خورشید بر شانه راستشان میتابید
رمان جواد افهمی به جریان فساد در خاندان پهلوی میپردازد
وجود انواع فساد مالی و اخلاقی در خاندان پهلوی، از آن سوژههای داستانی قابل توجه است که بسیاری از نویسندگان با دستمایه قرار دادن ابعاد مختلف آن، به نوشتن داستان روی آورده و آثار خواندنی متعددی هم تا به حال در این زمینه تالیف و منتشر شده است. یکی از این آثار داستانی، رمان «خورشید بر شانه راستشان میتابید» نوشته جواد افهمی است که ماجراهای آن به سالهای پیش از انقلاب
باز میگردد و پرده از فساد مالی و اخلاقی خاندان پهلوی برداشته و به خواننده نشان میدهد با سرمایه و اعتبار ایرانی چه خیانتهایی نهتنها به کشور بلکه به بشریت میکردهاند. این رمان که در سومین دوره جایزه داستان انقلاب اسلامی جزو آثار برگزیده بوده، از سوی انتشارات هیلا منتشر شده و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان ادبی قرار گرفته است. رمان «خورشید بر شانه راستشان میتابید» در ارتباط با سوداگری مرگ یعنی مواد مخدر از طریق ایران است؛ خط مواصلاتیاي که میان کشورهای تولیدکننده یعنی افغانستان و پاکستان و کشورهای مقصد و مصرفکننده یعنی جوامع اروپایی بوده و در این میان اشرف پهلوی بهعنوان دلال سود خود را میبرده و با آن در کشورهای اروپایی به خوشگذرانی میپرداخته است. در جایی از داستان به خواننده نشان داده میشود که اشرف پهلوی با استفاده از واسطه، محصول یکسال تولید موادمخدر افغانستان را پیشخرید میکرده و هرکس که میخواسته وارد شود یا باید زیردست او فعالیت میکرده یا کنار زده و حذف میشده است. رمان حاضر با 2زاویهدید، اولشخص و سومشخص روایت میشود. راوی اولشخص که شخصیت اصلی داستان هم محسوب میشود، «سرهنگ آریانمنش» است که محافظ شخصی اشرف پهلوی است و ماجراهای داستان از زاویهدید او به خواننده نشان داده شده است. راوی سومشخص هم در بخشهای گوناگون، افراد و شخصیتهای مختلف داخل داستان هستند که هر کدام با توجه به موقعیت، داستان را پیش میبرند. افهمی در این رمان نشان میدهد که حتی افرادی مانند «سبحان گمشادزهی» که از یکی از طوایف بانفوذ در بلوچستان است و برای مجلس کاندیدا شده، برای جلب اعتماد مردم شعارهای موردپسند مردم با مضامین مبارزه با قاچاق و رفع بیکاری سرمیدهد اما در پایان داستان متوجه میشویم که وی یکی از اصلیترین مهرهها و در حقیقت ذینفعان تجارت مرگ خاندان پهلوی است. یکی از ویژگیهای این رمان، استفاده بهینه نویسنده از نثر و زبان متناسب با موقعیت و محتوای داستان است که خواننده را به مناطقی در جنوبشرق کشورمان میبرد. از انواع لهجهها و گویشهاي محلی در این داستان به خوبی استفاده شده است؛ بهویژه لهجهها و گویشهای بلوچستانی و افغانستانی که خواننده را در حال و هوای واقعی منطقه قرار میدهد. همچنین متن کتاب ساده و روان است و نویسنده از پیچیدهگویی پرهیز کرده است. همه اینها کمک کرده مخاطب علاوهبر بهرهمندی از جذابیت قصه، با فرهنگ حاکم بر جامعه بهویژه جنوبشرق ایران بهخوبی آشنا شود.
تریاکهای سلطنتی
در رمان«خورشید بر شانه راستشان میتابید» مخاطب با نقشآفرینی موثر و آشکار خاندان پهلوی در ترانزیت موادمخدر از شرق کشور به سمت کشورهای اروپایی آشنا میشود. بهویژه با نقش انکارناپذیر شخص اشرف پهلوی که در مقام یک چهره معروف از خاندان سلطنتی نقش موثری در خرید و فروش عمده مواد مخدر دارد و حتی از جایگاه سلطنتی خود به عنوان یک برگ برنده استفاده میکند. در بخشی از این داستان میخوانیم: «شاهدخت گوشش بدهکار حرفهایم نیست. میگوید: بهشون بگو جلسه گذاشتن فایده نداره. اونا دارن با یه شاهدخت معامله میکنن؛ با یه شاهزاده ایرانی. اینو بهشون بفهمون! بهشون حالی کن قبل از اینکه خودم حالیشون کنم. بهترین تریاک و هروئین افغانستان رو دارم براشون ترانزیت میکنم. کامیونهای برادر منه که جنسهاشونو تا هر جای اروپا که بخوان میرسونه. اینا رو بهشون بگو! بگو این تریاکهای سلطنتی منه که اونا رو سر حال مییاره و بهشون انرژی میده...»