مشارکت، راه ایجاد تحول است
امروز هیچکس در این نکته شک ندارد کشور نیاز به تحول دارد. باید از وضع موجود خلاص شد. اما «نفی» این وضعیت موجود و تحول نسبت به آن، نیاز دارد به یک «اثبات». به چه وضعیتی میخواهیم برسیم؟ یک عده نباشند، یک فکرهایی نباشد، یک ساختارهایی نباشد، یک قوانینی نباشد، خوب. به جای آنچه باشد؟
چهکسی مشخص کند که چه وضعیتی شکل بگیرد؟ خود مردم یا کسی غیراز مردم؟
حتما میگوییم خود مردم. خود مردم یعنی چهکسی؟ یعنی همه؟
خوب چطور نظر همه را بهدست آوریم؟
هر تحولی نیاز به حضور مردم دارد. حضور مردم دو گونه است. یکی حضور نفیکننده و یکی حضور اثبات کننده.
حضور اثباتکننده نیاز به اعمال رأی و نظر دارد بهگونهای که به یک نظر واحد برسیم.
شما راهی به جز حضور در انتخابات برای چنین اتفاقی سراغ دارید؟
مشارکت، راه ایجاد قدرت
هر جامعهای به هر جایی بخواهد برسد نیاز به «قدرت» دارد. بدون قدرت، هیچ اتفاقی در خارج نخواهد افتاد. کسانی به فکر قدرت نیستند که بنا ندارند کاری کنند. منشأ قدرت چیست؟ ابزارها؟ چه ابزارهای نظامی، چه ابزارهای صنعتی؟ چه ابزصااره ای ارتباطی؟ چه ابزارهای خدمترسانی؟
مشکل ابزارها این است که باید کسی آنها را بهکار بگیرد. یعنی باید ارادهای آنها را به خدمت بگیرد.
آن اراده اگر اراده یک نفر یا یک جمع محدود باشد، طبیعتا میتواند با این قدرت دیگران را به خدمت خود بگیرد. میتواند با این ابزار به دیگران خدمت کند.
اگر دیگران را به خدمت بگیرد سؤال این است که آیا قدرتی بالاتر وجود دارد که بتواند مقابل این ابزار قرار بگیرد؟
اگر به دیگران خدمت کند سؤال این است که چه کنیم تا این خدمترسانی بیشتر شود؟
یعنی آن چیزی که منشأ شکلگیری ابزارهاست چیست؟ تا همه بتوانند از ابزارها بهره ببرند؟
پاسخ همه این پرسشها یکی است.
منشأ قدرت دیگری وجود دارد به نام علم و اراده انسانها.
انسانها میتوانند مقابل ابزارها قد علم کنند، قدرت علم و ایمان و اراده آنها میتواند بر ابزارها پیروز شود و البته همین انسانها هستند که میتوانند ابزارها را برای خدمت بهخود توسعه دهند.
پس علم و اراده انسانها منشأ اصلی قدرت است.
چه کنیم این منشأ اصلی قدرت در جامعه حضور حداکثری داشته باشد؟
وقتی انسانها برای خودشان و آیندهشان، خودشان تصمیم بگیرند نه دیگری.
طبیعتا اگر جامعه و ملتی برای خود تصمیمی واحد بگیرد، قدرت بسیار عظیمی شکل میگیرد.
چه کنیم که جامعه و ملت یک تصمیم واحد بگیرند؟ راهی به جز انتخابات سراغ دارید؟
مشارکت، راه ایجاد امنیت
انسانهایی هستند که سعی میكنند همهچیز را به خدمت بگیرند. اینها به دیگران ظلم میكنند. ظلم میتواند در داخل یک جامعه شکل بگیرد و ریشه فساد و تبعیض و نابرابری باشد و میتواند از بیرون جامعه و نسبت به کل جامعه شکل بگیرد.
راه مقابله با ظلم چیست؟ هر چه هست یکی از نخستین و بدیهیترین ابزارهایش قدرت است.
ریشه قدرت یک جامعه کجاست؟ همانطور که قبلا بحث شد ریشه در حضور مردم در صحنههای مختلف است ازجمله در انتخابات.
قدرت مهمترین عنصر برای ایجاد بازدارندگی نسبت به دشمن است.
قدرت مهمترین عنصر برای ایجاد حرکت و پیشرفت مادی و معنوی یک جامعه است.
