصهگویی برای بچههای ناشنوا گفتوگو کردیم. او معتقد است، کار اصلی من ساخت نشانههای تصویری برای کلمات است؛ با این توضیح که در این زمینه از ظرفیتهای زبان استاندارد ناشنوایان استفاده میکنم.
مروج فرهنگ مطالعه در جامعه بودن طبعاً زمینههایی دارد که هر فرد مروج با توجه به موقعیت و جایگاه خود وارد این عرصه میشود. برای شما این اتفاق چگونه رقم خورد؟
دلیل اصلی ورود من به عرصه ترویج فرهنگ مطالعه به زمان تولد دخترم برمیگردد که وقتی مادر شدم، احساس کردم باید کتابهای مناسبی برای دخترم تهیه کنم و برایش بخوانم. دوست داشتم دخترم از همان دوران کودکی با کتابهای خوب آشنا شود. اوایل نگران بودم نتوانم کتابهای خوب و متناسب با نیاز دخترم را پیدا کنم. بعدها متوجه شدم اغلب مادران این نگرانی را دارند. برای همین وقت گذاشتم و کتابهای مناسب برای بچهها را مرور کردم و رسیدم به تعدادی کتاب برای بچههای خردسال که آنها را تهیه کردم و برای دخترم خواندم. به مرور که سن دخترم بالاتر میرفت من هم کتابهای مناسبی را برای بچههایی با سن بالاتر تهیه میکردم تا اینکه دیدم در این زمینه نگاه تخصصیتری پیدا کردهام و این مسئله به یکی از دغدغههای اصلی من تبدیل شده و بخشی از وقتم صرف انتخاب کتابهای خوب و مناسب برای بچههایی با سنین مختلف شده است؛ حالا علاوه بر دختر خودم برای بچههای دیگر هم این کار را انجام میدادم.
اشاره کردید که براساس یک نیاز اولیه و به شکل ابتدایی وارد این حوزه شدهاید و بعد نگاهتان به مرور حرفهای و تخصصیتر شده است. بهعنوان یک فرد بزرگسال چه جذابیتی در دنیای کودکان و نوجوانان دیدید که آن را بهطور حرفهای دنبال کردید؟
طبعاً دنیای کودکی و نوجوانی، جذابیتهای خاص خود را دارد که برای من هم جاذبه داشت. البته آن اوایل فقط دوست داشتم کتابهایی را برای بچهها انتخاب کنم که علاوه بر امور سرگرمی، از جنبههای کاربردی نیز متناسب با نیازهای بچهها در سنین مختلف باشد. راستش را بخواهید آن اوایل استرس داشتم که این دو هدف بهطور یکجا برآورده نشود؛ اما وقتی دقت کردم و وقت گذاشتم، دیدم امکانپذیر است. یعنی میشود کتابی را برای بچهها انتخاب کرد که بهطور همزمان علاوه بر جنبههای سرگرمی از ظرفیتهای آموزشی و کاربردی هم برخوردار باشد. البته فهمیدم رسیدن به این هدف و خواسته نگاه کارشناسی و تخصصی میطلبد. با توجه به علائقی که در این مدت در من شکل گرفته بود، بهطور تخصصی وارد شدم و کار را با جدیت و بهطور حرفهای دنبال کردم.
از چه طریقی به نگاه و برنامههای خود ابعاد حرفهای و تخصصیتری دادید؟
در این زمینه، 2 مؤسسه فعال در امور کودکان خیلی به من کمک کردند؛ «مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا» و «مؤسسه تاریخ ادبیات کودکان» که هر دو دورههای آموزشی به شکل کارگاه، برای علاقهمندان به دنیای کودکان برگزار میکنند. من هم در این کارگاهها شرکت کردم و بهطور حرفهای با فضای کار برای کودکان بهویژه در زمینه تسهیلگری فرهنگ مطالعه برای این گروه سنی آشنا شدم.
بهعنوان یک مروج و تسهیلگر فرهنگ مطالعه بین بچهها در آن اوایل، از چه شگرد و ترفندی استفاده میکردید؟
برای کتابهایی که انتخاب میکردم «طرح فعالیت» درست میکردم تا بتوانم کودکان و نوجوانان بیشتری را به سمت برنامههای خود جذب کنم. مثلا متناسب با حال و هوای کتاب، ماسک و کاردستی درست میکردم یا بازی طراحی میکردم که بچهها از این طریق به سمت برنامه جذب شوند. با استفاده از این ترفندها، شور مطالعه بین بچهها بیشتر میشد و آنها با اشتیاق بیشتری به سمت کتابها کشیده میشدند.
بخشی از فعالیتهای تسهیلگری شما در حوزه مطالعه به قصهگویی هم ختم شده، این اتفاق چگونه رقم خورده است؟
حضور جدی من در این بخش به جشنواره مادران قصهگو در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برمیگردد که در آن شرکت کردم و فعالیتم مورد توجه قرار گرفت. قصهگویی را با علاقه پیگیری کردم. البته همزمان شد با ایام فراگیری کرونا که مجبور بودیم از طریق فضای مجازی این فعالیت را دنبال کنیم. اتفاقا در همان ایام بود که تصمیم گرفتم کار متفاوتی برای بچههایی که شرایط متفاوتی نسبت به بچههای عادی دارند انجام دهم و برای این منظور قصهگویی برای بچههای ناشنوا و کمشنوا را شروع کردم که بعدها به موضوع اصلی فعالیتهایم تبدیل شد.
