• یکشنبه 10 تیر 1403
  • الأحَد 23 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 30
دو شنبه 24 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 225050
+
-

گفت‌وگو با سیدمرتضی نبوی، وزیر سابق و عضو فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام که سبک زندگی ساده‌ای دارد

بچه‌های من تافته جدابافته‌ نیستند!

گفت‌وگو
بچه‌های من تافته جدابافته‌ نیستند!

پریسا نوری         

شنیده بودیم ساده‌زیست است و برخلاف بسیاری از مسئولان، راننده، محافظ و ... ندارد. شنیده بودیم با وجود اینکه همیشه جزو مسئولان رده‌بالا و کارگزاران نظام بوده، همواره مثل مردم عادی زندگی کرده  است. این حرف و حدیث‌ها کنجکاومان کرد تا عصر یکی از روزهای بهاری، برای آشنایی با سبک زندگی مرتضی نبوی به خانه‌اش در محله منیریه برویم. در بدو ورود سادگی فضا و چیدمان خانه توجهمان را جلب می‌کند. اتاق پذیرایی با موکتی سبزرنگ پوشیده شده و از فرش، مبلمان گران قیمت، لوستر و سایر وسایل تزئینی و پذیرایی خبری نیست. از شما چه پنهان در نگاه اول وضعیت خانه این شبهه را به ذهنمان ‌آورد که اینجا حسینیه و محل برگزاری جلسات مذهبی است، از این‌رو بی‌مقدمه ‌می‌پرسیم «اینجا زندگی می‌کنید؟»  گفت‌وگوی ما را با مرتضی نبوی، وزیر سابق پست و تلگراف و تلفن و نماینده ادوار چهار و پنج مجلس شورای اسلامی و عضو فعلی مجمع تشخیص مصحلت نظام بخوانید.

