یکی یتیم شد و پدری دختردار
شرح عکس: در تکیه تاریخی حصاربوعلی که قدمتش به دوره قاجار میرسد، یک نسخه بسیار ارزشمند نگهداری میشود؛ یک نقاشی پوستی از واقعه عاشورا که خیمهگاه شهیدان کربلا را در برابر لشکر دژخیمان به تصویر کشیده است. این نقاشی قدمتی به اندازه خود تکیه دارد و آنطور که قدیمیهای محله حصاربوعلی میگویند حدود ۲ قرن پیش به تصویر درآمده است. در تکیه حصاربوعلی رسم بر این بود که تابلوی نقاشی بعد از ظهر عاشورا را برای اجرای مراسم نخلگردانی روی نخل کهن تکیه نصب میکردند. اکنون اما چند سالی است که این نقاشی تاریخی بالای منبر تکیه جای دارد تا از آسیبهای احتمالی مصون بماند. با وجود این، نقاشی دیگری مشابه با آن را برای اجرای رسم نخلگردانی هر سال روی نخل تکیه قرار میدهند.
حامد فوقانی
آب زلال قنات از بالای تکیه در نهری روان بود. مایه حیات، درست از صحن میانی گذر میکرد و سرانجام از کنار محراب دوباره به زیرزمین میرفت.
همراه با نوای مداح «ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست/ به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست» یاسر دستی بر آب میزد و میگفت:
«بابا جان اگر همین امشب را طاقت بیاوری به حق آنچه بر اهلبیتحسین(ع) گذشت نامت را رقیه میگذارم.»
تمام طاقهای اطراف صحن اصلی پر از جمعیت بود. هربار که سوز نوحهها بالاتر میگرفت، اشکهای یاسر هم روانتر میشد. نقاشی روی نخل، از دردها و صبرها حکایت میکرد؛ «یکلشکر به شیونهای بانویی زل زده است؛ درست در کنار قتلگاه.
آن طرفتر کودکی معصومانه، طعم یتیمی را خیلی زود چشیده و چه نیکو و برازنده نامی دارد: رقیه؛ عین خودش که در برابر خشم، غم، بدخواهی و بدسیرتیها، بیمثال طاقت آورد.» شب سوم محرم در تکیه حصاربوعلی معنای دیگری به زندگی یاسر داد. او از پی توسل برای زندهماندن کودک تازه به دنیاآمدهاش در میان همخوانی عزاداران، بین هزاران فکر و خیال گم شد اما پاسخش را حضرت رقیه خیلی زود داد. خبر کوتاه بود و اینکه نوزاد تازه متولد شده، مشکلات ریویاش کاملا رفع شده و در آغوش مادر خوش جا گرفته است. یاسر همانجا دوباره دستی بر آب برد و با زمزمه «به فدای لب عطشان حسین» و «امان از دل زینب»، نام رقیه را برای دخترش انتخاب کرد. رقیه اکنون به مدرسه میرود و سرگذشت رقیه سیدالشهدا (ع)را به خوبی میداند. محرم امسال همچون سالهای پیش، همراه پدر و مادر راهی تکیه حصاربوعلی میشود؛ تکیهای که اکنون نسبت به 8سال پیش یکتغییر اساسی دارد؛ روی نهر فضای میانی را پوشاندهاند و جریان آب از زیر درپوشهای مشبک پیداست؛ جریانی که حیات و زندگی را
به خوبی معنا میکند و روزگاری همنوا با یاحسین گفتن عزاداران، دستهایی به درونش فرو میرفت.