بریژیت باردو در ویلای زمستانی محمدرضا پهلوی
روایت منشی سفارت ایران در سوئیس از ولخرجی و فساد شاه مخلوع
پیشروایت : فساد در خاندان پهلوی زمان و مکان مشخصی نداشت و فرقی نمیکرد اعضای این خاندان در داخل کشور باشند یا بیرون از مرزها و کشورهای دیگر؛ هر جا پا میگذاشتند رفتارهای فسادانگیز خود را هم در آن محیط عملی میکردند. ماجرای اقامت زمستانی محمدرضا پهلوی و همسرش فرح در اقامتگاه زمستانی آنها در منطقه تفریحی «سنموریتس» سوئیس، یکی از اقدامات محمدرضا پهلوی در این زمینه بود که طی آن، بنا به دستور محمدرضا، کاخ مجلل و پرزرق و برقی با بیتالمال متعلق به ملت ایران برای شخص شاه و اطرافیانش ساخته شد و این مکان جایی برای خوشگذرانیهای شاه و اطرافیانش بود كه البته هزینههای آن به مردم ایران تحمیل میشد. روایتی تأملبرانگیز از این اقدام شاه، به نقل از منشی مخصوص فرح در تاریخ ثبت شده که پرده از انواع فسادهای این خاندان در آن زمان و در آن مکان برمیدارد. مینو صمیمی(متولد آذر 1325) دختر صادق صمیمی(رئیس اسبق موزه ایرانباستان) که از سال۱۳۴۶ تا سال۱۳۵۲ منشی سفارت ایران در سوئیس بود و بعدها منشی مخصوص فرح پهلوی در امور بینالمللی شد، روایتی از حضور شاه و فرح در اقامتگاه زمستانی آنها در «سنموریتس» سوئیس دارد که در کتاب «پشت پرده تخت طاووس» هم آمده و بهعنوان یک سند تاریخی از حجم گسترده فساد در خاندان پهلوی مطرح است.
بهترین موقع تفریحات زمستانی سوئیس از ماه ژانویه و زمانی آغاز میشود که سلسلهجبال آلپ و جنگلهای کاخ دامنهاش را چادر سفیدی از برف میپوشاند و گروهگروه ثروتمندان مشتاق اسکی از سراسر جهان خود را به سوئیس میرسانند تا در پیستهای متعدد آن مشغول اسکی شوند.
شاه و درباریان هم ازجمله افرادی بودند که همهساله از حدود 20ژانویه برای اسکی و سایر تفریحات به سوئیس میآمدند و بعد در ماه مارس به ایران بازمیگشتند تا تعطیلات بهاری خود را در ویلاهای کرانه دریای خزر بگذرانند. در بین پیستهای مختلف اسکی سوئیس، دربار ایران معمولا «سنموریتس» را انتخاب میکرد که اگرچه محلی است بسیار لوکس و پرهزینه، ولی دسترسی به آن از بقیه تفریحگاههای زمستانی سوئیس مشکلتر است.
سنموریتس در حد فاصل 4کوهستان سر به فلک کشیده در جنوبشرقی سوئیس قرار دارد و جادههای منتهی به آن به قدری صعبالعبور است که در زمستانهای سخت و پربرف تا چند هفته به کلی مسدود میشود. شاید هم یکی از دلایل انتخاب سنموریتس برای اقامت شاه، همین دشواری دسترسی به آن برای همگان بود که میتوانست از نظر امنیتی باعث آسودگی خاطر محافظان شاه باشد و خطر اقدامات مخالفین شاه را در آنجا به حداقل برساند.
بهطور معمول نخستین محل توقف شاه و ملکه در سوئیس، شهر زوریخ بود؛ از اینرو همهساله قبل از آغاز سفر شاه 2طبقه کامل از گراندهتل «دولدر» برای مدت 2ماه اجاره میشد تا مورد استفاده شاه و همراهانش در زوریخ قرار گیرد و اگرچه شاه و ملکه قاعدتا پس از یکهفته اقامت در زوریخ، برای گذراندن بقیه دوره سفر خود عازم سنموریتس میشدند، ولی سفارتخانه اجاره 2طبقه کامل هتل«دولدر»را تا پایان 2ماه کماکان میپرداخت.