انگیزه و مهارتی در این زمینه داشتید یا بعداً آن را کسب کردید؟
ابتدای ماجرا به روز آخر جشنواره قصهگویی در کانون پرورشی برمیگردد که مسئولان جشنواره آخرین روز این رویداد فرهنگی را به قصهگویی برای بچههای ناشنوا و کمشنوا اختصاص دادند. من هم از نزدیک شاهد این اتفاق بودم و دیدم بچههای ناشنوا و کمشنوا چه احساس خوبی از این برنامه دارند. برای همین من هم به این نوع فعالیتها ورود کردم که سهمی در شادی بیشتر این بچهها داشته باشم. البته برای ورود به این عرصه، دشوارهای خاص خود را داشتم. باید زبان اشاره را که مختص این بچههاست یاد میگرفتم. بهعنوان یک مروج و قصهگو برای مرحله جدید فعالیتهایم به کانون ناشنوایان مراجعه کردم و 2 سال طول کشید تا زبان اشاره را هم یاد گرفتم و با تسلط بیشتری به قصهگویی برای ناشنوایان و کمشنوایان پرداختم.
شیوه کارتان جهت قصهگویی برای بچههای ناشنوا و کمشنوا به چه شکلی است؟
در این بخش، من بیشتر با درمانگرها همکاری دارم. آنها از من میخواهند کتابهای مناسب برای بچههای ناشنوا و کمشنوا را انتخاب و به زبان اشاره ترجمه کنم. به این کار، اصطلاحاً «اشارهورزی» میگویند. درمانگران بهطور مستقیم با بچههای ناشنوا و کمشنوا ارتباط دارند و در این راه از ابزارهای فرهنگی مثل شعر و ترانه و قصه هم بهره میبرند. انتخاب و ترجمه این آثار کمک زیادی به آنها میکند و کار من بیشتر مناسبسازی آثار فرهنگی و ادبی برای بچههای ناشنوا و کمشنواست که برای کلمات معادلهای تصویری انتخاب میکنم.
اصول ثابت و تعریفشدهای برای این منظور دارید یا برای هر موردی، راهکار تازه و متفاوتی انتخاب میکنید؟
اول باید این نکته را بپذیریم که همه بچههای این گروه، ناشنوای مطلق نیستند. برخی ناشنوای کامل هستند و برخی دیگر درصد متفاوتی از شنوایی دارند. برای همین، همه بچههای این گروه، زبان اشاره را بلد نیستند. چون بچهای که ناشنوای کامل نیست و از درصدی از شنوایی برخوردار است، از جزئیات زبان اشاره اطلاع کاملی ندارد. به همینخاطر، کار اصلی من ساخت نشانههای تصویری برای کلمات است. البته در این زمینه از ظرفیتهای زبان استاندارد ناشنوایان استفاده میکنم. با این توضیح که اگر فردی ناشنوای مطلق باشد از زبان اشاره و لبخوانی استفاده میکنم و اگر کمشنواست و از سمعک و حلزون استفاده میکند و صدا را تا حدودی میشنود، باید کتابهایی را انتخاب کنم که کلمات کمتری دارد و بیشتر تصویری است.
در این زمینه کتاب به اندازه کافی وجود دارد؟
بله. خوشبختانه دست ما پر است و کار اصلی یک تسهیلگر و مروج کتاب، انتخاب کتابهای باکیفیت است که با دایره واژگانی افراد ناشنوا و کمشنوا هماهنگ باشد. در این بخش، کتابهای تصویرمحور بهترینها هستند.
مکث
باشگاه کتابخوانی من و مامانم
برای ارتقای سطح فرهنگ کتابخوانی برای کودکان، کارگاهی با عنوان «باشگاه کتابخوانی من و مامانم» برگزار کردم و در آن، کتابهای با کیفیتی به مادران معرفی کردم و به آنها آموزش دادم چگونه برای کودکانشان کتاب بخوانند که برایشان جذاب و مؤثر باشد. شعار این باشگاه «خود را برای بلندخوانی آماده کنید» بود؛ چون معتقدم والدین باید ابتدا یکبار کتاب را برای خودشان بخوانند تا کتابخوانی برای فرزندشان را با آمادگی و تسلط هرچه بیشتر انجام دهند. وقتی فعالیتهای مرتبط با کتابخوانی با فرزندانم را با دوستانم به اشتراک میگذاشتم، از من پرسشهای زیادی داشتند و من هم پیشنهادهایی میدادم و سعی میکردم تجربههای خودم را با دیگران در میان بگذارم. پس از مدتی تصمیم گرفتم اینکار را بهصورت هدفمندتر و با عنوان باشگاه کتابخوانی انجام دهم تا افراد بیشتری را با خود همراه کنم. مهمترین هدفم از برگزاری کارگاه این بود که مادران بتوانند با استفاده از خلاقیتهای مادرانه، کودکانشان را در لذت خواندن سهیم کنند. متأسفانه این روزها بهدلیل قیمت بالای کتابها و گسترش نقش فضای مجازی در تربیت کودکان (و البته جذابیت غیرقابل انکار آن) مشاهده میکنیم که کتابخوانی برای کودکان نسبت به گذشته کم رنگتر شده است. برای مقابله با این چالشها، راهکارهایی هم وجود دارد. برای داشتن کودک مشتاق به شنیدن داستان، به خانهای پُر از کتابهای گوناگون نیاز نداریم، بلکه ما نیازمند یک زنجیره کتابخوانی هستیم. یعنی به همدیگر کتابهای خوب معرفی و هدیه کنیم و برای هم از تأثیرهای خوب کتابها بگوییم. بهنظر من زنجیره کتاب اینگونه است که «از من تا کتاب، از کتاب تا کتابخوانی و از کتابخوانی تا زندگی.»