قدرت مهمترین عامل مبارزه با فسادهای داخلی است.
قدرت مهمترین عامل زمینهسازی برای رشد افراد و از بین بردن بستر ایجاد فساد است.
اینهاست که به یک جامعه احساس امنیت و آرامش و مراقبت در مقابل دشمن میدهد.
ریشه قدرت چیست؟ اراده عمومی انسانها.
مشارکت، راه مقابله با فروپاشی اجتماعی
جامعه که دچار اختلاف و جداییطلبی و دشمنی باشد، جامعه ضعیفی خواهد بود. برای اینکه جامعه از صحنه جنگ و دشمنی نجات پیدا کند و دچار فروپاشی نشود باید همه با هم به حداقلهای بدیهی عقل بشری اعتنا کنند؛ اینکه انسانها به جای جنگیدن با یکدیگر، صحنهای از تفاهم و تعامل و گفتوگو و ایجاد روال تصمیمگیری واحد درست کنند. پس راهش شکلدادن به قانون است. همه با هم قانونی خواهند نوشت و راه تغییر قانون را نیز در خود قانون ذکر میكنند.
سپس براساس آن قانون دست به تصمیمگیری و انتخاب میزنند. از این نقطه کوتاه بیاییم هیچ راهی به جز دشمنی و مبارزه و جنگ نخواهد ماند. اینکه جامعه قانون را از کجا اخذ میکند بسته به بلوغ فکری جامعه متفاوت است. بستگی دارد جامعه چه اندازه به لحاظ علمی و فهم امور رشد کرده باشد. اما به هر حال چارهای به جز تصمیمگیری عمومی زیر سایه قانون وجود ندارد.
همه آنانکه به تقابل با قانون یا تقابل با مشارکت فکر میكنند خواسته یا ناخواسته صحنه را برای جنگ داخلی و فروپاشی اجتماعی فراهم میكنند.
چرا در انتخابات مشارکت کنم؟ که چه بشود؟
برای پاسخ به این پرسش خوب است آثار افزایش مشارکت در انتخابات را ببینیم
مشارکت، راه اعتراض به وضع موجود
فرض کنید به ساختار و قوانین و روالها و مسئولان موجود در یک کشور اعتراض داریم. چه راههایی پیش روی ماست؟ یک راه مبارزه مسلحانه و شورش و جنگ و خونریزی است. خب این راه هم سخت است. هم به فرض پیروزی مثل کودتا و امثالهم ماندگار نیست. هم اگر با یک جامعه بیدار مواجه باشیم که اساسا هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید و محکوم به شکست خواهیم بود. چون جامعه بیدار اجازه نمیدهد یک عده خاص برایش تصمیم بگیرند.
راه دیگر انقلاب است. یعنی همه مردم با هم تصمیمشان عوض شود. خب اینها چه خواهند کرد؟ اینها نیاز به یک رهبر و یک قاعده و قانون اخلاقی و یا شرعی اولیه برای عمل دارند و سپس باید براساس تصمیمات آن رهبر و آن قواعدی که همگی قبول دارند تصمیم بگیرند و الا به هرج و مرج میرسند. چهکسی رهبر خواهد بود؟ چه قانون و قاعدهای مبنای عمل خواهد شد؟ چگونه انتخاب خواهد شد؟ اینها پرسشهایی است که مردم در یک انقلاب باید به آن پاسخ دهند. طبیعتا انقلاب مسیر دشواری است. چالشهای زیادی دارد. مثل مسیری که مردم ایران در انقلاب اسلامی طی کردند تا اینجا. انقلاب هم ممکن است به دیکتاتوری برسد و ممکن هم هست که نرسد بستگی دارد چه اندازه مردم بیدار باشند و پای کار. اما به فرض که انقلاب محقق شد و عملا باید جامعه تن به یک قانون بدهد و نسبت روشنی با رهبر خود و اراده خود و عقاید و آرمانهای خود در این قانون برقرار کند. مثلا اگر عموم جامعه اهل دین و عقیدههای دینیاند، باید نسبتی با دین و اراده خود در یک قانون برقرار کنند. از این پس اگر بخواهند راه تغییر را طی کنند باید براساس آن قانون طی کنند؛ یعنی حضور و مشارکت و انتخابات.