شاه و ملکه از زوریخ به وسیله هواپیماهای کوچک- که توسط سفارتخانه اجاره میشد- به فرودگاه کوچک شهر «سامدان» میرفتند و در آنجا نیز چند اتومبیل با راننده آماده بود تا آنها را به سنموریتس برساند. بعد هم بلافاصله 2طبقه هتل «دولدر» زوریخ تبدیل به محل تشکیلات موقت اداری میشد تا به وسیله کارمندان گوناگون وزارت خارجه، وزارت دربار و سازمان امنیت، ارتباط دائم بین تهران و سنموریتس برقرار باشد.
دستورات شاه توسط دفتر مخصوص او در سنموریتس که در هتل «سوورتا» استقرار مییافت، به دفتر مرکزی در هتل «دولدر» زوریخ ارسال میشد و از آنجا به اطلاع مقامات کشور در تهران میرسید. دفاتر مستقر در سنموریتس و زوریخ چند خط تلفن و تلکس اختصاصی در اختیار داشتند که برای ارتباط مستقیم بین خود و تهران در طول شبانهروز مورد استفاده قرار میدادند. غیر از آن، در تمام مدت اقامت شاه و ملکه در سوئیس، هواپیماهای اختصاصی متعدد نیز بین تهران و زوریخ پرواز میکردند تا روزانه علاوهبر جابهجا کردن درباریان و مقامات کشور، انواع و اقسام وسایل مورد نیاز شاه و اطرافیانش(مثل لباس پوست خز، مواد غذایی، وسایل مصرفی و حتی مشروبات الکلی) را از ایران به سوئیس و بالعکس حمل کنند.
در زمستان 1968ـ بعد از برگزاری تظاهرات ضدشاه در مقابل گراندهتل «دولدر» زوریخ ـ شاه به سفارت ایران دستور داد یک ویلای مجلل در سنموریتس برایش تهیه کند. ما با جستوجو در سنموریتس هرگز نتوانستیم مناسبتر از ویلای «سوورتا» محلی برای اقامت شاه و ملکه پیدا کنیم.
«سوورتا» با روبنای سنگ گرانیت و سالنهای بزرگ خود، مجللترین و زیباترین ویلاهای سنموریتس بهنظر میآمد و چون فاصله زیادی با هتل «سوورتا» نداشت، همراهان شاه نیز میتوانستند با اقامت در این هتل، چندان از محل زندگی ارباب دور نباشند. حسن دیگر ویلای «سوورتا» این بود که از نظر موقعیت مکانی -با وجود جنبه مرکزیت خود- حالت منزوی داشت و فاصلهاش با بقیه ویلاهای موجود در محل، امتیاز بزرگی از نظر امنیتی محسوب میشد.
بعد از بررسی دقیق ویلا و ملاحظه تمام جوانب کار، شرح مفصلی از خصوصیات آن را همراه با عکسهای متعدد برای دربار شاه به تهران فرستادیم. چندی نگذشت که شاه سفارتخانه را مأمور کرد تا برای خرید ویلای «سوورتا» وارد معامله شود و بعد هم با انجام تعمیرات و اصلاحات لازم، آن را برای سفر زمستانی سال بعد وی آماده کند.
خرید ویلا همراه با اصلاحات و تغییر دکوراسیون داخلی آن(توسط طراحان معروف فرانسوی و دانمارکی) روی هم رفته مبلغی حدود 3میلیون پوند هزینه به بار آورد؛ تا آنگاه که در زمستان1970 شاه و ملکه با وجود انتقادهای سخت مردم سوئیس از آن همه ولخرجی توانستند برای نخستینبار در سفر خود به سوئیس، پس از ورود به سنموریتس در ویلای «سوورتا» اقامت کنند.
در زمستان1971 موقعی که شاه و ملکه برای بار دوم به ویلای «سوورتا» آمده بودند، ماجرای احضار من توسط ملکه فرح اتفاق افتاد. این دیدار نخستین مواجهه مستقیم من با «دربار زمستانی ایران» محسوب میشد.
عزیمتم به سنموریتس برای ملاقات با ملکه فرح، با یکی از اتومبیلهای رولزرویس ویژه شاه صورت گرفت که از چنین اتومبیلهای گرانقیمتی شاه چند دستگاه دیگر هم در سوئیس داشت. مسئولیت نگهداری همه آنها را سفارت ایران عهدهدار بود. نکته قابل توجه در رولزرویسی که مرا به سنموریتس برد این بود که تمام وسایل فلزی روی داشبورد و دستگیرههایش از طلای ناب بود.
موقعی که سوار اتومبیل رولزرویس ویژه شاه شدم و فکر کردم در جایی نشستهام که شاه و ملکه کنار هم مینشینند، بلافاصله ماجرایی را به یاد آوردم که قبلا سفیر برایم نقل کرده بود:
زمانی که شاه و ملکه برای نخستینبار پس از خرید و آمادهسازی ویلای «سوورتا» از آن دیدار میکردند، شاه در بدو ورود به اتاق خواب بسیار شیک و مجلل آن، با لحنی نیمهشوخی خطاب به سفیر گفت: «مگر فکر میکنی من با شهبانو در یک اتاق میخوابم؟»... درحالیکه ملکه از این گفته ناخوشایند شاه آشکارا ناراحت شده بود، ژنرال ایادی و اسدالله علم بلافاصله به نشانه تأیید سخن شاه تعظیم کردند و بعد هم سفیر را مورد سرزنش قرار دادند.
سفیر که معلوم نبود پس از حدود 10سال ریاست تشریفات دربار، چگونه آن اشتباه فاحش را مرتکب شده، متعاقب نقل این ماجرا به من گفت: «روال معمول در قصر سلطنتی این بود که شاهنشاه شبها جدا از شهبانو در آپارتمان ویژه میخوابیدند» و من چون میدانستم پزشک مخصوص شاه هرگز نباید او را تنها بگذارد، وقتی از سفیر پرسیدم: «پس پزشک مخصوص شبها کجا میخوابید؟»
جواب داد: «جنب اتاق خواب شاهنشاه.»
البته بعدا بلافاصله در ویلای «سوورتا» ـ تحت نظارت پزشک مخصوص و وزیر دربار ـ اصلاحات لازم انجام گرفت و 2اتاق خواب مجزا برای شاه و ملکه ایجاد شد. ولی این مسئله اصلا برای من قابلهضم نبود و در آن روزها بهدلیل تجسم دیگری که از ملکه فرح داشتم ـ و گمان میکردم او زنی فهمیده و از همهچیز آگاه است ـ نمیتوانستم بفهمم که چطور امکان دارد زنی جذاب و تحصیلکرده و متجدد مثل «شهبانو» راضی شود شبها از شوهرش دور باشد و هیچ نداند که در اتاق خواب خصوصی شاه چه میگذرد.
با آنکه قبلا برف سنگینی باریده بود ولی بهدلیل هوای بسیار مناسب و جاده تمیز، خیلی زودتر از آنچه تصور میرفت به سنموریتس رسیدم. جلوی هتل «سوورتا» از رولزرویس پیاده شدم و به راننده گفتم: در مقابل ویلای مخصوص شاه منتظرم بماند.
از راهنمای مراجعین هتل، سراغ سفیر ایران را گرفتم و او مرا به سمت بار هتل راهنمایی کرد. در ورودی بار را که بسته بود بااحتیاط گشودم و وارد شدم. ابتدا چند لحظهای ایستادم و درحالیکه پرونده را در بغل میفشردم به اطراف نظری انداختم. در گوشه بار کوچک هتل چشمم به سفیر افتاد که به اتفاق 3مرد دیگر و یک زن موطلایی بسیار زیبا در اطراف میزی نشسته بودند. مردها را فورا شناختم: یکی دکتر ایادی پزشك مخصوص شاه بود؛ دومی اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه و سومی اسدالله علم وزیر دربار.
