معلمی که دانشجوی ممتاز دانشگاه کابل بود
هما امیری آرام و شمرده صحبت میکند و شاگردانش آرمینه، بهشته و نارون که پشت نیمکت اول مینشینند، خوب حواسشان جمع است تا او مجبور نشود مباحث دشوار شیمی و زیستشناسی را چندبار برایشان توضیح دهد. آرمینه و بهشته روزی 8ساعت در چاپخانه کار میکنند، اما توانستهاند کلاسهای هفتم و هشتم را جهشی بخوانند. نارون هم تا کلاس نهم در افغانستان درس خوانده و حالا کلاس یازدهم است. آنها هر شب خواب روزی را میبینند که روپوش پزشکی به تن میکنند. آرمینه و همکلاسیهایش امیری را به یاد دخترش تمنا میاندازند. تمنا بزرگترین فرزند خانم معلم بوده که در رشته پزشکی تحصیل کرده و فارغالتحصیل شده، ولی وقتی در مسیر شهر هرات بوده تا برای گرفتن تخصص در رشته زنان و زایمان، مدارک اقامتش را تمدید کند، دچار سانحه تصادف شده و مادر را برای همیشه داغدار کرده است. خانم معلم با رتبه چهارم رشته ریاضیات از دانشگاه کابل فارغالتحصیل شده و همسرش عبدالاحمد نادری، در شوروی سابق در رشته مهندسی برق درس خوانده است، اما شعلهورشدن آتش جنگ داخلی و ناامنی افغانستان، آنها را به جلای وطن واداشته و در سال1378 به ایران آمدهاند. در آن سالها آقای مهندس بهعنوان کارگری ساده در کارگاه خیاطی کار میکرد و امیری در خانه و مسجد محل، در کنار آموزش دخترش تمنا، به دیگر کودکان محروم از تحصیل افغانستانی هم درس میداد، اما وقتی آوازه مهربانی او در حق کودکان هموطنش گوش به گوش چرخید، هر روز تعداد زیادی از کودکانی که بهدلیل نداشتن مدارک اقامت، اوراق هویتی و نانآور بودن خانواده نمیتوانستند به مدرسه بروند به جمع شاگردانش اضافه میشدند و شبستان مسجد محل آنقدر بزرگ و جادار نبود که همه آنها در آنجا درس بخوانند. برای خانم معلم و همسرش آسان نبود که با دست خالی برای بچهها مدرسه راه بیندازند، اما این کار را کردند و 10سالی که بهعنوان سمن مردمنهاد مدرسه را چرخاندند، نهتنها کودکان افغانستانی، بلکه بسیاری از کودکان اتباع تاجیکستانی، بنگلادشی، عربستانی و پاکستانی از پشت نیمکتهای این مدرسه به دانشگاههای معتبر دنیا راه پیدا کردند.