همسرداری در آینه رفتار امام خمینیره
زندگی مشترک در سایه احترام
فرناز ایزدبین- روزنامهنگار
ویژگی امام در برخورد با مسائل خانواده، حرمت نهادن و درک شخصیت همسر بود، یعنی ایشان همسر را عنصری که باید تدارکات و خدمات خانه را عهدهدار شود نمیدانستند، بلکه همسر را همراه، همراز و چهبسا همفکر تلقی میکردند. حتی ایشان در بیان قدردانی از همسر خویش چنین گفتهاند: «فداکاریای که خانم در زندگی کردهاند هیچ کسی نکرده است.» در ادامه نگاهی میاندازیم به خاطرات مشترک مرحومه خدیجه ثقفی، همسر امام از رهبر کبیر انقلاب اسلامی در خانه و میان خانواده.
مرحومه خدیجه ثقفی : قهرهای ما یکیدو روز بیشتر طول نمیکشید بعد از یکیدو روز بهعنوان اینکه پیراهن میخواهد و یا سؤالی دارد مرا صدا میکرد و حرف میزد. گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
ازدواج با دیدن رویای صادقه
همسر امام مرحومه خدیجه ثقفی در خانواده اینسبتا مرفه در تهران بزرگ شده بود، اگرچه پدرش از روحانیون معروف و از دوستان آیتاللهخمینی بود اما چندان رضایتی به ازدواج با یک طلبه آن هم از قم نداشتند و از همین روی خمینی جوان، 4بار از او خواستگاری کرد تا اینکه با دیدن یک رویای صادقه، پاسخ مثبت داد. امام در ماه رمضان با خانم خدیجه ثقفی ازدواج کردند، چرا که مقید بودند بایستی درسهای حوزه تعطیل باشد و پس از یک هفتهای به قم رفته و در خانهای اجارهای و محقر ساکن شدند. امام و همسرش زندگی عاشقانهای را با وجود تلاطمهای زیاد تجربه کردند.
به رفتوآمد با دوستانم کاری نداشتند
اوایل زندگیمان هفته اول یا ماه اول، یادم نیست، به من گفتند: «من بهکار تو کاری ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرّمات را ترک بکنی؛ یعنی گناه نکنی.» به مستحبات خیلی کاری نداشتند، بهکارهای من کاری نداشتند، هر طوری که دوست داشتم زندگی میکردم. به رفتوآمد با دوستانم کاری نداشتند و اینکه چه وقت بروم چه وقت برگردم. ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
قهر کوتاه
گاهی سر مسائل مختلف از یکدیگر کدورت پیدا میکردیم. اگر این کدورت سطحی بود، زود رفع میشد، والا پایه قهر گذاشته میشد. او میدانست که من تحمل ندارم و شدیدا میرنجم، لذا قهر آقا بدون گفتوگو و نزاع بود. آنجا میفهمیدم قهر است که وقتی حرف میزدم، جواب نمیداد. من هم دیگر هیچ نمیگفتم و میرفتم سراغ کارهایم. البته روحاً ناراحت بودم. مواظب بودیم بچهها نفهمند. قهرهای ما یکیدو روز بیشتر طول نمیکشید. بعد از یکیدو روز بهعنوان اینکه پیراهن میخواهد یا سؤالی دارد مرا صدا میکرد و حرف میزد. گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
در اوج عصبانیت هم اسائهادب نمیکردند
امام احترام ویژهای برای من قائل بودند و حتی در اوج عصبانیت نیز هرگز به من بیاحترامی و اسائهادب نمیکردند. همیشه جای خوب را به من تعارف میکردند و همیشه تا من سر سفره نمیآمدم، شروع به خوردن غذا نمیکردند. به بچهها هم میگفتند صبر کنید تا خانم بیاید. امام حتی کوچکترین مزاحمتی برای اهل خانه ایجاد نمیکرد. ایشان هنگامی که برای نماز شب برمیخاست، از یک چراغ قوه کوچک استفاده میکرد. لامپ را روشن نمیکرد و بهآرامی راه میرفت، مبادا با ایجاد مزاحمت برای خانواده آنها از خواب بیدار شوند.
احترام به همسر
رفتار ایشان با من بسیار خوب بوده است. من از ایشان خیلی راضی هستم. همیشه احترام مرا داشتهاند. هیچ وقت با تندی صحبت نمیکردند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمیزدند. هیچگاه به من فرمان نمیدادند. اگر لباس و حتی چای میخواستند، میگفتند: ممکن است بگویی به من فلان لباس را بدهند؟ حتی گاهی خودشان چای خودشان را میریختند. امام محیط زندگی را و احترام به همسر و فرزندان را بخشی از سلامت و سعادت جامعه آینده میدانستند.