راه سوم دست به دامن بیگانهشدن است. یعنی از کسی خارج از مرزهای هویتیمان بخواهیم برای ما تصمیم بگیرد. این هم که از ابتدا نتیجهاش روشن است. عملا کشور را بهدست دیگری سپردن است. راه سوم و راه اول به سرعت به استبداد و زورگویی و دیکتاتوری میرسد.
راه چهارم چیست؟ راه چهارم زمانی است که قانونی داشته باشیم که اراده و تصمیم مردم را به رسمیت شناخته باشد و راه تغییرش را هم در خودش قرار داده باشد. در اینجا مثل همان وضعیت بعد از انقلاب، راهحل اراده و تصمیمگیری ذیل قانون است؛ یعنی حضور و مشارکت و انتخابات.
با این حساب به جز این هیچ راهی نیست.
سؤال این است اگر رأی ندهیم و با رأیندادن اعتراض کنیم، آیا عدمحضور میتواند یک راه برای اعتراض باشد؟
پاسخ این است که بله میتواند.
اما این اعتراض چه اثری بر چهکسی دارد؟
مثلا فرض کنید کسی برای اعتراض به پدر و مادرش خود را از بالای یک بلندی پرتاب کند پایین. میگوییم این اعتراض ضررش بیش از اثرش است.
آیا رأی ندادن چنین اعتراضی است؟ بله. چرا؟
چون رأی ندادن بهعنوان یک حرکت اعتراضی نفیکننده عمل میکند و سخن اثباتی ندارد.
خب چهکسی میآید در این صحنه حرفی برای اثبات بگوید؟
رای ندادن راه را باز میکند که یک عده قلیل قدرتطلب در داخل یا از خارج بیایند و صحنه را در دست گرفته و برای همه تصمیم بگیرند.
یعنی چی؟ یعنی رأیندادن خودش یک انتخاب است و آن انتخاب استبداد و دیکتاتوری است.
این مثل همان پرتابکردن خود از بلندی است. برای آنکه کسی دیگری را متوجه و متنبه کند.
مشارکت، راه تحقق پیشرفت
پیشرفت یک کشور چگونه محقق میشود؟پیشرفت با توسعه فرق میکند. توسعه فقط رشد مادی است، ولی پیشرفت رشد جامع است؛ هم مادی است و هم معنوی. 2برادر یکی خدمت سلطان میکرد و یکی از زور بازو نان میخورد. برادر اول به فکر رشد مادی بود و عزت و آرمانهای انسانیاش را کنار گذاشته بود. او شاید رشد مادیاش با سرعت بیشتری بود، اما همه این رشدش منوط به اراده سلطان بود و با اراده سلطان از بین میرفت و او باید عزت و هویت و کرامت انسانیاش را خرج میکرد که سلطان نابودش نکند، اما برادر دوم اگرچه در پی رشد مادی بود این رشد را از زور بازو میخواست بهدست آورد؛ با عزت و کرامت و اراده خودش. این همان پیشرفت است.
پیشرفت یک رشد انسانی همهجانبه است. با این حساب روشن است که مهمترین عامل رشد و پیشرفت همهجانبه یک کشور این است که مردم بخواهند و تصمیم بگیرند و با هم اراده کنند.
حضور در انتخابات لازمه چنین حرکتی است. کنار گذاشتن انتخابات معنایش این است که به مرور انسانها در تغییر شرایط نقش بازی نکنند و امور را به دیگران بسپارند؛ این یعنی خودکشی یک جامعه.
مشارکت، راه تحقق عدالت
برای تحقق عدالت و نفی ظلم در یک جامعه لازم است که زمینه شکلگیری فساد و ظلم از بین برود. برای اینکه چنین اتفاقی بیفتد باید صحنه بهگونهای طراحی شود که زمینه خودکنترلی انسانها و مراقبت آنها از یکدیگر فراهم شود.
خودکنترلی که نام دینیاش تقوا و حیاست با حضور مردم ساده میشود. مراقبت افراد از یکدیگر نیز که نام دینیاش امر به معروف و نهی از منکر است نیاز به حضور و حساسیت عمومی دارد. اینگونه صحنه پر از مطالبه از یک سوی و تولید راهحل از سوی دیگر خواهد شد. عدالت با این حساب نیاز به یک رشد اجتماعی همهجانبه دارد، یعنی جامعه به وحدت برسد. با هم ارتباطات مهرآمیز مؤمنانه و مسئولانه یا به تعبیر دینی روابط ولایی برقرار کند و اجازه پنهانکاری و پنهان شدن به افراد ندهد.
