• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 223449
+
-

مرور جذاب ترین خاطرات از شهید محمدرضا تورجی زاده در سالروز شهادتش

روضه‌خوانی از پشت بیسیم

گزارش
روضه‌خوانی از پشت بیسیم

الناز عباسیان- روزنامه‌نگار

مداحی می‌کرد و صدایش زیبا بود. سوز عجیبی هم داشت. هر چه می‌خواند به دل می‌نشست و حال و هوای عاشقان دلسوخته اهل‌بیت(ع) را متحول می‌کرد تا جایی‌که فرمانده شهید حسین خرازی در خط مقدم  دفاع مقدس پشت بیسیم از او می‌خواست برایش روضه خوانی کند. شهید محمدرضا تورجی‌زاده ارادت زیادی به حضرت فاطمه زهرا(س) داشت و در نهایت همچون این حضرت با جراحاتی بر پهلو و بازو به شهادت رسید. مزار این شهید از زمان شهادت تاکنون محل زیارت کسانی است که راز دل را تنها با او گفته‌اند و از او برای گشایش در کارهایشان یاری می‌گیرند. در سالروز شهادتش یادی از این شهید عارف کرده‌ایم.

زمان شهادت:
5 اردیبهشت 1366

محل شهادت:
ارتفاعات شهر بانه

مزار شهید:
گلزار
شهدای اصفهان



وصیت شهدا: خواندن دعای کمیل توسط تورجی‌زاده
در جبهه بسیاری از رزمندگان جذب نوای گرم و دلـــنشین او می‌شدند و در وصیت نامه‌های خود تقاضا داشتند در مراسم آنها محمدرضا دعای کمیل بخواند. این علاقه و تقاضاهای رزمندگان بود که باعث شد او هیئت گردان یا زهرا(س) را تاسیس کند که هر دوشنبه در جبهه، محل گردان و هنگام مرخصی در اصفهان برگزار می‌شد.

سه‌شنبه‌های زیبای شهید در جمکران
در کتاب «شهدا و اهل‌بیت(ع)» نوشته ناصر کاوه به نقل از سردار علی مسجدیان آمده است: «محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را قبول نمی‌کنم. گفتم: اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت: قبول می‌کنم اما با همان شرط قبلی! گفتم: صبـر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری!؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفته‌ها که نیستی کجا می‌ری؟ اصرار می‌کرد که نگوید. من هم اصرار می‌کردم که باید بگویی کجا می‌روی. بالاخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه‌شنبه‌ها از اینجا میرم مسجد جمکـــران و تا عصر چهارشنبه بر می‌گردم. با تعجب نگاهش کردم. چیزی نگفتم. بعد‌ها فهمیدم مسیر ۹۰۰کیلومتری دارخوئیـن تا جمکــران را می‌رود و بعد از خواندن نماز امام‌زمــان(عج) برمی‌گردد. یک‌بار همراهش رفتم. نیمه‌های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمـد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت کردم. گفت: «یک‌بار ۱۴بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز خواندم و سریع برگشتم!» آیت‌الله میردامادی نقل می‌کند، بعد از شهادت، خوابش را دیدم. از او پرسیدم این همه از حضرت‌زهرا(س) گفتی و خواندی، آخرش چه ثمری برایت داشت!؟ جواب داد همین که تو آغوش امام‌زمان(عج) جان دادم، برایم کافی است.»

شهید محمدرضا تورجی‌زاده ۲۳ تیرماه ۱۳۴۳ متولد شد. از همان کودکی به عشق اهل‌بیت(ع) با شور وصف‌ناپذیر در مجالس عزاداری شرکت می‌کرد. دوران تحصیل را همراه با کار و همیاری در مغازه پدر آغاز کرد؛ پدرش به‌دلیل علایق مذهبی برای دوره راهنمایی او را در مدرسه مذهبی احمدیه ثبت نام کرد. کلاس سوم راهنمایی او مقارن با قیام مردم قم شده بود که شهید با جمعی از دوستان هم‌کلاسی، چند نوبت تظاهراتی در مدرسه تدارک دیده بودند. با اوج گرفتن انقلاب، شهید با چند تن از دوستان فعالیت‌های سیاسی خود را در مسجد ذکر‌الله آغاز و در تظاهرات ضد‌حکومت شرکت می‌کرد که چندبار مورد ضرب و شتم مأموران قرار گرفت.

بخشی از وصیت‌نامه شهید
در بخشی از وصیت‌نامه شهید تورجی‌زاده آمده است: «خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد، آغشته به خون. خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من می‌دانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم، امیدوارم. اگر گناه و معصیت کورم کرده، بینای رحمتم. با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ‌ها راه است.»

پهلو شکسته پرکشید
شهید تورجی‌زاده سال ۶۶ در عملیات کربلای ۱۰ حین فرماندهی گردان یا زهرا(س) در سنگر فرماندهی به شهادت رسید. جراحتی که سبب شهادتش شد همچون حضرت زهرا(س) بود: جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش‌هایی مانند تازیانه بر کمر. مزار او از زمان شهادت تا‌کنون محل زیارت کسانی است که راز دل را تنها با او گفته‌اند و از او برای گشایش در کارهایشان یاري مــی‌گیرند. هنوز هم بسیاری از شیفتگان شهدا به سراغش می‌آیند، راز دل با او می‌گویند و از او می‌خواهند شفیع‌شان باشد.

با تن زخمی هم نماز شب می‌خواند
شهید تورجی‌زاده به نماز اول وقت اهمیت فراوانی می‌داد و قرآن کریم را بسیار تلاوت می‌کرد؛ همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز می‌پرداخت. حاجیه خانم حمیدی اصفهانی، مادر شهید محمدرضا تورجی‌زاده از ویژگی‌های پسرش اینطور می‌گوید: «از کودکی و قبل از بلوغ نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و احترام زیادی برای پدر و مادر قائل بود و درسش را خوب می‌خواند و در سال 56فعالیت‌های انقلابی خود را آغاز کرد و با شروع جنگ تحمیلی در سن 16سالگی می‌خواست به جبهه برود که مخالفت کردم و گفتم اول باید دیپلم بگیری و بعد روانه جبهه‌ها شوی و اینگونه تا 2 سال او را کنار خودم نگه داشتم. وقتی تعداد رزمندگان در جبهه‌ها کم بود و امام(ره) اعلام جهاد کرد، محمدرضا داشت امتحانات نهایی دیپلم را می‌داد. امتحانات را رها کرد و عازم شد. در مدت 5سالی که در جبهه بود، بیشتر اوقات وقتی به اصفهان می‌آمد مجروح بود. مراعات حال مرا می‌کرد و کمتر از اوضاع جبهه برایم تعریف می‌کرد اما می‌دانم که در تابستان و در اوضاع جنگ و در اوج گرمای خوزستان تمام روزه‌ها را می‌گرفت و نماز شبش ترک نمی‌شد. حتی وقتی مجروح بود و برای مرخصی می‌آمد هم نماز شب را ترک نمی‌کرد و تنها یکبار که شیمیایی شده بود و از تب شدید بیهوش شده بود، نتوانست نماز شب بخواند.» مادر شهید محمدرضا تورجی‌زاده درباره حساسیت بالای شهید بر ناموس و غیرت او اینطور می‌گوید: «همیشه می‌گفت اگر شهید شدم و خبر شهادتم را آوردند، می‌دانم که شما شیون نمی‌کنید اما مراقب باشید که مبادا خواهرانم گریه و شیون کنند و نامحرم صدای آنها را بشنود و ما هم به وصیت شهید در این زمینه عمل کردیم.»





 

این خبر را به اشتراک بگذارید