 آقای نبوی درباره ساده‌زیستی شما حرف و حدیث زیاد است، مثلا می‌گویند زمانی که وزیر و نماینده مجلس بودید از امتیازات دولتی استفاده نمی‌کردید، درست است؟
بله در سال‌های 60تا 64وزیر بودم؛ آن زمان یکسری امکانات دولتی مثل سهمیه خودروی پیکان یا زمینی در بالا شهر با قیمت خیلی کم به وزرا و مسئولان می‌دادند، اما من هیچ وقت از این امکانات استفاده نکردم؛ یعنی نه سهمیه پیکان را گرفتم و نه زمین در بالا‌شهر را.
 چرا استفاده نکردید؟
چون احساس می‌کردم رانتی در آن است.
 چه شد که ساده‌زیستی را روش و منش زندگی خود انتخاب کردید؟
دوره وزارتم مصادف با جنگ و تحریم بود و کشور در اوضاع  اقتصادی سختی قرار داشت و من خیلی علاقه داشتم که زندگی‌ام شبیه متوسط مردم باشد. علتش هم برخاسته از تعلیمات دینی بود که از کودکی یاد گرفته بودیم؛ اینکه حضرت‌علی(ع) درحالی‌که امیرمومنان و جانشین پیامبر(ص) بودند سعی کردند همسطح ضعیف‌ترین افراد جامعه زندگی کنند.
 ولی بعضی از مسئولان به‌تدریج از سبک زندگی سال‌های اول انقلاب فاصله گرفتند!
آموزه‌های دینی و روش زندگی پیشوایان مذهبی به ما یاد داده که دنیا جای دل بستن نیست. اگر مردم ببینند که مسئولان شعار ساده‌زیستی می‌دهند ولی خودشان تجملی زندگی می‌کنند آن اعتمادی که باید، جلب نمی‌شود و فاصله بین مردم و مسئولان روزبه‌روز بیشتر می‌شود. به زبان امروزی سرمایه اجتماعی یک نظام، اعتمادی است که مردم به مسئولان دارند، با فاصله‌گرفتن از سبک زندگی ساده و تجمل‌گرایی عده‌ای از مسئولان، این سرمایه از بین می‌رود.
 زمان وزارت با موتور تردد می‌کردید؟
بله! یک موتور داشتم که تا قبل از دوره وزارت با آن رفت‌وآمد می‌کردم، اما چون آن زمان اوج ترور منافقین بود و ما هم در معرض ترور بودیم، به‌خاطر مسائل امنیتی دستور داشتیم که از ماشین‌های ضد‌گلوله استفاده کنیم، چون صبح که از خانه بیرون می‌رفتیم معلوم نبود شب برگردیم، اما بعد از دوره وزارت و سال‌هایی که نماینده مجلس بودم، با موتور به مجلس می‌رفتم.
 در دوره وزارت به شما سوءقصد هم شد؟
چند بار قصد ترور من را داشتند ولی موفق نشدند. این موضوع را بعدها وزارت اطلاعات که از خانه‌های تیمی منافقین کشف کرده بود خبر داد.
 ظاهرا این موضوع موتورسواری شما به خطبه‌های نمازجمعه تهران هم رسیده بود؟
بله! یک روز به اتفاق حاج‌خانم با موتور به نمازجمعه رفتیم. آنجا محافظان حضرت‌آقا ما را دیده بودند و به ایشان اطلاع داده بودند. ایشان هم در خطبه‌های نمازجمعه به این موضوع اشاره کردند و فرمودند برخی از مسئولان وقتی از مسئولیت کنار می‌روند از موتور استفاده می‌کنند.
 موتورسواری شما تا چه زمانی ادامه داشت؟
تا وقتی که با موتور زمین خوردم و دنده‌هایم شکست!
 ماجرا چه بود؟
یک صبح زمستانی که با موتور راهی مجلس بودم زمین یخ زده و لغزنده شده بود، من با موتور زمین خوردم و روی آسفالت کشیده شدم و دو تا از دنده‌هایم شکست. از آن موقع ترسیدم که سوار موتور شوم. آن موقع همزمان در روزنامه رسالت مدیرمسئول بودم و ناچار شدم مدتی از پیکان روزنامه استفاده کنم و بعد از آن یک پراید خریدم.
 الان چه خودرویی دارید؟
یک خودرو پژو 206دست دوم دارم.
 برگردیم به سال1360. چطور وزیر پست و تلگراف و تلفن شدید؟
 دوره دبیرستان در قزوین درس می‌خواندم و شهید‌رجایی، دبیر ریاضی‌‌مان بود. از آنجا که درسم خیلی خوب بود  ارتباط دوستانه‌ای با ایشان پیدا کردم و شیفته منش و تواضع ایشان بودم، به‌طوری که این دوستی تا سال‌ها بعد که وارد سپاه شده بودم، ادامه داشت. زمانی که دکتر قندی، وزیر پست و تلگراف بودند، مشکلات فنی در شرکت مخابرات وجود داشت و آقای رجایی که می‌دانستند من در دانشگاه مهندسی برق و الکترونیک خوانده‌ام از آقای محسن رضایی که فرمانده ما بود خواست اجازه دهد من برای کمک به دکتر قندی به مخابرات بروم. مدتی معاون دکتر قندی بودم و بعد از حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت ایشان، شهید باهنر که آن موقع نخست‌وزیر بودند بنده را به‌عنوان وزیر پست و تلگراف و تلفن معرفی کردند.
