قمارباز قهّار، وزیر دربار
2 روایت از تیمورتاش، وزیر دربار رضاخان که غرق در فساد بود و به سرنوشت عجیبی گرفتار شد
پیشروایت : فرقی نمیکند دنیای قصه و داستان باشد یا عالم واقعیت که آدمهای زیادی با خصوصیات گوناگون در گوشهوکنار آن زندگی میکنند. گاهی بعضی از این آدمها در جایی قرار میگیرند که ویژگیهای شخصیتی و تصمیمهای وقتوبیوقت آنها میتواند علاوه بر تأثیرگذاری بر زندگی شخصی آن فرد، بر سرنوشت جمع، گروه و حتی ملتی اثرگذار باشد. مانند شخصیت عبدالحسین تیمورتاش، سیاستمدار عصر پهلوی که میگویند جزو افرادی بود که در برانداختن قاجارها و برآوردن پهلویها مؤثر بود. در دوره رضاخان نخستین وزیر دربار بود و نقش مهمی در سیاست خارجی ایران بازی کرد. با این حال، او هم مانند بسیاری از عوامل حکومت پهلوی در پایان سرنوشت غریبی پیدا کرد که ریشه در رفتار و اندیشههایش داشت که با فساد و خیانت عجین شده بود. برای شناخت لایههای شخصیتی چنین افرادی به بیش از یک روایت نیاز است و در اینجا، 2روایت از 2مقام حکومت پهلوی را مرور میکنیم.
روایت اول
مخلوط غریبی از صفات گوناگون
راوی: قاسم غنی وزیر بهداری دوران پهلوی
از نواقص و ضعفهای تیمورتاش، اعتیاد شدید به الکل بود؛ به حد افراط مشروب میخورد. دیگر آنکه قمارباز قهّاری بود. تیمور، دنیا و زندگی را قماری بیش نمیدانست. زن،مال، فرزند، زمین، آسمان، شغل و حیثیت، همه برایش قمار بود. قمارهای کلان و طولانی او معروف است. حالا این مرد در مواقع گرفتاری زیاد، حوصله غریبی لازم داشت. این بود که در اواخر خیلی عصبانی میشد. از دیگر معایب اجتماعی او این بود که فوقالعاده عجول بود. در هیچ کاری مقتضیات زمان و مکان و ظروف و احوال را درنظر نمیگرفت و فطرتاً مستبد و خودخواه بود. اطمینانی بیش از لزوم بهخود داشت. مغرور شده بود. خلاصه آنکه تیمورتاش مخلوط غریبی بود از صفات گوناگون و طبایعی متضاد. از دیگر عیبهای تیمور که سبب زحمت فراوان او شد و او را بدبخت کرد، محاطشدن به یک دسته مردمان دانی بود. تیمور در انتخاب دوست محرم بسیار بدسلیقه بود و در نگاهداری رفیق که معروف به رفاقت با او میشد، تعصبی داشت و هرچه به او نصیحت میکردند، بدتر و سختتر میشد؛ بهاصطلاح نوعی رفیقبازی باباشملی و رویه داشمشدیها را داشت. رفقای نزدیک او عبارت بودند از محمدهاشم میرزا افسر، آقارضا رئیسالتجار مهدوی که انباشته بود از شقاوت و شرارت، دلقک و مسخره و بیمار و خانمباز و قمارباز و حقهباز و مردمان متجاهر به فسق و لامذهبی زیاد مورد علاقه او واقع میشدند. مثلا مسعود ثابتی از نزدیکان او میشد، زیرا به زن روسی مسعود به نام فاطمه توجه داشت. تیمور بهخاطر او (یعنی فاطمه)، مسعود ثابتی را از بجنورد وکیل مجلس کرد. فاطمه از ایران رفت و با مسعود متارکه کرد، والا شاید مسعود در پرتو دلفریبی فاطمه که زن سحاری بود، به مقامات بالاتر میرسید. تیمورتاش در کارها بسیار مسلط شد. دولت و رئیسالوزرا و مجلس، همه مطیع اوامر او بودند. انتخابات کاملا به میل و اراده او بود. سیاست خارجی در واقع کلی و جزئی بهدست او بود. انتخاب سفیر و وزیر و والی و حاکم بدون اراده او انجام نمیشد. بهترین سالهای جوانی تیمورتاش در روسیه صرف شده بود. زنباره و عیاش بود. در خلال همه این احوال، دایره اطلاعات و جاسوسی انگلستان جزئی و کلی قضایا را مستقیم و غیرمستقیم به اطلاع رضاشاه رساند و بهدست زن صاحبجمالی کیف محتوی مکاتیب تیمور را دزدیدند و از روسیه خارج کردند.