پنهانکاری در جمع بستر فساد و ظلم را فراهم میکند. اگر مردم در صحنه حاضر نباشند بستر پنهانکاری فراهم میشود.
بستر تولید ظلم و فساد شکل میگیرد. بستر کنترل و مراقبت از بین میرود.
حالا حضور در صحنه اگر بخواهد به نحو اثباتی و فعال شکل بگیرد تا همگان با هم به نتایج واحد و اراده واحد برسند، نیاز به انتخابات و مشارکت وجود دارد.
تحقق عدالت جز از بستر انتخابات و حضور عمومی مسئولانه مردم در صحنه برای تغییر و تحول آن ممکن نیست.
به جز اینکه تحقق عدالت لازمهاش مبارزه با ظلم است و این نیاز به قدرت دارد و ریشه قدرت نیز همانطور که بیان شد حضور مردم است.
مشارکت، راه مقابله با کاهش عقلانیت در جامعه
عقل جمعی وقتی شکل میگیرد که همه اندیشهها در یک بستر آزاد و وحدانی به هم مدد بدهند. کسانی که به نام آزاداندیشی مانع اندیشیدن جامعه میشوند یا باعث ایجاد اختلاف و شکن در جامعه میشوند یا باعث تحقق دیکتاتوری میشوند به کنار، اما واقعیت آن است که جامعه نیاز به عقلانیت در تصمیمات خود دارد. با این حساب باید بستری برای بروز و ظهور شعور و اراده عمومی فراهم شود. اگر بخشی از جامعه کنار برود کل جامعه به همین اندازه از عقلانیت آنها محروم میشود. اگر مردم در صحنه نباشند، به مرور جامعه دچار تکصدایی میشود. خطر تکصدایی کم شدن و افول عقلانیت در جامعه است .
مشارکت؛ استفاده از حق انتخاب سرنوشت
هر انسانی باید سرنوشتش را خودش انتخاب کند. این حق الهی،ذاتی، مسلم و غیرقابل انکار است. اگر کسی برای خود تصمیم نگیرد عملا این حق را به دیگران میسپارد، یعنی به دیگران میگوید برایش تصمیم بگیرند.
حق انتخاب سرنوشت قابل سپردن به دیگران نیست. این یعنی کسی خودش تصمیم بگیرد برده و مطیع این و آن باشد.
کسی حق ندارد بر دیگری حاکم و ارباب باشد مگر آنکه این حق را خدا به او داده باشد و هر کسصاصاصا هم که این حق ولایت و حکومت را داشته باشد اجازه ندارد حق انتخاب سرنوشت را از دیگران سلب و آیندهشان را به آنها اجبار کند، حتی پیامبران و امامان علیهمالسلام. کسی که این حق را به دیگران میسپارد در واقع خود را برده دیگران میکند، هم عمل ضدتوحیدی انجام میدهد هم عمل ضداخلاقی و هم حرام شرعی مرتکب میشود.
مشارکت کردن ،عامل حفظ و ترویج مردمسالاری دینی
ساختار و صورت کلی دین را باید در ساختار و نظام ارادهای که شکل میدهد جستوجو کرد. چرا که اراده و تصمیم جامعه اساس حرکت و رشد جامعه به سمت اهداف معنوی و سعادت را شکل میدهد. این همان است که از آن به ولایت تعبیر میشود. ولایت در پیوستگی و وحدت جامعه و مسئولیت تک تک افراد نسبت به یکدیگر و کل جامعه و همراهیشان با محوریت حاکم بر جامعه خود را نشان میدهد. حفظ ولایت و تقویت آن مهمترین عمل عبادی و معنوی و راه اصلی کسب معنویت است.
این همان چیزی است که باعث مراقبت از جامعه و تامینکننده رشد حقیقی و معنوی جامعه میشود.
با این حساب مشارکت و حضور در انتخابات را یک اقدام معنوی و سالکانه و متشرعانه باید دید و چه بسا انسانهایی به سبب کمک کردن به چنین اتفاقی، رشدهای معنوی بسیاری را بهدست آورند بیش از آنکه میخواستند به تنهایی و در خلوت و دور از جامعه به عبادتی مشغول باشند.