 در دانشگاه مهندسی الکترونیک خوانده‌اید، درستان خوب بود؟
بله. مرحوم پدرم خیلی نسبت به درس ما سختگیر بود و من در دوره تحصیل همیشه شاگرد اول بودم.
 چند فرزند و نوه دارید؟
4فرزند و 10نوه دارم. دختر بزرگم فاطمه سادات که در قم زندگی می‌کند مادر 5فرزند است، پسر بزرگم سیدمحسن 3فرزند دارد، دختر کوچکم مریم‌سادات 2فرزند دارد و سیدمحمدرضا هم که پسر کوچکم است و پیش خودمان زندگی می‌کند.
 بچه‌هایتان هم درسخوان هستند؟
بله. سیدمحسن، فارغ‌التحصیل رشته مخابرات از دانشکده فنی است و کارشناسی‌ارشد را در مؤسسه مهندسی برنامه‌ریزی خواند. فاطمه سادات، دکتری ریاضی کاربردی از دانشگاه شریف دارد و الان عضو هیأت علمی دانشگاه قم است. مریم سادات کارشناس‌ارشد آمار دارد و سیدمحمدرضا هم که دیپلم دارد.
 برای ازدواج دخترانتان سختگیر بودید؟
بله. مثل هر پدری نسبت به خواستگاران دخترم سختگیر بودم.
 چه معیاری برای انتخاب داماد داشتید؟
 می‌خواستم خانواده دامادم مذهبی باشند. وقتی دختر بزرگم دانشگاه می‌رفت چند خواستگار دانشجو داشت که چون خانواده‌شان مذهبی نبودند، مخالفت کردم؛ اما وقتی دکتر اعتمادی که یک وقتی هم رئیس دانشگاه شریف بودند، دخترم را برای پسرشان خواستگاری کردند، چون خانواده متدینی هستند، موافقت کردم.
 مهریه‌ دخترانتان را چقدر تعیین کردید؟
14سکه بهار آزادی که رهبری تعیین کرده‌اند.
 مراسم ازدواج دخترانتان چطور و کجا برگزار شد؟
دختر بزرگم مراسم عقدش در همین خانه برگزار شد. خطبه عقدشان را حضرت آیت‌الله مکارم که دایی مادر دامادمان است خواند. مراسم خیلی ساده بود. در خانه خودمان و یکی از همسایه‌ها با شیرینی و شام از مهمانان پذیرایی کردیم.
 صحبت از خانه شد؛ اینجا خانه پدری‌تان است؟
 بله، پدرم کارمند اداره دارایی قزوین بود. قبل از انقلاب این خانه را با همان حقوق کارمندی و وامی که از بانک گرفتند خرید. بعدها با خواهرها و برادرم اینجا را بازسازی کردیم و الان 55سال است که اینجا زندگی می‌کنیم.
 یعنی برادر و خواهرها هم در همین ساختمان سکونت دارند؟
بله، اخوی طبقه بالا زندگی می‌کنند، همشیره طبقه چهارم هستند. طبقه دوم متعلق به پسر بزرگم است و دختر کوچکم هم طبقه اول زندگی می‌کند.
 با همسایه‌ها ارتباط خانوادگی دارید؟
با همسایه‌های مذهبی ارتباط داریم. مثلا در مراسم روضه‌خوانی همدیگر شرکت می‌کنیم. حتی با یکی از آنها به قدری صمیمی هستیم که زمانی که این خانه را بازسازی می‌کردیم 2سال رفتیم و در یکی از طبقاتشان زندگی کردیم و آنها هم بابت اجاره خانه خیلی با ما راه آمدند.
 مردم شما را در کوچه و خیابان می‌شناسند؟
نسل قدیم اغلب می‌شناسند، اما نسل جوان زیاد نمی‌شناسند.
 آنها که شما را می‌شناسند، چه می‌گویند؟‌
اغلب برخورد خیلی خوبی دارند، حتی وقتی نسبت به عملکرد مسئولان هم انتقاد می‌کنند با احترام صحبت می‌کنند.
 چه املاک و دارایی‌هایی دارید؟
جز این خانه که ارث پدری است، ملک دیگری ندارم و همین جا اعلام می‌کنم و وکالت می‌دهم هرکسی املاک و مستغلاتی از من کشف کرد، به‌خودش واگذار می‌کنم. (می‌خندد)
 تنها منبع درآمدتان حقوق مجمع است؟
بله، البته گاهی هم تدریس می‌کنم.
 مرسوم است  برای کارگزاران نظام حتی بعد از دوره مسئولیت پروتکل‌های امنیتی لحاظ شود. شما برای رفت‌وآمدتان محافظ و راننده ندارید؟
خیر. دوره وزارتم که تمام شد به‌خاطر بحث امنیتی خیلی اصرار داشتند برایم محافظ بگذارند، اما هیچ وقت زیر بار نرفتم. راننده هم ندارم و هر جا بخواهیم برویم خانوادگی می‌رویم.
 بچه‌ها در دوره تحصیل، مدرسه غیرانتفاعی می‌رفتند؟
تا زمانی مدرسه غیرانتفاعی می‌رفتند که شهریه‌ها کم بود، ولی بعد از آن خیر.
 فرزندانتان هیچ وقت به سبک زندگی که شما انتخاب کرده بودید، اعتراض نداشتند؟
نه، همیشه طوری رفتار کردیم که توقع زیاد نداشته باشند. از بچگی که به مدرسه می‌رفتند طوری به آنها یاد داده بودم که تافته جدابافته نیستند و مثل بقیه مردم هستند.
 همسرتان به ساده‌زیستی شما ایرادی نمی‌گرفت؟
اتفاقا ایشان خودشان مشوق من در این مورد هستند.

علاقه به امام(ره)

سال‌1342 که نهضت امام خمینی(ره) شروع شد، کلاس هشتم بودم. به حضرت امام علاقه زیادی داشتم. پدرم از اینکه من در این سنین نسبت به مسائل مذهبی و سیاسی و امام علاقه زیادی دارم، همیشه اظهار نگرانی می‌کرد. می‌ترسید که خطری پیش بیاید و اتفاقی برایم بیفتد. اما باید بگویم انگیزه مبارزه در من آنقدر شدید بود که نهی پدر اثری نداشت. عشق به امام نیز در دلم رخنه کرده بود و آن ایام به آشنا‌شدن با مسائل مذهبی و انجام فعالیت‌های سیاسی مشغول بودم. یادم می‌آید بعد از دستگیری امام(ره)، با پدرم به قم رفته بودیم که تعدادی از عکس‌های مختلف امام (ره) را از آن شهر خریدم و با خودم آوردم.

آشنایی با بیانیه‌ها و اعلامیه‌های امام (ره)
از طریق مسجد، مطالعه کتب مذهبی و نیز آموزش‌های پدربزرگ، با مسائل مذهبی و سپس با شروع نهضت امام‌خمینی(ره) با بیانیه‌ها و اعلامیه‌های ایشان آشنا شدم. در کلاس دوازدهم دبیر انشایی داشتیم به نام حاج‌سیدجوادی که معروف بود به دبیر. خدا رحمتش کند. او در قزوین برای جوانان جلسات مذهبی دایر می‌کرد و در مقاله‌نویسی، انشا‌، ادبیات و مطالعات مذهبی بسیار متبحر بود. لباس روحانیت نداشت ولی با مسائل مذهبی آشنایی زیادی داشت. کلاس انشایش خیلی جذاب و گیرا بود. او به‌طور ملموس راه و رسم نویسندگی را به ما یاد می‌داد.

از کتاب خاطرات سیدمرتضی نبوی به کوشش جواد کامور بخشایش

ملاقات با مردم در مسجد
 سیدمرتضی نبوی، با خودروی شخصی‌اش به مجمع تشخیص مصلحت می‌رود و عصرها هم در کارهای خانه و خرید به حاج‌خانم کمک می‌کند. او از آن دست مسئولانی است که به‌وجود فاصله بین مردم و مسئولان اعتقادی ندارد و معتقد است مسئولان باید بدون واسطه و رو در رو با مردم صحبت کنند و مشکلاتشان را بشنوند. نبوی، به این شیوه و روش حتی در اوج ترورهای سیاه منافقین در دهه 60هم پایبند بود. در کتاب خاطراتش به قلم جواد کامور بخشایش آمده است: «یکی از کارهایی که در دوره وزارت انجام دادم و نسبتا هم باب شد، ملاقات‌هایی بود که با مردم در مسجد وزارتخانه انجام می‌دادم. برای ملاقات، یک روز از هفته را مشخص می‌کردیم و هرکس کاری در رابطه با مخابرات یا پست داشت به آن مسجد مراجعه می‌کرد و ما کارش را راه می‌اندختیم. در مسجد روی زمین و پهلوی هم می‌نشستیم که این اقدام اثر خوبی در آن برهه داشت؛ چرا که منافقین سعی می‌کردند فاصله بین مسئولان و مردم را زیاد کنند و با انجام ترورهای مختلف مسئولان را به استفاده از محافظ و سختگیری در ملاقات‌ها مجبور می‌کردند.»
 

این خبر را به اشتراک بگذارید