روایت تحقیر مردم ایران در دوران پهلوی در گفتوگو با عباس سلیمی نمین
قصه قاچاق نفت با آگاهی پهلویها
پهلویها مردم ایران را در حد ساخت یک آفتابه هم قبول نداشتند!
محمدمهدی اسکندری- روزنامهنگار
دوشنبه 9بهمنماه بود که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای با بازدید از نمایشگاه توانمندیهای تولید ایرانی در حوزههایی نظیر «انرژی»، «صنعت نفت و پتروشیمی»، «صنایع خودروسازی»، «معدن و صنایع معدنی و فلزی»، «ارتباطات و فناوری اطلاعات و ساخت ماهواره»، «صنایع غذایی و کشاورزی»، «تجهیزات پزشکی»، «صنایعدستی»، «حملونقل هوایی، دریایی، ریلی و زمینی»، «صنایع نساجی» و «مسکن و لوازم خانگی» بار دیگر تحسین و تشکر خود را نسبت به مردم ابراز کردند. شاید امروزه چنین رخدادهایی با وجود اهمیتی که دارد یک امر عرفی و بدیهی قلمداد شود اما اگر بگوییم روزی شاهِ این مملکت با دید حقارت به این مردم مینگریست و کار را به جایی رساند که نخستوزیرش مردم ایران را عاجز از ساخت یک آفتابه آهنی معرفی کند، آنوقت است که متوجه اهمیت توجه رهبری و اساساً گفتمان انقلاب اسلامی به توانمندیها و ظرفیتهای این مردم خواهید شد.
گذشته چراغ راه آینده است و با نظر افکندن به تاریخ است که میتوانیم زمان حال حاضر را بهتر و دقیقتر درک کنیم. تاریخ پهلوی مملو از حقارتها و سرافکندگیها برای مردم ایران است و اساساً یکی از وجوه اصلی انقلاب اسلامی که در شعار «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» رخ نمایان میکند، رهایی از همین بند اسارتِ تحقیرهاست. یکی از مهمترین وجوه تحقیر ملی از سوی پهلوی را در گفتو گو با عباس سلیمینمین، تاریخپژوه مورد بررسی قرار دادیم که در ادامه میخوانید.
موضوع ملی شدن صنعت نفت و رضایت پهلوی به غارت نفت ایران توسط بیگانگان یکی از مهمترین مسائل تاریخ ایران است. تحلیل شما در اینباره چیست؟
یکی از مسائل بسیار مهم در تاریخ پهلوی نوع مواجهه دولتها و قدرتهای مسلطشده بر کشور از طریق کودتاست. یکی از موارد مهم در راستای این مسئله تسلط و بهرهبری بیگانگان از منابع و منافع ملی کشور است که شاید مهمترین آنها برای ما ایرانیان نفت باشد. ایران و مردمانش صاحبان اصلی نفت در این مرز و بوم بودند اما طی قرارداد ننگین و غیرمنصفانه «دارسی» سهم ایران بسیار اندک و ناچیز شمرده شد. جالب توجه این است که همین سهم ناچیز و کم هم از طریق سلطهگران اهرم فشاری برای دولتها در جهت تسلیم و تابعسازی آنها قلمداد شده بود.
انگلیسیها هر موقع دلشان میخواست پول میدادند و هرموقع که نمیخواستند از پرداخت پول سر باز میزدند. در این بین نکته قابل توجه این است که نه در دوره پهلوی اول و نه در دوره پهلوی دوم مردم ایران، این صاحبان حقیقی نفت حق نظارت بر این منبع مهم را نداشتند و سازوکارش تماما در قبضه انگلیسیها بود و پهلوی هم هیچ شکایت و ایرادی به این مسئله نداشت. به تعبیر دقیقتر از سوی ایران هیچ نمایندهای در شرکت نفت ایران- انگلیس وجود نداشت تا با بررسی دفاتر و اسناد، میزان نفت استخراجی و صادرشده را مورد ارزیابی قرار دهد و ببیند آیا واقعا سهم ایران پرداخت میشود یا خیر! به هیچ وجه منالوجوه ما در تاریخ، اسناد و مدارک
به جا مانده نمیبینیم که پهلوی اول و دوم اعتراض و انتقادی به این وضعیت داشته باشند و در دفاع از مردم ایران برخیزند و انگلیسیها را به پرسش بگیرند که چرا صاحبان نفت را از بهرهبرداری و نظارت بر آن منع کردهاند. این بالاترین سطح تحقیر برای یک جامعه و مردم است که هم از سوی بیگانگان و هم از سوی خود دولت اعمال میشد. این روند خفتبار رفتهرفته ایرانیان را به این جمعبندی رساند که برای احقاق حق خود و ابراز مخالفتشان با غارت انگلیسیها نهضت ملی شدن صنعت نفت را رقم بزنند.
یعنی نهضت نفت پاسخی به تحقیر و غارت ایرانیان بود؟
نتیجهگیری این بود که انگلیسیها مادامی که بر نفت ما تسلط داشته باشند با اعمال زور حق ما را میربایند و نمیگذارند سهم ایرانیان ادا شود، فلذا خلع ید آنها از تسلط بر نفت امر ضروری است. وضعیت به قدری خفتبار بود که وقتی ابوالحسن ابتهاج مسئول بانکهای ایران که بعدها به تصدی سازمان برنامه و بودجه منصوب شد از ویلیام فریز مسئول انگلیسی شرکت نفت ایران ـ انگلیس در قبال شراکت ایران میپرسد و مطالبه میکند که ایرانیان نیز از مقدار نفت صادراتی باید مطلع شوند، فریز میگوید مگر اینکه از روی جنازه من رد شوید!
نکته مهم این است که وقتی ایرانیان، بیگانگان انگلیسی را خلع ید کردند متوجه شدند که آنها فارغ از فعالیتهای رسمی و شفاف خود در حوزه نفتی، خط لولهای را به شکل مخفیانه تا عراق کشیده بودند و از آنجا بخشی از نفت و سرمایه ایرانیان را غارت میکردند. این موضوع نخستین بار طی نامهای از سوی دریادار شاهین به دکتر مصدق علنی و فاش شد که دریادار شاهین بهعنوان فرمانده نیروی دریایی ایران گفت لولههایی کشف شدهاند که مخفیانه نفت ایران را به شکل غیرقانونی از کشور خارج میکنند.
آیا پهلوی از این موضوع اطلاع داشت؟
نمیتوان پذیرفت که پهلوی از این موضوع بیاطلاع بوده و باید یقین داشت که آنان از این غارت آشکار مطلع بودهاند. این وضعیت خفتبار و غارت منابع و سرمایههای کشور درصورتی انجام میشد که بخشی از مردم تهران حتی از دسترسی به آب بهداشتی و پاکیزه محروم بودند و برای شرب و شستوشو از منابع آبی بهره میبردند که در آن حیواناتی مثل سگ و گربه وجود داشتند و استفاده از آن موجب بروز انواع و اقسام بیماریها میشد.
این بالاترین حقارت و توهین برای یک ملت است که جامعه در چنین وضعیت اسفناکی باشد و رأس کار که شاه مملکت است به جای حفظ و صیانت از حقوق مردم، منافع بیگانگان را تأمین کند. همین مسئله بیتوجهی به حقوق مردم از سوی دولت پهلوی اول و بالاخص پهلوی دوم به جهت حفظ منافع حامیان سلطنت که بیگانگان باشند، موجب شد مردم ایران دست به یک نهضت ملی در راستای مبارزه با بیگانگان بزنند که جلوه مهم و اساسی آن را در ملی شدن صنعت نفت باید دید. اگر به راستی حقوق مردم برای پهلویها ارزش داشت کار به جایی نمیرسید که مردم وارد میدان شوند و هزینه بدهند.
اما سطح توهین پهلوی و تحقیر مردم از سوی آنان همچنان ادامهدار بود و وقتی نهضت مبارزه در راستای استقلال در استفاده از نفت اوج گرفت مسئولان رژیم پهلوی و برخی روشنفکران غربگرای درباری با متهم کردن مردم ایران و نقد اقدام مبارزان ملی شدن صنعت نفت همچنان منافع غربیان را حفظ کردند و در آخر اوج همکاری سلطنت با بیگانگان برای زمینزدن مردم جایی بود که نقشه کودتا را پیاده کردند و برای 37سال دیگر منافع عاید از نفت را به نفع خود بهرهگیری کردند، با این تفاوت که این بار دیگر انگلیسیها تنها نبودند و بخشی از نفت ملت به آمریکاییها هم داده شد.
اما نکته البته بسیار عجیب که بار دیگر موجب شد عملی تحقیرآمیز از سوی پهلوی صورت بگیرد و عزت ملی را لکهدار کند این است که انگلیسیهای اشغالگر دولت را مجبور به پرداخت غرامت کردند! یعنی در شرایطی که مردم ایران در جهت مقابله با غارت سرمایههایشان قیام کردند، انگلیسیها پس از کودتا گفتند که دولت باید غرامت و خسارت این قیام علیه آنها را پرداخت کند و از جیب و پول ملت، مبلغی برای پرداخت به بیگانگان انگلیسی صرف شد و پهلوی تنها به جهت حفظ سلطنتش با کمک انگلیسیها این موضوع را پذیرفت و حاضر شد چنین تحقیر و توهینی را به مردم خودش روا دارد. این موضوعی بود که دکتر مصدق میگفت هر زمان به آن فکر میکنم اشک در چشمانم حلقه میزند.
علت این همه باجدهی و تحقیر ملت برای حفظ سلطنت بود؟
اساساً شاه و دربارش به همراه غربزدگان حکومتی، برای آنکه حمایت انگلیسیها از سرشان کم نشود بهشدت با هرگونه اقدام علیه انگلیسیها مخالفت کرده و در راستای ملی شدن صنعت نفت میگفتند که ما توانایی و شایستگی مدیریت نفت را نداریم و این کار، کار انگلیسیهاست. مرتباً در مسیر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایرانیان از سوی شاه مملکت تحقیر شدند که شاید بارزترین جلوه آن زمانی بود که نخستوزیر پهلویها، حاجعلی رزمآرا گفت که ایرانیان لیاقت و توانایی ساخت یک لولهنگ (آفتابه) را هم ندارد چگونه میخواهند نفت به این مهمی را اداره کرده و از پس آن بر بیایند؟!
در اینجا لازم است گفته شود که اساساً تسلط بر یک کشور برای سالیان دراز امکان ندارد مگر اینکه راه تحقیر آن را پی گرفت. انگلیسیها از طریق پهلویها برای مدت طولانی این کار را پیش گرفتند، برای همین ما شاهد بودیم که چگونه رضاخان و پسرش بارها با تخریب فرهنگ، پوشش، سنت، تاریخ و دین مردم ایران آنان را تحقیر کرده و در برابر بیگانگان سرافکنده کردند به تعبیری آنان سعی داشتند هرآنچه رنگ و بویی از تاریخ و سنت این کشور دارد را سرکوب کنند تا با پیادهسازی نقشه انگلیسیها دل این حامیان تاج و تخت سلطنت را بهدست آورند.