نکته مهمتر اینکه مردمسالاری دینی سخن ویژه و نو ایران است به کل دنیا. ایران میخواهد بگوید ما میتوانیم هم به دنیا و سیاست بپردازیم و هم در عین حال به عقاید و ایمان و معنویتمان. حضور در انتخابات تقویت این ساختار کلی و این نظام است و کمک خواهد کرد این عقلانیت جدید و نوین حکمرانی بهدست همه کسانی که زیر بار ظلم این و آن رفتهاند برسد و همه آنها براساس عقلانیت و اخلاق و معنویت و اراده جمعیشان قیام کنند و دست به اصلاح امور بزنند.
مشارکت نشاندهنده اعتماد به این ساختار و سخن نو است و مشارکت نکردن عملا پیشنهاد ارتجاع و بازگشت به ساختارهای امتحانپسداده موجود است؛ ساختارهایی که یا به شما توصیه میکند عقیدهات را کنار بگذار و یا آزادیات را.
مشارکت نکردن در انتخابات چرا حرام است
شرکت در انتخابات هم حق است و هم تکلیف. وقتی میگوییم تکلیف است، یعنی شرکت در انتخابات «واجب» و شرکت نکردن «حرام» است.
شرکت در انتخابات، بهدلیل آنکه رابطه مستقیم و روشنی با تغییر آینده ما دارد واجب است. انالله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. منتخبان مردم برای مدتی مثلا 4سال، ارکان زندگی ما و فرزندانمان را تحتتأثیر قرار میدهند.
شرکت نکردن در انتخابات کمک به کسانی است که میل به حذف حضور مردم در صحنه دارند. دیکتاتورها و دیکتاتورمآبها با نیامدن مردم دستشان برای حضور و تصمیمگیری در کشور باز میشود، صحنه برای استبداد و دیکتاتوری مهیا میشود. همینطور صحنه برای مخفیکاری و پنهانکاری سوداگران فراهم میشود. فساد هر قدر که هست، بیشتر میشود. این یعنی شرکت نکردن در انتخابات اعانه و کمک به ظالمهای داخلی و افزایش فساد است و این حرام است.
حضور نیافتن در انتخابات باعث میشود مستکبران عالم نقشهشان تکمیل شود. هدف دشمن از مأیوس کردن مردم در این سالها، شکستن مهمترین رکن قدرت ایران که مردمند بوده است. کمک به اجرای نقشه مستکبران و ظالمان مصداق روشن اعانه بر ظلم است و حرام است.
شرکت نکردن در انتخابات دشمنان و تروریستها را به طمع خواهد انداخت برای افزایش فشار بیشتر به مردم، تحریم بیشتر، ندادن پول مردم، دزدی از جیب ملت، کشتار و حمله و خرابی و امثال این، چون پیام ضعف داخلی دادن به او، انگیزهاش را بیشتر میکند و این ضرر زدن به مردم و محرومان ایران، حرام است.
ضعف ایران در منطقه، ضعف محور اصلی مقاومت پابرهنگان منطقه است. ایران ضعیف شود اثرش در یمن و حزبالله و مقاومت عراق و سوریه و همه جا خود را نشان میدهد، ضعف این جبهه که امروز مهمترین کمک به مردم غزه و فلسطینند، باعث افزایش کشتار و شکنجه زنان و کودکان غزه و فلسطین خواهد شد. کمک به این ظلم روشن و این جنایتهای آشکار حرام است.
آنان که میتوانند کسی را راضی کنند برای رأی دادن و کوتاهی میكنند، حتی اگر آن فرد رأیش مخالفشان باشد، اگر کمک نکنند مرتکب حرام شدهاند. هم چون امر به معروف و نهی از منکر نکردهاند هم چون اعانه بر همه این ظلمها و دیکتاتوریها و جنایتها نکردهاند.
مردم ایران مومنند، اما خیلیها متوجه نتایج اعمالشان و معنای اقدامشان نیستند، به خیلی امور توجه ندارند، خصوصا در این دورانی که صدا به صدا نمیرسد. تبیین باید کرد و هیچ راه دیگری نیست.
آنان که نمیدانند و بیتقصیرند در این ندانستن، عقاب نمیشوند، اما اثر عملشان که اعانه بر ظالمان و مفسدان و جنایتکاران و کمک به ظلم به این مردم و مظلومان عالم است، از بین نخواهد رفت.
چهار شنبه 2 اسفند 1402
کد مطلب :
218998
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/vg6Qm
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved