• یکشنبه 4 آذر 1403
  • الأحَد 22 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 24
چهار شنبه 18 بهمن 1402
کد مطلب : 217962
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/ElVLk
+
-

گفت‌وگوی همشهری با علیرضا زادبر، پژوهشگر حوزه تاریخ

دردسر جزایر سه گانه زیر سر پهلوی است

عجایب تحقیر ملی به سبک واگذاری خاک از سوی حکومتی که ادعاهای ناسیونالیستی داشت

گفت‌وگو
دردسر جزایر سه گانه زیر سر پهلوی است

محمدمهدی اسکندری-روزنامه‌نگار

ناسیونالیسم ایرانی و داعیه‌داری فرزندِ کورش و داریوش هخامنشی، چیزی بود که پهلوی‌ها را در اذهان عمومی، افراد فدایی وطن معرفی می‌کرد. اما با تمام این اوصاف سؤال مهم و اساسی مطرح این است که چگونه مدعیان  فرزندی کورش که به پدرشان تسلای‌خاطر می‌دادند که بخوابد چون آنان بیدار هستند، بحرین، این قسمت مهم و اساسی کشور ایران را به بیگانگان انگلیسی واگذار کردند؟ برای بررسی این مسئله با علیرضا زادبر،پژوهشگر تاریخ گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

چه تصوری از پهلوی‌ها را می‌توان به واقعیت نزدیک‌تر دانست؟
بررسی دوران پهلوی دوم و عملکرد محمدرضا پهلوی، آخرین پادشاه ایران و رابطه‌اش با مردم و تصوری که جامعه و ملت ایران از او داشتند، برگرفته از سیاست‌ها و روش‌هایی بود که خودش به خرج داد. در این مقام قصد دارم به شکل کامل یک بحث تاریخی را مطرح کنم؛ یعنی قرار است در یک بستر تاریخی مربوط به دهه 30، 40 و 50 فهم و تصور مردم از شخص محمدرضا پهلوی و سلطنت او را مورد بررسی قرار دهم و نظر کسانی را که هم‌عصر و هم‌دوره با او بودند در این‌باره مورد بررسی قرار دهم، نه افراد این عصر که شاید اصلا ارتباط زمانی‌ای با او نداشتند.
اگر قرار است تصور مردم به خوبی از عملکرد و رفتارهای شاه کشف و درک شود نباید به شکل نقطه‌ای و مقطعی به موضوع نگاه کنیم؛ یعنی نباید صرفا به برخی رخدادهای مهم نظیر کودتا، کاپیتولاسیون و... اشاره کرد بلکه باید آن خط اصلی و جریان اصلی مورد بررسی قرار بگیرد. اگر بخواهیم به شکل مقطعی به موضوع نگاه کنیم آن جانِ مطلب و حقیقت موضوع روشن نخواهد شد. یکی از موضوعات مهمی که در تاریخ پهلوی باید به شکل جریانی مورد بررسی قرار گیرد، ملی‌گرایی، هویت ایرانی و غرور ملی است.

علت اصرار پهلوی‌ها بر ناسیونالیسم ایرانی چیست؟
دقت شود که ایدئولوژی پهلوی اول و دوم(تاریخ حکومت رضاخان و محمدرضا) در تقابل با ایدئولوژی اسلامی، پیش کشیدن ناسیونالیسم ایرانی بود. پهلوی اول به مدد روشنفکران آن زمان در بسط و برجسته‌سازی هویت ایرانی، به آن بخش از تاریخ قبل از اسلام اشاره و تأکید می‌کند. در این برهه عناصر و مظاهر مربوط به ایران باستان و قبل از اسلام است که بیش از هرچیز برای هویت ایرانی تعیین‌کنندگی دارند. این سیاست اعلامی و اعلانی رژیم پهلوی در دوران سلطنت خود بود. حال سؤال مهم و اساسی در این راستا این است که پهلوی‌ها تا چه حد در عمل مطابق و بروفق این سیاست اعلامی عمل کردند؛ به‌عبارتی سیاست اعمالی آنان آیا با سیاست اعلامی مطابقت و همسویی داشت یا خیر؟
یکی از مسائل جدی که در دوران پهلوی موجب تحقیر ملی شد و عزت جامعه ایرانی را لکه‌دار کرد موضوع جدایی بحرین از ایران بود. به‌عبارتی حکومتی که ادعای وطن‌پرستی و وطن‌گرایی دارد و از سوی دیگر داعیه‌دار مجهز بودن به یکی از ارتش‌های قوی در منطقه و حتی جهان است که در دهه 50 در راستای ارتقای توان نظامی تلاش بسیار کرده، با این اقدام خود که منجر به جدایی بحرین شد این پرسش را به ارمغان می‌آورد که چگونه دولت مدعی ناسیونالیسم ایرانی و قدرت نظامی که بخش عمده بودجه را صرف ارتش و خرید سلاح می‌کند، بدون شلیک یک گلوله بحرین را به بیگانگان بخشید؟

برخی معتقدند جدایی بحرین از ایران ربطی به پهلوی‌ها ندارد و از قبل بحرین از ایران جدا شده بود. این سخن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در این بین شاید گفته شود که پهلوی در از دست رفتن بحرین تقصیری نداشته است! در پاسخ می‌گوییم، بحرین پیش از پهلوی تصرف شد و چه در زمان قاجارها و چه در زمان رضاخان تلاش بر این شد که به‌نحوی مالکیت بحرین از سوی ایران اعلام شود؛ یعنی با اینکه تصرف شده بود اما هنوز به‌عنوان یک خاک مستقل با پرچمی مشخص در نیامده بود. پرتغالی‌ها و سپس انگلیسی‌ها با برپایی پایگاه نظامی در بحرین آنجا را به اشغال و تصرف خود درآورده بودند. در حدفاصل قاجار تا محمدرضا پهلوی، ۱۳نوبت اقدام به بازگرداندن بحرین شده بود که برخی از این اقدامات، سیاسی و برخی دیگر نظامی بودند حتی در ابتدای امر خود محمدرضا پهلوی در مصاحبه‌ها و بیانیه‌هایی می‌‌گفت که مالکیت زمین بحرین با ایران است.
در خاطرات نخستین سفیر ژاپن در ایران که مربوط به زمان سلطنت رضاخان است آمده که روزی شاه سفرا را دعوت کرده بود و بسیار خشمگین بود. وقتی از او درباره این ناراحتی سؤال پرسیدند گفت انگلستان می‌خواهد نفت بحرین را به یک شرکت آمریکایی بفروشد! همچنین دومرتبه رضاخان در آن زمان به ملل متحد، درباب دخالت بریتانیا در امور بحرین شکایت کرده بود. آن زمان هنوز شورای امنیتی وجود نداشت. این شکایت‌ها به‌علت فروش نفت بحرین و تردد برخی پرواز‌ها از روی خاک بحرین آن هم بدون اجازه ایران است. اگر به راستی بحرین از ایران جدا شده بود چرا رضاخان به مثابه مدافع آن وارد می‌شود و از انگلستان شکایت می‌کند؟ حتی در اسناد، تواریخ، خاطرات و گفت‌وگوهای به جا مانده از محمدرضا پهلوی، اسدالله علم و امیرعباس هویدا مکررا شاهد هستیم که از بحرین به‌عنوان خاک ایران و استان سیزدهم که در مجلس هم نماینده دارد یاد می‌شود؛ حتی تأکید بر خاک بحرین موجب برخی نزاع‌ها بین ایران و عربستان هم شد. به‌طور مثال قرار بود شاه سفری به ریاض داشته باشد تا دانشگاه پهلوی را در آنجا افتتاح کند، اما چند روز قبل از این سفر، پادشاه عربستان در گفت‌وگویی مدعی شد بحرین سرزمینی عربی است و باید با پل به مام وطن برگردد که شاه پس از شنیدن این گفتار خشمگین شد و سفرش به ریاض را لغو کرد. به‌گفته علم در خاطراتش، پس از این واقعه به محمدرضا پهلوی گفتند مردم از واکنش شما احساس غرور کرده و به شعف آمده‌اند. با تمامی این اوصاف همچنان تحت اشغال ماندن بحرین برای مردم یک سؤال و البته تحقیر ملی را ایجاد کرده بود که چرا ایران برای آزادسازی و برگرداندن بحرین به ایران اقدام جدی‌تری صورت نمی‌دهد.

برای توجیه این افتضاح پهلوی‌ها چه اقداماتی صورت گرفت؟
بعدها در تاریخ‌نگاری پهلوی این انفعال عملی و محدود شدن اقدامات در حد سخن و گفتار که سرآخر منجر به واگذاری بحرین شد، چنین توجیه شد که اگر بحرین را پهلوی‌ها دادند رفت عوض آن 3 جزیره ابوموسی، تنب‌بزرگ و تنب‌کوچک را گرفتند، درصورتی که چنین مواجهه‌ای غلط است، چرا که اساساً‌ این سه‌جزیره هم برای ما بوده و خنده‌دار است که مالِ ما را به‌خودمان بدهند و منت هم بر سرمان بگذارند! نکته بعدی این است که وقتی قرار شد 3 جزیره از سوی انگلیسی‌ها به ایران واگذار شود، باز هم در قرارداد، ایرانیان و دستگاه پهلوی ضعیف عمل می‌کنند که منجر به ایجاد یک زخم باز شده است که هنوز با گذشت این همه سال اماراتی‌ها داعیه‌دار جزایر ما بالاخص جزیره ابوموسی هستند. ضمن اینکه آنان توجیه دیگری هم مبنی بر این دارند که خاک بحرین با رفراندوم و همه‌پرسی از ایران جدا شده است که این هم ادعا و حرف غلطی است،چرا که پیشنهاد همه‌پرسی از سوی امیرخسرو افشار مطرح شد تا کمی جدا شدن بحرین را آبرومندانه‌تر جلوه دهد، ضمن اینکه این رفراندوم بین مردم بحرین هم صورت نگرفت و تنها محدود به سران قبایل و شیوخ عشیره‌ها بود! مضاف بر آنکه مگر می‌شود خاک کشوری را به هوای رفراندوم جدا کرد و به بیگانه داد؟

نقص اصلی که موجب شد بحرین از ایران جدا شود را چه می‌دانید؟
در حافظه تاریخی ایرانیان تحمیل قراردادهایی چون گلستان و ترکمنچای با وجود جنگ و نزاع صورت گرفته بود، اما در حافظه جمعی مردم ایران، بحرین در دوره‌ای از خاک ایران جدا شد که حاکمیت، داعیه‌دار ناسیونالیسم بود و ندای قَدَرقدرتی سر می‎‌داد، اما به‌دلیل عدم‌استقلال سیاسی نتوانست بحرین را نگه ‌دارد و آن را به بیگانگان واگذار کرد. در خاطرات علم آمده که شاه به او گفت آیندگان درباره ما پیرامون آنچه سر بحرین رخ داد چه خواهند گفت؟


 

این خبر را به اشتراک بگذارید