ما و آقای امیرانتظام
حمیدرضااسلامی | روزنامهنگار:
هنگامی که آقای امیرانتظام به جاسوسی متهم شد نوجوان و جوان بودیم. خیرخواهانه ضدامپریالیسم بودیم. از پیچیدگیهای سیاست چیزی نمیدانستیم به شعارهای ضدآمریکایی دل سپرده بودیم و آن را نه بخشی، بلکه تمام حقیقت میدانستیم.
به دانشجویان پیرو خط امام نهتنها اعتماد داشتیم بلکه به آنها افتخار میکردیم؛ ما که هیچ، از ما بزرگترها و با تجربهترها هم دنیا را تقسیم شده بین امپریالیستها و انقلابیون میدیدند. میراث 100سال سپید و سیاه دیدن جهان با ما بود. از آداب مذاکره و نامه نوشتن دیپلماتیک چیزی نمیدانستیم. هیجان جای همه محتوا را برایمان پر کرده بود. انقلابی و مبارز یکطرف بود و دشمن و مزدور طرف دیگر. اینها جای انکار ندارد. امیرانتظام را همانقدر نمیفهمیدیم که بازرگان را. درک تبعات هر اتفاق در جهان ما ناممکن و بلکه بیاهمیت بود. سوار اسبی بودیم که میتاخت و گمان میکردیم همان تاختن هدف است و دشمن ایستاده است که ما نتازیم. این ما بودیم؛ ملتی در ابتدای مسیر شناخت. اگر نابلدی و بیتجربگی جرم است این جرم جرم همه ما بود. خیلی از ما. اکثریتی قاطع از یک ملت نیاموخته و عقبنگهداشتهشده به لحاظ تجارب سیاسی و فرهنگی.
در مسیر ماندیم. خطاها را دیدیم تبعات آن را بر زندگی خود و هممیهنان دیدیم و آموختیم. خیلی از ما که به چیزی فریفته نشده بودیم متوجه خطاها شدیم؛ تصور اینکه این خطاهای بزرگ را کسان دیگری انجام دادند و ما همیشه خوب و بر حق بودهایم نامنصفانه و خارج از اصول مسئولیتپذیری است. این ما بودیم که آن تجارب را پشت سر گذاشتیم. آقای امیرانتظام در مقابل درک تاریخی یک ملت صبوری به خرج داد.
در آن مقطع او حتی از دوستان قدیمی خود هم گله دارد به جز یکی که بازرگان بود و البته بازرگان کم بود. نادر. بهتر است بتوانیم در فضای آرامتر، از گذشته و خطاهای بزرگ و کوچک خود در سیاست، در فرهنگ، در جنگ و در اجتماع سخن بگوییم برای آیندهای که دلمان میخواهد از این خطاها در آن کمتر اتفاق بیفتد. اگر انتقام گرفتن از ما بچههای آن زمان دل کسی را شاد میکند و آینده بهتری برای ایران میسازد اینک بدن ما و شمشیرهای ایشان. به شرط آنکه مطمئن باشند 10سال بعد مجبور نیستند بابت خطاهای اجتنابپذیر پوزش بخواهند.
در مقاطعی یک ملت به همراه مسئولان خود دچار اشتباهات کوچک یا هولناک میشوند. قطعا منظور این نوشته تخفیف در مسئولیتهای شخصی اشخاصی که پروندهسازی کردند یا حکم ناروا دادند نیست. تنها میخواهم بهعنوان یک شاهد در دادگاه احتمالا منصفانهای که افکار عمومی سال۹۷ تشکیل دادهاند، فضای دورانی را یادآوری کنم که در خیابانهای شهرهایش تظاهراتی برپا میشد با حضور انبوه مردم که تقاضای شدت عمل و اعدام برای مخالفین انقلابشان را داشتند.
تازه بعد از این مقدمه است که میخواهم جرأت کنم و بگویم برای پروندهای مثل پرونده آقای امیرانتظام لازم است یکبار یا هر چندبار تمام جوانب بررسی شود. همان قدر که جاسوس خواندن او بدون آگاهی از پرونده خطا بود و نتیجه هیجان انقلابی، قدیس و مبرا از خطا شمردن او هم بیشتر عکسالعمل فعل قبلی است. بدون پیشداوری شرایط سالهای پس از انقلاب را مرور کنیم و با توجه به آن شرایط خطای سهوی یا عمدی هرکس را دریابیم. چه بسا بتوانیم جلوی رویههای ناصوابی را که موجب خطاهای غیرقابل جبران میشود، بگیریم.
شاید بزرگترین خطا محاکمه عجولانه توسط انقلابیونی است که به انقلاب بیش از قانون و عدالت پایبندند و به نیات خود اتکا میکنند و به آگاهی خود از دوست و دشمن غرهاند. در موردی مثل پرونده آقای امیرانتظام که نمونههای بسیاری دارد اندوه، گریستن، دشنام به طرفهای سیاسی و انتقام کمترین فایده و بیشترین ضرر را دارد. آنچه فایده دارد طرح مجدد این پروندهها و فهم اشکالات ساختاری برخورد با این پروندههاست.
پیش از نوشتن آخرین جمله نمیتوانم اندوه خود را صرفنظر از محتوای اتهام وارده به آقای امیرانتظام، یعنی برخوردهای صورت گرفته با او در طول سالهای زندان بیان نکنم؛ برخوردهایی که به همان دلایل پیشتر گفته رویه رایج بوده و شاید هنوز هم باشد. خطاهایی که خیلی پیشتر میشد جلوی آن را گرفت و برای دهههای پایانی عمر آقای امیرانتظام شرایط بهتری را فراهم آورد. اتفاقا این نوع خطاهاست که نائره انتقام را برای دههها روشن نگه میدارد.
مسئولیت ما مردمی که در سالهای پس از انقلاب از روی هیجان خطاهای جمعی بزرگی مرتکب شدیم انداختن گناه به گردن این و آن نیست، مسئولیت ما پایمردی در روشن شدن زوایای موضوع و از این راه پیشگیری از تکرار این اتفاقات است. این مسئولیتی است بیش از همه بر گردن دانشجویان حی و حاضر تسخیرکننده سفارت.