• شنبه 1 دی 1403
  • السَّبْت 19 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 21
سه شنبه 15 اسفند 1402
کد مطلب : 220099
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/wj6LR
+
-

گفت‌وگو با پدر و پسری که به طرز معجزه‌آسایی از سیل سیستان و بلوچستان نجات یافتند

یک شبانه روز بالای درخت خرما بودیم

گزارش
یک شبانه روز بالای درخت خرما بودیم

فتانه احدی- روزنامه‌نگار

نجات پدر و پسر باهوکلاتی در سیل سیستان‌وبلوچستان چیزی شبیه معجزه‌ است؛ مثل همان‌هایی که در داستان‌های خیالی می‌خوانیم با پایانی شیرین. این پدر و پسر برای نجات جانشان در سیل، بیشتر از یک‌شبانه روز بالای درخت خرما بودند و درنهایت با فداکاري یک ناخدا، از مرگ حتمی نجات یافتند. اما این اتفاق چطور رخ داد؟
صبح دوشنبه هفته گذشته و درست چند ساعت پیش از جاری شدن سیل وحشتناک در بخش باهوکلات شهرستان دشتیاری در سیستان و بلوچستان بود که جما رئیسی و پسر جوانش به نام بلاور، از کپرهایشان خارج شدند تا برای آبیاری، راهی باغ‌شان در نزدیکی رودخانه‌ گوجری شوند؛ باغی که مملو از درختان خرما، موز و انبه بود. پدر و پسر موتور آب را روشن کرده و مشغول آبیاری بودند که باران شروع به باریدن کرد، اما نه یک باران معمولی. شدت بارش آنقدر زیاد بود که در یک چشم بر هم زدن، زمین و زمان در هم پیچید. سیل هولناکی  که از بالادست رودخانه به راه افتاده بود به سمت باغ‌ها سرازیر شد و پدر و پسر را گرفتار کرد. آنها خوب می‌دانستند که جریان آب بیشتر و بیشتر خواهد شد و تنها راه نجات‌شان بالا رفتن از درخت خرماست؛ درختی که نسبت به درخت‌ موز مقاومت بیشتری داشت.  جما و پسر با گرفتن  یک تخته که روی آب شناور بود خود را از پای درختان موز به یک درخت خرما رساندند و از آن بالا رفتند؛ کاری که از کودکی با آن آشنا بودند و این درخت شد تنها جان‌پناهشان.

چند ساعت بعد
سیل هولناک بیش از 60روستا از 74روستای بخش باهوکلات را محاصره کرده بود. دورتر از جایی که جما و پسرش گرفتار شده بودند، اعضای خانواده نگرانشان بودند.  در این شرایط پسرعموی بلاور راهی دهیاری شد و سعید آبخرابات، دهیار روستای «کهیربرز بالا» را در جریان ناپدید شدن جما و بلاور قرار داد. او نیز با علی‌بخش شه‌بخش، رئیس شورای اسلامی بخش باهوکلات تماس گرفت، او را در جریان قرار داد و درخواست کمک کرد.

ما زنده‌ایم
سعید آبخرابات در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: سیل، همه باغ‌های اطراف روستا را محاصره کرده بود. به همراه چند نفر از اهالی راهی محل حادثه شدیم. تا جایی که می‌شد جلو رفتیم. بقیه مسیر فقط آب بود و آب. حدود 500متر تا محل گرفتار شدن جما و پسرش فاصله داشتیم. اما چیزی قابل دیدن نبود. شروع کردیم به فریاد زدن و آنها را صدا زدیم. این تنها کاری بود که می‌توانستیم انجام دهیم. دقایقی بعد، درحالی‌که کم کم ناامید شده بودیم، صدایی از دور شنیده شد. صدا گنگ و نامفهوم بود اما آتش امید را در دلمان روشن کرد. خودشان بودند؛ جما و پسرش. فریاد می‌زدند که هنوز زنده‌اند.

در انتظار نجات
سعید آبخرابات، دهیار روستای کهیربرز بالا در گفت‌وگو با همشهری می‌گوید: هوا تاریک شده بود و تنها دلخوشی ما صدای پدر و پسرش بود که از دور شنیده می‌شد. من و بقیه مردم روستا در تب و تاب نجات آنها بودیم اما سیل به حدی بود که نمی‌توانستیم به آب بزنیم و آنها را نجات دهیم. او می‌افزاید: خانواده آنها نگران بودند و با گریه و زاری از ما می‌خواستند که آنها را نجات دهیم. یک روز از این ماجرا گذشت و آنها همچنان در محاصره سیلاب بودند. با همفکری مسئولان روستا و نیروهای نظامی که برای کمک آمده بودند، به‌دنبال راه چاره‌ای بودیم تا آنها را نجات دهیم، اما هیچ راهی وجود نداشت و فقط بالگرد می‌توانست آن دو را نجات دهد.
مسئولان روستا در تماس با سازمان‌های امدادی درخواست بالگرد کردند اما امکان اعزام آن وجود نداشت. آبخرابات ادامه می‌دهد: روز دوم، فردی را به ما معرفی کردند و گفتند که او ناخداست و بسیار پر دل و جرأت و توانمند است. اسمش الهی‌بخش نوحانی است. با او تماس گرفتیم و مشورت کردیم و او با اینکه می‌دانست این کار خطرناک است اما گفت که برای نجات جما و پسرش می‌آید.

در مسیر خطر
روز دوم به شب رسیده بود که ناخدا نوحانی، خودش را به روستا رساند تا به کمک جما و پسرش برود. او به خانواده نگران و گریان آنها قول داد که حتی به قیمت جانش هم که شده، پدر و پسر را نجات خواهد داد. آنها روی یک قایق کوچک، موتوری نصب کردند و به این ترتیب ناخدا نوحانی راهی عملیات نجات شد. او در تاریکی شب سیلاب را که همچنان با شدت درجریان بود می‌شکافت و جلو می‌رفت تا اینکه بعد از چند ساعت جست‌وجو، نور چراغ‌قوه‌اش روی جما و پسرش افتاد که بی‌رمق بر بالای تپه‌ای که اطرافش را آب گرفته بود، ایستاده بودند.

اشک شوق
جما و پسرش بلوچ هستند و به سختی می‌توانند فارسی صحبت کنند. آنها به خبرنگار همشهری توضیح می‌دهند که یک شبانه‌روز بالای درخت خرما بودند و در روز دوم که کمی آب فروکش کرده بود خود را به یک قسمت تپه‌ای پردرخت رسانده و در آنجا پناه گرفته بودند. جما می‌گوید: شاید اگر ناخدا یکی دو ساعت دیرتر به ما می‌رسید، ما زنده نبودیم. پسرش بلاور هم توضیح می‌دهد: ما در این مدت مرگ را به چشم دیدیم. زمانی که بالای درخت بودیم، فقط دعا می‌کردم که درخت طاقت بیاورد. شدت سیل آنقدر زیاد بود که هر لحظه امکان داشت درخت را از ریشه درآورد. نمی‌دانید چه استرسی داشتم. یک وقت‌هایی فکر می‌‌کردم دیگر عزیزانم را نمی‌بینم. وقتی شب دوم، قایق را دیدم که به سمت ما می‌آمد، انگار معجزه شده بود. من و پدرم زندگی‌مان را مدیون ناخدا نوحانی هستیم. وقتی هیچ‌کس جرأت نداشت به آب بزند، او جانش را به خطر انداخت و به نجات ما آمد.

اتفاق شیرین
در بین همه خبرهای تلخی که از سیل سیستان و بلوچستان به گوش می‌رسد، نجات جما و پسرش یک خبر شیرین و امیدوار‌کننده بود. ناخدا نوحانی آن شب توانست پس از چند ساعت جست‌وجو و با کمک نور چراغ‌قوه‌اش، این پدر و پسر را که بالای تپه کز کرده بودند، پیدا و هر دو را سوار قایق کرده و از مرگ حتمی نجات دهد. به‌گفته علی‌بخش شه‌بخش، رئیس شورای اسلامی بخش باهوکلات، حالا و با گذشت چند روز از سیل، وضعیت منطقه کمی عادی شده است. او از بین رفتن شبکه آب شرب و ورود فاضلاب به آن را مهم‌ترین خطری می‌داند که حالا مردم روستاهای سیل‌زده را تهدید می‌کند و می‌گوید: در روز اول حادثه، مردم محلی با هر وسیله‌ای که امکان داشت برای نجات هم محلی‌های خود آمدند و در روز دوشنبه نیروهای امدادرسانی و هلال احمر نیز رسیدند. در حال حاضر مشکل آب شرب، مشکل بزرگ مردم منطقه است. این وضعیت، احتمال بروز بیماری را بیشتر کرده است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید