اخلاق کاسبی، دورهگرد و حجرهدار نمیشناخت
داریوش شهبازی؛ تهرانپژوه
«انگوری ای انگوری! مثل چراغ زنبوری! باغت آباد انگوری! بیا که چه انگوری آوردم... » این عبارات آهنگین که با صدایی رسا و آوازگونه صبحها در کوچه پسکوچههای تهران قدیم میپیچید از حنجره مردان زحمتکشی خارج میشد که دورهگردی را برای کسب درآمد برگزیده بودند.
در گذشته وسعت تهران همان محدوده مرکزی تهران امروز بود و بسیاری از آبادیهای اطراف نظیر طرشت، پونک، فرحزاد، کن، آبادیهای شمیران و شهرری و غیره به تهران نپیوسته بود و در بیشتر این آبادیها و البته دهکدههای کرج و شهریار و ورامین انواع انگور مانند عسگری، ریشبابا، صحابی، مهدیخانی، شاهانی، یاقوتی و... کشت میشد. انگوریهای زحمتکش در نخستین ساعات بامداد انگور روزانه خود را از باغداران میخریدند و به سمت تهران حرکت میکردند تا انگور تازه به مردم عرضه کنند.
در نقشههای تهران قدیم و اسناد تاریخی به چندین باغ و خیابان با نام «انگوری» میرسیم. یکی از آنها طبق نقشه نجمالدوله در جنوب شرقی میدان کنونی محمدیه بوده است. این باغ را بدان سبب که در آن انگور فروخته میشد و پاتوق انگورفروشها بود، «انگوری» یا «انگورفروشی» میگفتند. «بنگاه انگوری» در جنوب کوچه شهید موسوی بازمانده همان باغ است.
باغ انگوری دیگر در اراضی احتسابیه بوده که مرحوم حجت بلاغی، در کتاب خود «تاریخ تهران» به آن اشاره کرده است. احتسابیه از آبادیهای کوچک حومه شمیران و نزدیک سوهانک بوده است.
باغ انگوری دیگری در محل باغ فرمانفرما(کاخ مرمر سابق) در فاصله خیابان امامخمینی(ره) تا جامی بوده است. استناد ما، نقشه نجمالدوله به سال1309 قمری است که نام قسمت شمالی خیابان ولیعصر(عج) کنونی فاصله بین تقاطع ولیعصر(عج) و امامخمینی(ره) که تا خیابان وزیری فعلی حدود اراضی وزیر میرسید، به نام خیابان باغ انگوری درج شده است.
انگوریها عموما از طبقه ضعیف جامعه بودند، اما این بدان معنا نبود که چون از طبقه ضعیف جامعه هستند هوای افراد بیبضاعت را نداشته باشند. کاسبان قدیم مصداق این روایت از پیامبر(ص) بودند که فرمودهاند: «اَلْکاسِبُ حَبیبُالله». کاسبان با این نگاه، طبیعی بود که مراعات حال ضعیفان را میکردند. تا همین دهههای 20 و 30 کاسبان چوبخط داشتند و صورت بدهی مشتریهایی را که توان خرید نداشتند ثبت میکردند و نکته مهم این بود که چوبخط یا همان صورت بدهی، برای حفظ حرمت بهدست مشتریان داده میشد. اصل کاسبی بر مبنای اخلاق بود. فرقی هم نمیکرد مغازه قصابی باشد و گوشت بهدست مشتری بدهد یا کاسبی دورهگرد که در شهر میگردد و صدای دلنشینش، «انگوریای انگوری» در شهر میپیچد.