اردشیر زاهدی دستش را روی شانه زن موطلایی گذاشته بود و درحالیکه جوک میگفت، او را میخنداند. معلوم بود سعی دارد با بهرهگیری از شیوه دلربایی شرقیها زن را به سوی خود جلب کند. سفیر صحبتهای زن موطلایی را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه میکرد و اردشیر زاهدی جوابش را به انگلیسی میداد. دکتر ایادی و علم نیز با لذت فراوان حرفهایشان را میشنیدند و گهگاه قهقهه سرمیدادند.
اول از همه زن موطلایی متوجه حضورم در آنجا شد و بلافاصله لبخندی تحویل داد. با مشاهده چشمان قهوهای و بادامی او احساس کردم قیافهاش بهنظر آشنا میآید و قبلا او را در جایی دیدهام. به مغزم که فشار آوردم تازه فهمیدم «بریژیت باردو» ستاره معروف فیلمهای فرانسوی است.
بعد از مدتی که سرانجام چشم سفیر به من افتاد، مثل فنر از جا پرید و با آغوش باز به استقبالم آمد. آن گاه بهسرعت مرا با خود از اتاق بار بیرون آورد و در گوشهای از سالن ورودی هتل کنارم نشست و گفت: چون زمان ملاقات با ملکه ساعت4 تعیین شده و هنوز وقت کافی وجود دارد، بهتر است فعلا کمی با هم صحبت کنیم.
سفیر ابتدا سفارش چای داد و بعد به مطالعه اوراق پروندهای که با خود آورده بودم مشغول شد. وقتی داشت چای مینوشید، از او درباره هویت زن موطلایی پرسیدم ولی گویی که سؤالم را نشنیده است، مسائلی راجع به اوراق پرونده پیشکشید و ترجیح داد صحبتی از زن موطلایی به میان نیاورد...
چند روز بعد دکترلقمانادهم مرا با خود به هتل «شوایتسرهوف» برن برد تا با سفیر ایران در اتریش(که بنا داشت چند روزی در برن بهسر ببرد) ملاقات کند. در همانجا بود که حدسم راجع به هویت زن موطلایی در هتل «سوورتا» تأیید شد؛ زیرا سرانجام دکترلقمان ادهم اعتراف کرد که آن زن کسی جز «بریژیت باردو» نبود و قصد داشت با شاه بهطور خصوصی ملاقات کند ولی البته این مسئله هرگز برایم حل نشد که چطور قضیه دیدار خصوصی شاه و بریژیت باردو از چشم روزنامهنگاران کنجکاو و شایعهساز سوئیسی دور ماند و هیچ مطلبی دربارهاش انتشار نیافت.حدسم این بود که اطرافیان شاه(زاهدی، علم، ایادی و لقمانادهم) با پدید آوردن صحنه خنده و شوخی 4نفره با بریژیت باردو در بار هتل، توانستهاند اصل ماجرا را با این ترفند از دید روزنامهنگاران مخفی نگه دارند.
حکایت عیاشیهای شاه در مطبوعات اروپایی
مطالب متعددی که اغلب در مطبوعات اروپایی راجع به عیاشیهای شاه منتشر میشد، خود مؤیدی بود بر زنبارگی شاه و نیز حداقل برای خیلیها دلیل این مسئله که چرا شاه پیوسته اصرار داشت در اتاق خوابی جدا از همسرش بهسر برد را مشخص میکرد. درباره روابط پنهانی شاه با زنهای مختلف شایعات فراوانی بر سر زبانها بود؛ ازجمله میشنیدیم که شاه هر سال ضمن سفر به سوئیس، در شهر«گشتاد»(یکی دیگر از نقاط تفریحات زمستانی ثروتمندان) با همسر سابق خود «ثریا» ملاقات میکند تا نشان دهد که کماکان به او عشق میورزد. روزنامهها با تیتر درشت مینوشتند: شاه عاشق «آن مارگرت» ستاره معروف سینمای سوئد و آمریکا شده است و یا عکسی از ملکه فرح با قیافهای عبوس به چاپ میرساندند که زیرش نوشته بود: «دیگر از لبخندهای شهبانو اثری نیست» تا نمایان شود که همسر شاه بهخاطر هوسرانیهای شوهرش چقدر تلخکام است.