منبع: خاطرات رجال سیاسی ایران
روایت دوم
رابطه جاسوسی با زن قفقازی
راوی: حسین فردوست
رئیس دفتر ویژه اطلاعات محمدرضا پهلوی
زمانی که مسئله تحصیل ولیعهد در سوئیس پیش آمد، نظر رضاخان این بود که تنها من با ولیعهد در سوئیس تحصیل کنیم، ولی تیمورتاش تحت این عنوان که من هم میخواهم پسرم را برای تحصیل به سوئیس بفرستم، او را با ما آورد و پسرش در همان مدرسه ما درس میخواند و طبعا با من رابطه داشت. در سفر سوئیس، تیمورتاش با ژنرالهای روسی و خانمهایشان خیلی گرم و خودمانی بود و جلوی ما دائماً با آنها میجوشید. به سوئیس که آمدیم، تا زمانی که تیمورتاش در سوئیس بود، در هتل لوکسی در شهر لوزان زندگی میکرد و تقریباً هر روز عصر ما به اتفاق پسرش به دیدنش میرفتیم. تیمورتاش شخصی به نام دیبا را رئیس محاسبات دربار و دست راست خودش کرده بود. چرا او دیبا را انتخاب کرده بود؟ علت این بود که دیبا زنی داشت که رفیقه تیمورتاش بود. تیمورتاش در رابطه با این زن علناً زیادهروی میکرد و برایش هم مقدور بود. او دیبا را با خود به سوئیس آورده بود و آنها در آپارتمان بغلی او زندگی میکردند و بین این دو تا آپارتمان دری بود که بدون رفتن به راهرو میتوانستند رفتوآمد کنند. به دیدار تیمورتاش که میرفتیم، میدیدیم که زن دیبا با آرایش غلیظ و لباسهای بدننما نزد تیمورتاش میآید و متوجه شدم که روابط خاصی بین آنهاست. زن دیبا اهل قفقاز بود و به زبان روسی تسلط داشت و فارسی را هم خوب بلد نبود. تیمورتاش روسی را خوب میدانست و آنها با هم به روسی صحبت میکردند. زن دیبا جذابیتی نداشت و برای من عجیب بود که تیمورتاش که به زیباترین زنان دسترسی داشت، چرا او را با خود به سوئیس آورده؟! تیمورتاش اکثراً در گوشه اتاق با این زن به روسی صحبت میکرد و میشود گفت که علاقهاش به او چیز دیگری به جز مسئله زنانگیاش بود. رابطه تیمورتاش با این زن قفقازی رابطه جاسوسی بوده است و نه رابطه ساده عاطفی! بعدها، مطلع شدیم که روزنامههای خارجی نوشتهاند که تیمورتاش بهعلت خیانت به شاه ایران و تماس با شورویها دستگیر و زندانی شده است. مطلع شدم که تیمورتاش عزل و در خانهاش بازداشت است و تحت نظر شهربانی است و من از ولیعهد قضیه تیمورتاش را پرسیدم و گفتم مهرپور، پسر تیمورتاش ناراحت است. محمدرضا گفت که او خیانت کرده و میخواسته پدرم را ترور کند و خودش شاه شود! بعدها برایم مشخص شد که تیمورتاش در بازگشت از مسافرتی که به اروپا داشته، به مسکو میرود و مدارکی را به روسها میدهد. در بازگشت به ایران، انگلیسیها به رضاخان خبر میدهند و او دستگیر میشود. شورویها مدتی برای آزادی تیمورتاش تلاش کردند و حتی معاون وزارت خارجه خود را به تهران فرستادند، ولی این تلاشها بینتیجه بود و تیمورتاش در زندان کشته شد. حدود 20روز پس از مرگ تیمورتاش، تمام خانوادهاش به کاشمر تبعید شدند. این تبعید تا سقوط رضاخان ادامه داشت. بعدها محمدرضا آنها را خواست و مورد محبت قرار داد و به آنها شغل محوّل کرد.
منبع: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول
اخاذی تیمورتاش از مردم گیلان
تیمورتاش بنا به مستندات، در جریان اعدام «دکتر حشمت جنگلی»، یار و یاور میرزا کوچکخان، نقش داشت.
وی پس از اعدام دکتر حشمت و گسترش مجدد دامنه نهضت جنگل، با صدور اعلامیهای، مردم گیلان را تهدید کرد که هرگونه کمک به نیروهای نهضت، اعدام و ضبط دارایی آنان را در پی خواهد داشت. تیمورتاش در دوره حکومت تقریباً یکساله خود در گیلان، بیعدالتیهای فراوانی به مردم منطقه گیلان روا داشت و در سایه ایجاد این بیعدالتیها، از مردم آنجا اخاذی کرد.